پوشاک مردانه
بررسى پوشاک بيانگر تغييرات يک جامعه در زمان و تفاوتهائى است که مىتواند در بطن همان جامعه بين افراد و قشرهاى جمعيت آن وجود داشته باشد. بهطور اجمالى پوشاک سنتى مردان بختيارى از کلاه، پيراهن، شلوار ، گيوه و چوخا تشکيل شده است که توضيح بيشتر آن در زير بيان شده است.
مردان بختيارى روى سر کلاهى از نمد مىگذارند که کُلَه مىنامند. اسناد و مدارک مربوط به قبل از جنگ جهانى اول کلاههاى استوانهاى خيلى بلند با انتهاءِ تقريباً صاف را نشان مىدهد که بهطور مستقيم روى سر گذاشته مىشود و تا روى گوشها پائين مىآيد. تا حدود ۱۸۸۰، کلاه خوانين الباً سفيد و کلاه ديگران سياه بوده است. در اوايل قرن بيستم فقط کلاههاى سياه وجود داشته است. امروزه در بختيارىها دو نوع کلاه وجود دارد که هم از لحاظ رنگ و هم از نظر شکل تفاوت کلى دارد. کلاه خسروى سياهرنگ و به شکل استوانه است. انتهاءِ آن اندکى برآمده مىباشد و از ارتفاع آن بهطور محسوسى کم شده است. اين کلاهها خاص اشخاص مسن و خوانين است حتى اگر اين خوانين جوان باشند، بههنگام فراغت، اين کلاه در پس سر يا برعکس در جلوى ان و به حالت کج تا آخرين حد گذاشته مىشود و اين آخرين حالت به رفتارى جنگى و پرخاشجويانه مربوط مىشود. شَوکُلَه (شب کلاه) را مردهاى جوان، مجرد و اشخاص فقيرتر به سر مىگذارند. اين کلاهها از يک نمد ضخيمتر ساخته شده است که معمولاً رنگ آن قهوهاى خيلى روشن و يا قهوهاى خيلى تيره است. شکل کلى آن نيمکرهاى و شکل سر را به خود گرفته است. اين کلاهها سر را در مقابل سرما و آفتاب حفاظت مىکنند و چوپانان وقتى که شبها در زير ستارگان آسمان مىخوابند و سر را روى قطعه سنگى مىگذارند با همين کلاه مىخوابند (اسم شبکلاه از همينجا است).
از کلاه استفادههاى زيادى مىشود. براى جلبتوجه فردى در دوردست براى پرتاب کردن بهسوى حيوانى که از گله جداشده و يا در محل نامناسبى ايستاده است و يا براى حمل آب در فواصل کوتاه و يا اندازهگيرى گندم و جو استفاده مىشود.
مشخصترين قسمت لباس بختياري، پيراهن گشاد و مواج بافته شده از نخ ضخيم پنبه است که مردها زيرلبس مىپوشند و از کمر پائينتر نمىآيد. امروزه اين قسمت از لباس جاى خود را به يک پيراهن (پيرهن) از نوع غربى داده است که از بازار مىخرند و آنها بنا به اقتضاء از ژاکت، جليقه و بهخصوص کت به شکل اروپائى مىپوشيدهاند که استفاده از آن به سال ۱۳۰۷ شمسى برمىگردد يعنى زمانىکه به نام تجدد (قانون آذرماه سال ۱۳۰۷ که گذاشتن ريش را نيز ممنوع کرد). آنها را مجبور به ترک لباس سنتى و پوشيدن لباس جديد مىکرد.
روى پيراهن بختيارىها چوقا مىپوشند. بالاپوش راسته و بدون آستينى است که قد آن تا سر زانو و جلو آن سرتاسر باز است. اين تنها قطعه لباسى است که همگى در ايل مىپوشند و توسط زنان روى دستگاههاى افقى يافته مىشود. چوقا از پشم سفيد طبيعى و داراى خطوط عمودى آبىتيره و يا مشکى است که قبلاً با نيلرنگ شده است. چوقاى پشمى که به آن چوقا ليواسى (برگرفته از نام روستاى ليواس در لرستان که اصل اين چوقا از آنجا است). گرم و راحت و کاملاً موردتوجه بختيارى مىباشد، چوقاى ديگرى به نام چوقا چرکى وجود دارد که ضخيم است و از جنس پنبه در تمام اسناد بهجا مانده از بختيارىها، بختيارىها قبا پوشيدهاند که پوشاکى به شکل چلىها، بالاتنه آن نيمهراست و پائينتنه آن مواج و گشاد و داراى آستينهاى بلند، اين قبا که در سرتاسر ايران متداول بوده است از اوايل قرن حاضر کلملاً از بين رفته است. تنها نمونههائى که هنوز در بين بختيارىها ديده مىشود مربوط به بزرگان بختيارى براى شرکت در جشن تاجگذارى در سال ۱۳۴۶ شمسى بوده است. علاوه بر اين در گذشته خوانين عبائى (بالاپوش عربي) روى قبا مىپوشيدهاند که اين نيز امروزه از ميان رفته است.
پوشاکهاى نمدين ديگرى با نام کردين وجود دارد که روى دوشها تکيه مىکند. بهشکل استوانه، يبا آستينهائى که سر آنها بسته است و به شکل بالاپوش از آن استفاده مىشود و يا داراى چينهاى عمومى است و وقتى هوا سرد است امکان مىدهد که بدون اينکه دستها را از شنل خارج کنند، جلو شنل را روى هم جمع نمايند. از نمد خيلى ضخيم، با رنگهاى سياه يا قهوهاى درست شده، مخصوص چوپانان يا ردانى که در طول شب مشغول نگهبانى هستند، است و حفاظتى عالى در برابر سرما است. بختيارىها شلوار گشاد و سياهى بهتن مىکنند که قسمت کمر آن تنگ و پاچههاى آن بهصورت آزاد و مواج تا روى زمين است به نام تومبون. اگر تغييرات جزئى که در شکل و مدل تنبون ايجاد شده را ناشى از ورود مواد جديد بدانيم. (بهعلت ايجاد تسهيلات) مىتوان گفت که تنبون تنها قطعه پوشاک مردانه است که از يک قرن پيش تاکنون تغيير نکرده است و شايد حتى بتوان گفت که از يک قرن هم بيشتر است زير بختيارىها که مجسمه معروف جنگجوى ماد را که از برنز ساخته شده و در ايوه در گرمسير سرزمين ايل پيدا شده است و در موزه باستانشناسى تهران مىباشد (جنگجوى مادى و شامي) مىشناختند و آن را بهدليل همين شلوار او يکى از اجداد خود مىدانستند.
شلوار در کمر توسط يک کمربند محکم از چرم يا بيشتر مواقع توسط يک شال پارچهاى سفيد از جنس پنبه بسته مىشود. بختيراى استفادهکننده از شال بايد اين شال را چند دور به کمر خود بچراند و دو سر آن را گره بزند. بختيارىها در چينهاى شال، را روى بالاپوش (قبا) مىبستند که اين عمل امروزه فقط در موارد بازىهاى خشن، کار و يا مواردىکه آزادى لباس باعث خطر براى فرد مىشود، انجام مىگيرد.
خانها اکثراً با کلاه خسروى با رنگ سياه و نيز شلوار سياهسياه (چوقاى ليواسي)که بهصورت آزاد روى شال افتاده است. از افرادى با شبکلاه، زيرشلوار رنگى و غالباً راهراه که به بالا کشيده شده و نيز چوقائى که شال کمر محکم روى آن پيچديده شده است، متمايز مىشوند. اين دوگونگى پوشاک، که تغييرات آنها با يکديگر، بيشتر مبنى بر نقش فنى ـ اقتصادى دارنده آن است تا اختلاف بنيادى خود پوشاک، پژواکى از عمق واقعيت جامعه بختيارى است. بختيارىها نوعى پاافزار به نام گيوه تختى مىپوشند تخت آن بسيار ضخيم است و از نوارهاى پارچهاى تشکيل شده است و از ميان اين نوارها، بند چرمى بلندى بهطور افقى عبور کرده و اين نوارها را بهطور محکم بههم فشرده کرده است. نوک تخت و قسمت انتهائى پاشنه آن، قطعات شاخ يا چرم خشکشده مىگذارند تا محکمتر باشد. رويه گيوه از نخ پنبهاى (شيليق) و بهطور بسيار فشرده بافته شده است. تمام گيوهها توسط گيوهکش که صنعتگران خارج از ايل هستند ساخته مىشود.
گيوه تختىها خيلى محکم هستند و روى سنگها بهخوبى به زمين مىچسبند. براى جلوگيرى از خيش شدن گيوهها، زيرپاى افزارها را با يک تکه چرم محافظت مىکنند که به آن کالک مىگفتند. در پايان اشارهاى به پوپيچ مىکنيم و آن نوارهائى است به طول يک متر و عروض ده سانتىمتر که بسيار محگم بافته شده است. در کوهپيمائىها انها را بهمنظور حفاظت از ساق پاها محکم به دور مچ مىپيچند. قبلاً يکجانشينان ييلاق براى راه يافتن روى برف از (دِرگ) استفاده مىکردند و آن ننوعى کفش برفى که از شاخ بزکوهى درست مىشده است. شاخ را در جهت طول، دو قسمت مىکردند که بهصورت دو عدد قوس درمىآمد، و سپس آنها را توسط ميخ و بست بههم متصل مىکردند. امروز در چلگرد فقط يک جفت از اين دِرگها باقى مانده است و اولين اشکىها در سال ۱۳۴۹ شمسى در اين منطقه پيدا شده که حتى بهقول بختيارها بيانگر پيشرفتى قابلتوجه است.