آلتای محمدوف
نهمین پسرش در کوره میدمید. عمو مرسل در حالیکه نعل گداخته را صاف و هموار کرد، خطاب به شاگرد خود گفت:<br /> - غیبعلی ! ..<br /> - بله، استاد ...<br /> - غیبعلی، اگر خداوند به جای پسر بیفراست به آدم دختر کوری میداد، بهتر بود.<br /> .. ؟ <br /> - چرا ساکتی، غیبعلی؟<br /> - درست میفرمایید، استاد.<br /> - غیبعلی، منظورم این است که اگر خداوند به جای پسر بیفراست یک تکه سنگ به آدم میداد، بهتر بود! خیلی بهتر بود.<br /> - استاد ، باز هم شما ...
فایل(های) الحاقی
هشتمین پسر | hashtomin pesar.pdf | 157 KB | application/pdf |