شوفر سومی که تا آن‌وقت همه‌اش چرت زده بود و چیزی نگفته بود کاکا سیاه براق گنده‌ای بود که گل و لجن باتلاق رو پیشانی و لپ‌هایش نشسته بود. سر و رویش از گل و شل سفید شده بود. این سه تن با کهزاد که پای پیاده رفته بود بوشهر از پریشب سحر توی باتلاق گیر کرده بودند و هر چه کرده بودند نتوانسته بودند از توی باتلاق رد بشوند.<br /> سیاه مانند عروسک مومی که واکسش زده باشند با چهرهٔ فرسودهٔ رنجبرده‌اش کنار منقل وافور و بتر عرق چرت می‌زد. چشمانش هم بود. لب‌هایش مانند دو تا قلوه روهم چسبیده بود. رختش چرب و لجن‌مال بود. موهای سرش مانند دانه‌های فلفل هندی به پوستش چسبیده بود. رو موهایش گل و لجن نشسته بود. هر سه چرک و لجن گرفته بودند.<br /> صدای ریزش باران که شلاق‌کش روی چادر کلفت آب پس ندهٔ کامیون می‌خورد مانند دهل توی گوششان می‌خورد. هر سه تو لک رفته بودند، کلافه بودند. آن دو تای دیگر هم که با هم حرف می‌زدند حالا دیگر خاموش شده بودند و سوت و کور دور هم نشسته بودند. گوئی حرف‌هایش تمام شده بود و دیگر چیزی نداشتند به هم بگویند.

فایل(های) الحاقی

چرا دریا توفانی شده بود chera darya toufani shode bood.pdf 152 KB application/pdf