- جنگ جهانی اول. "چارلی" (چاپلین)، سرباز دست و پا چلفتی، در سنگرهای فلاکتبار فرانسویها، روزهای سختی را پشتسر میگذارد. سربازان همقطارش نامههائی از شنایان دریافت میکنند اما او فقط به بستهای پنیر سوئیسی دست پیدا میکند. فکر کردن به نیویورک و رؤیای آمریکا، تنها دلخوشی او و تنها سرگرمیاش، بازی و سربهسر گذاشتن با دشمن است. به زودی آب سنگرها را فرا میگیرد و "چارلی" با لوله شیپوری گرامافون، که بر دهان گذاشته و نفس میکشد، به خواب میرود. آنگاه حادثههای عجیبی اتفاق میافتند: "چارلی" دهها سرباز آلمانی را به اسارت میگیرد و در حالیکه پشت درختی پنهان شده، از خطوط دشمن عبور میکند. در خانهای ویران، دختری فرانسوی را میبیند و به او دل میبندد. سپس، با پوشیدن لباس آلمانیها، "قیصر"، ولیعهد و "هیندنبورگ" صدر اعظم را به اسارت میگیرد. اما "چارلی" قهرمان به یک باره از خواب میپرد و خود را در گل و لای مییابد. همه این دلاوریها در خواب بوده است.
ـ یکی از بهترین فیلمهای چاپلین و هجوی تند و سرراست بر جنگ جهانی اول ـ و حتی بر نیروهای "خودی" که در اوضاع اسفباری بهسر میبرند و صبح که در سنگرهایشان بیدار میشوند، خود را زیر آب مییابند! تضاد این واقعیتگرائی بامزه با صحنههای خیالی قهرمانی، که اوج کمیکش استتار "چارلی" در تنه یک درخت است، از بهترین موارد استفاده چاپلین از صحنههای رؤیا در فیلمهایش است. بیهوده نبود که کمپانی فیلمسازی فرست نشنال با دودلی و نگرانی فیلم را پس از پایان جنگ پخش کرد. "ولگرد کوچک" نشان داده بود که جنگ چقدر میتواند پوچ و مسخره از کار دربیاید.