فلوت زن چه‌طور می توانست همه جا باشد. <br /> وقتی کنار شمشادها توی خیابان اصلی زیر لحاف پاره غلت می‌زد و در جیبش دنبال ته سیگارهای نصفه بود، چه‌طور می‌توانست مثل آفتاب دم غروب بساطش را از روی همه سطوح بر چیند. او فقط از سرازیری خیابان خودش را رها کرده بود و پایین می‌آمد. کنار دکه روزنامه فروشی که رسید می‌خواست به سمت راست بپیچد. کمی جلوی دکه مکث کرد. دکه‌دار داشت مجله‌ها را می‌چید، مجله‌های سفید، مجله‌های کهنه، مجله‌های بی‌تاریخ که مردم در مقابل آن‌ها جمع شده بودند و چشم‌هایشان با لکه‌های سفید سربی روی سطح‌های خالی می‌چرخیدند . فلوت زن فلوتش را سفت در مشت گرفته بود. دکه‌دار به فلوت اشاره کرد و گفت: با این که نمی‌تونی پول دربیاری. فلوت زن با خودش فکر کرد یه شکم سیری که می‌شه. و به سمت راست پیچید . سر خورد توی بانک...

فایل(های) الحاقی

فلوت زن folotzan.htm 25 KB text/plain