پائولو کوئلیو
یکی بود یکی نبود، روزگاری فاحشهای بود به اسم ماریا که... صبر کنید! یکی بود یکی نبود جملهٔ آغازین بهترین قصههای بچهها است و فاحشه کلمهای برای آدم بزرگها! بهنظر شما من چطور میتوانم کتابم را با چنین تناقض آشکاری آغاز کنم؟ اما مگر نه اینکه ما آدمها در تمام لحظات زندگیمان یک پامان در عرض افسانهها است و یک پامان در اعماق، بگذارید برای یکبار هم که شده همانطور هم داستان را شروع کنیم؛ روزی روزگاری فاحشهای زندگی میکرد به نام ماریا مثل همهٔ فاحشهها، او هم معصوم و بیگناه به دنیا آمده بود و بعدتر در نوجوانی آرزو کرده بود که مرد رویائی زندگیاش را ملاقات کند، مردی پولدار، خوش تیپ، باهوش که با او در لباس سفید عروس ازدواج کند، دو تا بچه داشته باشند، که وقتی بزرگ شدند معروف شوند، و در خانهای زیبا زندگی کند که از پنجرههایش دریا دیده میشود.
فایل(های) الحاقی
یازده دقیقه | 11 Min-1.pdf | 661 KB | application/pdf | |
یازده دقیقه | 11 Min-2.pdf | 493 KB | application/pdf |