آفتاب

طلا و مس



سید‌رضا که به تازگی با خانواده‌اش به تهران آمده متوجه بیماری خاص همسرش زهرا می‌شود و به ناچار برای تهیه هزینه درمان او تغییراتی در شیوه زندگی‌اش می‌دهد.

سیدرضا طلبه‌ای که به تازگی با خانواده‌اش به تهران آمده، تا در کلاس‌های استاد اخلاقی که وصف او را بسیار شنیده‌است شرکت کند. اما متوجه بیماری اسکلروز چندگانه همسرش زهرا می‌شود و به ناچار برای تهیه هزینه درمان او تغییراتی در شیوه زندگی‌اش می‌دهد.

شاید تا این لحظه فیلم طلا و مس را در جشنواره فجر، اکران عمومی یا منزلتان دیده باشید. فیلمی که صاحب نظران، منتقدان و مردم عادی به تجلیل و تمجید از آن پرداخته و تحت تاثیرش قرار می گیرند و حتی چندبار  از سوی حوزه علمیه و نهادهای وابسته مورد لطف قرار می گیرد. فیلم «طلا و مس» آخرین ساخته همایون اسعدیان به تهیه کنندگی منوچهر محمدی است. تهیه کننده ای که فیلم زیر نور ماه و مارمولک را در کارنامه خود دارد.
فیلم داستان طلبه جوانی به نام «آسیدرضا» را روایت می کند. سیدرضا به همراه همسر، دختر و پسر خردسالش که از نیشابور به تهران می آیند تا بتواند نزد یکی از بزرگان حوزوی، درس اخلاق بخواند. ولی درس خواندن او مصادف می شود با شروع بیماری همسرش «زهرا سادات». یک بیماری سخت که مرد جوان را با موقعیت های تازه ای روبرو می کند...
این بار هم مثل فیلم «زیر نور ماه»ساخته سید رضا میرکریمی و «پا برهنه در بهشت» ساخته بهرام توکلی، شخصیت اصلی داستان یک طلبه است. کارگردان خواسته است زندگی طلبه شهرستانی را به تصویر بکشد که وارد شهر بزرگ تهران می شود و تنها خواسته اش این است که به درس و طلبگی اش مشغول باشد. از همین رو نظر مدیر مدرسه علمیه را جلب می کند تا بتواند سر درس استاد اخلاق به نام حاج آقا رحیم حاضر شود. قرار است طلبه ای که در ابتدای فیلم می بینیم در یک سلوک چند روزه متوجه بعضی حقایق شود و نگرشش نسبت به زندگی تغییر کند.

او قرار است بفهمد که همه ی زندگی یک روحانی فقط درس و بحث نیست بلکه عشق و محبت بعد دیگری از زندگی است. فیلم می خواهد بگوید گاهی طلبه ها از بعضی داشته هایشان فراموش می کنند و یا گاهی اصل را رها کرده و به فرع می پردازند. و اینکه تمرکز بر روی علوم حوزوی به شکل نظری صرف موجب می شود برخی از حقایق زندگی که در مرحله عمل معنا می شود مورد غفلت قرار گیرند که در این فیلم بیشتر تکیه بر مباحث اخلاقی دارد. خب قاعدتا داستان نیاز به اتفاق مهمی دارد تا بتواند مسیر زندگی آسید قصه ما را عوض کرده و او را به تفکر وادارد.
بیماری ام اس زهرا سادات موجب تنهایی سیدرضا می شود و او را با مخارج بیمارستان روبرو می کند. سید که منبر نمی رود مجبور است برای کسب درآمد قالیچه ای را ببافد تا از فروش آن مخارجش تامین شود. در واقع قالیچه در این فیلم نماد محبتی است که ذره ذره ایجاد شده و به راحتی زیر پا می افتد و فراموش می شود. دوری از همسر نگاه سید را به ادامه زندگی و طلبگی اش تغییر می دهد. کارگردان فیلم در مصاحبه ای گفته: قرار است ما در فیلم شاهد عشق ایرانی باشیم و لذا به جزئیاتی اشاره می شود که معمولا در زندگی مورد غفلت واقع می شود.اینکه آقای اسعدیان بعد از فیلم «ده رقمی» سراغ چنین موضوعی می رود و اثری را تولید می کند که شاخک های بعضی به کار بیفتد و مفهومی منتقل شود جای بسی خوشحالی است. اما آیا فقط همین که یک طلبه را کاراکتر اصلی فیلم قرار دهیم و به امید نشان دادن عشق ایرانی  او را دچار تغییر نگاه کنیم کافی است؟




وبگردی