جان کوئتزی<br /> ترجمهٔ م.سجودی
در آپارتمانی یک اتاقه زندگی میکند نزدیک ایستگاه راهآهن ماوبری، که برای آن هر ماه یازده گینه میپردازد. در آخرین روز کاری هر ماه، قطار میگیرد و به شهر میرود، به خیابان لوپ، که بنگاه معاملات املاک اِی و بی لیوی دفتر کوچکی دارد با تابلو برنجی بر سر درش، این آقای بی. لیوی کوچکتر از برادران دیگر است. او پاکتی را که مبلغ اجاره در آن است تحویل بنگاهی میدهد. آقای لیوی پول را میریزد روی میز در هم برهم خود و میشمارد. غرولندکنان و عرقریزان رسیدی مینویسد و میگوید: ”بگیر جوان“ و کاغذ را با اطمینان بهدست او میدهد. دردش این است که اجارهاش دیر نشود زیرا که به بهانهای جعلی در آن آپارتمان است. وقتی اجارهنامه را امضا کرد و حقالزحمهٔ بنگاه را پرداخت، شغل خود را نه ”دانشجو“ بلکه ”کتابدار“ معرفی کرد و آدرس کاری خود را دانشگاه داد.
فایل(های) الحاقی
جوانی | JAVANI-Coetzee.pdf | 571 KB | application/pdf |