آمریكائیها زبالههای اتمی را كه در اطراف یكی از روستاهای خراسان مدفون شده است منفجر میكنند. در نتیجه تشعشع رادیو اكتیو ناشی از انفجار چوپان جوانی به بیماری مرموزی مبتلا میشود و گوسفندانش نیز میمیرند اهالی روستا عبدالله برادر چوپان و همسر برادرش را از ترس ابتلا به همان بیماری وادار به ترك روستا میكنند. عبدالله به پایتخت میرود و به كمك یكی از همولایتیهای خود برادرش را به بیمارستان میبرد.
پزشكی مبارز كه ماجرا را دریافته است موضوع را به رئیس بیمارستان گزارش میكند. سازمان امنیت و آمریكائیها كه در رأسشان جاویش قرار دارد، كه از درز كردن موضوع بیمناكند تصمیم میگیرند چوپان بیمار را به خارج منتقل كنند یا از بین ببرند.
پزشك مبارز از ماجرا با خبر میشود و به كمك عبدالله و همولایتی او بیمار را از بیمارستان میربایند و درمان میكنند. مأموران سازمان امینت در تعقیب آنان همولایتی عبدالله و برادرش را به قتل میرسانند.
عبدالله كه به خشم آمده، بر سر راه جاویش كمین میكند و شیشه اتومبیل او را با ضرب چماق میشكند.