آوای شیپور طنینی سرد و شکافنده داشت مثل ضربه‌ی شمشیر، که فضا و فاصله و دیوار را می‎شکافت و مثل دَمی سرد، دلواپسی می‎آورد. نوای شیپورزن حزین بود و انگار مرده‎ای را صدا می‎زد که تنها در جایی دور، به انتظاری بیهوده خوابیده است.<br /> همیشه آنها صبح زود به میدان می‎آمدند، چون روز تابستان بلند و گرم بود. اما شیپورچی ساعتی پیش از پیشخوانها شیپور می‎زد تا جمعیت جمع شود.<br /> نوحه خوانها پیشخوانی می‎کردند. جوان بودند، چپیه بر سر و عبا بر دوش داشتند و عقال سیاهشان کهنه و زده بود. میان آواز با هم گفت و شنودی داشتند و چشم‎های فضولی که، از زیر چپیه، میان جمعیت دور میدان دودو می‎زد. موقع خواندن با دست به این طرف و آن طرف اشاره می‎کردند و شعر آوازشان قدیمی و دلتنگ کننده بود.

فایل(های) الحاقی

حاج بارک‌الله haj barekallah.htm 69 KB text/plain