اِبْنِ طَلْحه، ابوجعفر احمد بن محمد طلحهٔ انصاری (د 631 یا 632ق/1234 یا 1235م)، کاتب و شاعر اندلسی که از باب انتساب به نیای خود، ابن طلحه نامیده شد (ابن خطیب، 1/243). از تاریخ تولد و دوران زندگانی وی اطلاعی در دست نیست، تنها میدانیم از یکی از خاندانهای بزرگ ساکن جزیرهٔ شقر از توابع بلنسیه برخاسته بود (ابن خلیل، 114؛ نک: ابن خطیب، 1/244). ابتدا کاتب حکام بنی عبدالمؤمن از سلسلهٔ موحدون اندلس (524 - 668ق/1130-1270م) بود، اما به دلایلی که بر ما روشن نیست، در 621ق/1224م که ابن هود بر مرسیه استیلا یافت. وظیفهٔ کتابت را در دولت او برعهده گرفت و بعضی از اوقات از جانب ابن هود به منصب وزارت (ابن خلیل، همانجا) و یا نیابت وزارت (ابن سعید، 2/364) گمارده میشد. ظاهراً به همین جهت است که مقری (4/287) و ابن معصوم (1/271) به صراحت او را وزیر خواندهاند. ابن طلحه همواره ندیم و مصاحب ابن هود بود و در جنگها در کنار وی حضور داشت. ورود وی به غرناطه همراه با موکب مخدومش ابن هود، مؤید این نظر است (ابن خطیب، 1/246)، اما ظاهراً به سبب شکستهای پیدرپی ابن هود در جنگها و نیز به دلیل تعلق خاطری که ابن طلحه به یکی از غلامان ابن هود پیدا کرده بود (نک: مقری، 5/36)، این روابط چندان پایدار نماند (ابن خلیل، 115-116). لذا هنگامی که ابن هود در جنگ «صحن الفرح» با شکست تازهای مواجه شد، ابن طلحه موقع را غنیمت شمرد و با غلام مذکور به یکی از قرای اشبیلیه گریخت، سپس روی به اشبیلیه نهاد و در آنجا مورد استقبال دوستش ابوبکر ابن صاحب الرّد قرار گرفت. ابن طلحه در این شهر روزگاری را به انزوا و اختفا گذراند، اما پس از چندی، چون ابن صاحب الرد کشته شد و اشبیلیه مجدداً به دست ابن هود افتاد، وی ناچار به سبته گریخت. حاکم آن شهر ابوالعباس الینشتی مقدم او را گرامی داشت، اما نیکی و احسان حاکم سبته او را قانع نساخت (همو، 116) و از آنجا که بسیار سرکش و خود پسند بود، الطاف او را پاس نداشت و حتی او را مورد اهانت قرار داد. ابوالعباس که توسط مأموران خود از نیت باطنی وی و نیز اشعاری که ابن طلحه در هجای او سروده بود، آگاه شد، در پی فرصتی بود تا او را به سزای خویش برساند. سرانجام در یکی از روزهای ماه رمضان (8 شوال: صفدی، 8/46) در حالی که با یاران بد آیین خویش به میگساری و خوشگذرانی مشغول بود و در حال مستی و بیخبری، اشعار کفرآمیزی از نوع مُجون میسرود (در مورد اشعار نک: ابن خلیل، 117)، مورد هجوم مأموران ابوالعباس قرار گرفت و به قتل رسید (ابن سعید، 2/364). ابن سعید در القدح (ابن خلیل، همانجا) تاریخ مرگ وی را 681ق میداند، اما با توجه به دوران حکومت ابوالعباس در سبته (630 - 635ق/1233- 1238م) بیگمان سال مرگ وی میبایست 631 یا 632ق بوده باشد. ابن طلحه مردی بیباک، گستاخ، سرکش و نسبت به خود و اشعارش بسیار خود پسند و مغرور بود و در هر فرصت از قدر و منزلت شعرا و ارزش شعر آنان میکاست (همو، 114- 115) و خود را همطراز بحتری و متنبی و امثال اینان و شاید برتر از آنان میانگاشت. او در اشعار خود، استعارات و تشبیهات بدیع به کار برده و در وصف طبیعت اشعار لطیفی سروده است (ابن سعید، 2/365). شعرهایی که از او میشناسیم، همه در اوزان کوتاه و حاکی از مهارت او در سادهسرایی است. شاعر در هیچیک از آنها، از قالبهای قصاید کهن عرب پیروی نکرده، بلکه پیوسته به ساختن قطعاتی کوتاه شامل نکات ظریف در وصف و غزل و هجو و مُجون روی آورده است. مقری (4/287) او را در شمار کسانی قرار میدهد که شعرشان در اندلس به مجون و خلاعت مشهور است. ابن ابار (بلفیقی 209)، ابن سعید (2/365؛ ابن خلیل، 114-117)، صفدی (8/46-47) و دیگران نمونههایی از اشعار او را آوردهاند، اما شاید به قول ابن ابار (بلفیقی، همانجا) اشعار او بیش از اینها بوده باشد.