نویسنده: خورخه لوئیس بورخس<br /> مترجم: کاوه سیّدحسینی
زندان، گود است. سنگی است. شکل آن، شکل نیمکرهای تقریباً کامل است، کف زندان که آن هم از سنگ است، نیمکره را کمی پیش از رسیدن به بزرگترین دایره متوقّف میکند، چیزی که بهنوعی احساس فشار و مکان را تشدید میکند. دیواری آنرا از وسط نصف میکند. دیوار بسیار بلند است، ولی به قسمت فوقانی گنبد آن نمیرسد. یک طرف من هستم؛ تسیناکان، جادوگر هرم کائولوم که پدرو د آلوارادو آنرا آتش زد. در طرف دیگر جگوآری [پلنگ خالخال آمریکای جنوبی] هست که با گامهای منظم نامرئی، زمان و مکان زندانش را اندازه میگیرد. همسطح ِ زمین، در دیوار مرکزی پنجرهی عریض نردهداری تعبیه شده است. در ساعت بیسایه [ظهر] دریچهای در بالا باز میشود و زندانبانی – که با گذشت سالها بتدریج تکیده شده – قرهقرهای آهنی را راه میندازد و در انتهای یک سیم آهنی، کوزههای آب و تکّههای گوشت را برای ما پائین میفرستد. آنگاه نور به دخمه رخنه میکند، این لحظهایست که من میتوانم جگوآر را ببینم...
فایل(های) الحاقی
نوشتهٔ خداوند | neveshteye khodavand.htm | 32 KB | text/plain |