چوبهٔ دار برپا می‌کنند، بیرون سلولم.<br /> 25 دقیقه وقت دارم.<br /> 25 دقیقهٔ دیگر در جهنم خواهم بود.<br /> 24 دقیقه وقت دارم.<br /> آخرین غذای من کمی لوبیاست.<br /> 23 دقیقه مانده است.<br /> به فرماندار نامه نوشتم، لعنت خدا به همهٔ آنها.<br /> آه... 21 دقیقهٔ دیگر باید بروم.<br /> به شهردار تلفن می‌کنم، رفته ناهار بخورد.<br /> بیست دقیقهٔ دیگر باقی است.<br /> کلانتر می‌گوید: ”پسر، می‌خواهم مردنت را ببینم.“<br /> نوزده دقیقه مانده است.<br /> به صورتش نگاه می‌کنم و می‌خندم ... به چشم‌هایش تف می‌کنم.<br /> هیجده دقیقه وقت دارم....

فایل(های) الحاقی

پاهای کثیف pahaye kasif.doc 99 KB application/octet-stream