یکی بود، یکی نبود زیر گنبد کبود، توی یک جزیرهٔ کشف نشده، درست وسط خلیج همیشه فارس ایران، یه ناخدا زندگی می‌کرد. این ناخدا تنها بازماندهٔ نجات‌نیافتهٔ کشتی تایتانیک بود. اما اینکه چطوری زنده مونده بود و از اقیانوس اطلس به خلیج همیشه فارس ایران اومده بود و تو اون جزیره زندگی می‌کرد رو هیچ‌کس به‌جز خدا نمی‌دونست. اسم این ناخدا، ناخدا اسکات بود. وقتی ناخدا اسکات به اون جزیرهٔ کشف نشده رسید، فهمید که زندگی سختی رو پیش‌رو داره و باید مثل رابینسون کروزوئه با سختی‌های زیادی دست و پنجه نرم کنه. <br /> اولین حسرت بزرگ ناخدا تو اون جزیره این بود که چرا وقتی رابینسون کروزوئه رو دید و کتاب خاطرات امضا شده‌اش رو گرفت، از شدت حسوی اون کتاب رو نخوند تا الان بتونه از تجربیاتش استفاده کنه. اما خب مثل همیشه حسرت خوردن فایده‌ای نداشت. برای همین تصمیم گرفت برای گرفتن حال رابینسون کروزوئه هم که شده، کم‌نیاره و بتونه تو اون جزیره‌ای که هنوز هیچی ازش نمی‌دونست دووم بیاره. اولین کارش هم این بود که به خاطر اینکه خودش اون جزیره رو کشف کرده بود، اسمش رو گذاشت اسکات‌لند، و اصلاً هم براش مهم نبود که اسکات‌لند به خلیج همیشه فارس ایران هیچ ربطی نداره.

فایل(های) الحاقی

ناخدا اسکات majarahaye nakhoda scat.pdf 1,048 KB application/pdf