صادق چوبک
راست است که میگویند خواب دم صبح چرسی سنگین است. مخصوصاً خواب لوطی جهان که دمدمهای سحر با انترش مخمل از ”پل آبگینه“ راه افتاده بود و تمام روز ”کتل دختر“ را پیاده آمده بود و سرشب رسیده بود به ”دشت برم“ و تا آمده بود دود و دمی علم کند و تریاکی بکشد و چرسی برود و به انترش دود بدهد، شده بود نصف شب و خسته و مانده تو کنده کت و کلفت این بلوط خوابیده بود. اما هر چه خسته هم که باشد نباید تا این وقت روز از جایش جنب نخورد و از سر و صدای آنهمه کامیون که از جاده میگذشت و آنهمه داد و فریاد زغالکشهائی که افتاده بودند تو دشت و پشت سر هم بلوطها را میسوزاندند و زغال میکردند بیدار نشود.<br /> بسکه مخمل گردن کشیده بود و سر دو پا ایستاده بود که ببیند آیا لوطیش بیدار شده یا نه پکر شده بود و حوصلهاش سر رفته بود. و حالا او هم گوشهای کز کرده بود و منتظر بود لوطیش از خواب بیدار شود، او هم تمام روز را پا به پای لوطیش راه آمده بود.
فایل(های) الحاقی
انتری که لوطیش مرده بود | antari_ke.pdf | 117 KB | application/pdf |