دوازده داستان این کتاب، در طول هیجده سال گذشته نوشته شده‏اند. پیش از شکل کنونی، پنج تای آنها یادداشت‏های مطبوعاتی و فیلم‏نامه بوده‏اند و یکی هم سریال تلویزیونی بود. یکی دیگر را پانزده سال پیش در مصاحبه‏ای ضبط ‏شده برای دوستی نقل کردم که آن را نوشت و منتشر کرد و من اینک آن را به شیوه‏ای نو بازنویسی کرده‏ام. تجربه‏ای بسیار خلاق و نادر بود که ارزش توضیح دارد؛ حتی اگر برای کودکانی که در آینده مایلند نویسنده شوند، تا از حالا بدانند که عادت بد نوشتن، چه سیری‏ناپذیر و جان‏کاه است. <br /> سپتامبر گذشته، پس از دو سال کار جسته و گریخته‏ی دیگر، آماده‏ی چاپ بودند و بدین‏گونه، آوارگی آنها در رفت و بازگشت مداوم میان میز تحریر و سطل زباله سرانجامی می‏یافت؛ البته اگر در آخرین دم تردیدی نهایی سایه نمی‏افکند. چون شهرهای مختلف اروپایی را که داستانها در آنها به وقوع می‏پیوندند، متکی به قوه‏ی حافظه‏ی خود و از دور تشریح کرده بودم، میل داشتم وفاداری خاطراتم را تقریباً پس از گذشت بیست سال محک بزنم و از این رو، برای بازشناسی آن شهرها، اقدام به سفر سریعی به بارسلون، ژنو، رم و پاریس کردم. <br /> هیچ‏یک از این شهرها با آن‏چه که من به خاطر داشتم، تطبیق نمی‏کرد. همگی، مثل همه‏ی اروپای کنونی، به دنبال تغییری شگفت‏انگیز، بیگانه شده بودند. خاطرات حقیقی به نظرم اشباحی خیالی جلوه می‏کردند؛ در حالی‌که خاطرات دروغین چنان قانع‏کننده می‏نمودند که جایگزین واقعیت شده بودند. از این رو برایم میسر نبود خط تفکیک‏کننده‏ای میان توهم و حسرت گذشته بکشم. این راه‏حل نهایی بود. بالأخره آن‏چه را که برای تمام کردن کتاب، سخت به آن نیاز داشتم، یافته بودم؛ چیزی که فقط گذشت سال‏ها می‏توانست به من بدهد: چشم‏اندازی در زمان. <br /> در بازگشتم از این سفر ماجراجویانه، تمام داستان‏ها را طی هشت ماه تب‏آلود، از ابتدا بازنویسی کردم و دیگری نیازی نداشتم از خود بپرسم کجا زندگی پایان می‏گرفت و کجا خیال آغاز می‏شد. زیرا این گمان مرا یاری می‏داد که شاید دیگر چیزی از آن‏چه بیست سال پیش در اروپا تجربه کرده بودم، صحت نداشت. نوشتن برایم چنان سهل و روان شده بود که گاه احساس می‏کردم صرفاً از روی لذت داستان‏سرایی می‏نویسم، که شاید کیفیتی انسانی شبیه بی‏وزنی است.

فایل(های) الحاقی

دوازده داستان سرگردان davazdah dastane sargardan.pdf 1,053 KB application/pdf