جوانی بهنام حجت، كه بر ضد قانون كاپیتولاسیون فعالیت میكند قرار است به همراه رسول از روستائی به روستای دیگر منتقل شود. حجت در حمله مأموران كشته میشود، اما قبل از مرگ كیف حامل اسناد خود را به رسول میدهد تا به روستا كلارآباد برساند، رسول، كه زخمی شده به جنگل میگریزد و در كلبه پیرمردی به نام شیر علی، كه با نهضت جنگل مرتبط بوده است، پناه میگیرد. مأموران راه كه میخواهند برای راهسازی كلبه شیر علی را ویران كنند به او بدگمان میشوند و زیر نظرش میگیرند. شیر علی رسول را یاری میدهد تا فرار كند و خود با گلوله مأموران از پا در میآید.