نویسنده: صادق هدایت
قصر ماکان بزرگ و محکم دارای سه حصار و هفت بارو بود که از آهک و ساروج ساخته بودند، و در کمرکش کوه نزدیک آسی ویشه جلوی آسمان لاجوردی سر برافراشته بود... . یک روز تنگ عصر که هوا ملایم و طبیعت آرام بود، و یک دسته کبوتر روی آسمان چرخ میزدند. روشنک بعادت معمول در رودخانه جلو قصر خودش را میشست. ناگاه دید آدمی شبیه رهبانان که ریش بلند خاکستری و بینی برگشته داشت و خودش را در لبادهٔ سیاهی پیچیده بود به او نزدیک شد، دختر هراسان ... .
فایل(های) الحاقی
گجسته دژ | gojasteh-dej.pdf | 93 KB | application/pdf |