در بين ايلات ايران، ايلى به نام لرکى وجود داشته که گذشت زمان آنرا به پراکندگى کشانده است. تاکنون در هيچ کتابى بهتفصيل در خصوص لرکها ياد نشده است. فقط حدود ۱۵ سال پيش آقاى جهانگير قائم مقامى در مجله يادگار مطلبى تحت عنوان عشاير خوزستان نوشته و يادآور شده: جاى تعجب است که مؤلف فارسنامه ناصرى کليه ايلات و عشاير فارس و کوه گيليويه را در کتاب خود به تفصيل ذکر نموده از لرکىها حتى نامى نبرده است. لُرد کُرزن در سال ۱۳۰۵ قمرى به بختيارى رفته و فارس را نيز در همان سال ديده است از زبان يکى از سران قشقائى مىنويسد پنج هزار خانوارى که از فارس به بختيارىها پيوستهاند همين لرکىها هستند، اما بعضىها مىگويند که بختيارى هستند و چند طايفه از آنها قهر کرده و به شيراز رفته و چند سالى در شيراز بوده و آنگاه برگشتهاند. مسکن اوليه لرکىها بنا به آنچه سينه به سينه نقل شده سرزمينى واقع در قبله چهارمحل بختيارى در بين دو رودخانه به اسامى ارمند و دوپهلان است. اين سرزمين در دامنه کوهى به نام لِرک قرار گرفته است.
معنى لرک (با لام مکسور) درخشيدن است. کوه لرک داراى سنگهائى است که در برابر نور خورشيد نور منعکس مىکند، يعنى مىدرخشيد و به زبان لرکىها هر چيزى که بدرخشد مىگويند لرک، لرک ابکُنه (يعنى درخشش مىکند) و يا: ايلرکه (مىدرخشد). و مردمى که در اين سرزمين زندگى مىکردند بههمين نام (لرکىها) ناميده مىشدند که بهمرور زمان بهخاطر تلفظ عاميانه لرکيا گفته شده است.
لرکىها به دو زبان سخن مىگويند: ترکى و فارسى شکسته در زبان فارسى شکسته آنها لغاتى نظير صرافت (دقت)، انگشت (زغال افروخته)، دشخوار (دشوار)، مرفا (فال بد)، تردد (رفت و آمد)، مشتلقچى (کسىکه روال مال دزديده شده را نشان مىدهد)، هريسه (حليم)، سرسام (ناراحتى از شلوغي)، مَرغ (چمن)، کام (مراد)، انگار (مثل اينکه)... و غيره در زبان محلى آنان زياد ديده مىشود.
اشعار شادىبخش ترانهها و سوگوارى آنها و صحبت محرمانه و خصوصيات آنها به زبان ترکى است اين ايل مدتى ييلاق و قشلاق مىکردند. ييلاق آنها سبزه کوه (دنباله کوههاى بختياري) و قشلاق آنها سرزمينى بهنام ابوالفارس نزديک بهبهان در خوزستان بوده که اخيراً شرکت نفت در ابوالفارس چاه نفت زده و آنرا پاريس خوزستان لقب دادهاند لرکى به شهادت طوايف همجوار، ايلى عيور و قدرتمند بودهاند. اطاعت از فرمانهاى رئيس مملکت و رئيس ايل را مىتوان از خصوصيات ويژه آنها نام برد. زمانىکه رضاشاه به تخت قاپو و اسکان دادن ايلات دستور داد. لرکىها در سرزمين موروثى خود ابوالفارس تمرکز يافته و شروع به ساختن ابنيه و عمارت نمودند. کشت و زرع را نيز بر شغل دامپرورى خود افزودند. در اين هنگام از طرف دولت امر به جمعآورى اسلحه شد. لرکىها هم که در خانه فقير آنها حداقل يک قبضه اسلحه نظير تفنگ و يا (پيشتو) بود همه را تحويل دولت دادند.
طولى نکشيد که هرج و مرج شهريور ۱۳۲۰ پيش آمد. ايلهاى بهمنى و علادينى هنوز مسلح بودند و اسلحه خود به دولت تحويل نداده بودند، به حال و منال لرکىها چشم دوخته بودند، از هرج و مرج استفاده نموده يکشنبه اين دو ايل متفقاً به سرزمين لرکىها بهطور ناگهانى حملهور شدند و تمام سرزمين آنان را اشغال کردند و آنان را از سرزمين خود آنها بيرون کردند و از آن موقع لرکىها در شهر و دهات ايران پراکنده شده و برخى از آنها کمکم در ادارات دولتى و بخش خصوصى و شرکت نفت مشغول شده و برخى ديگر به کشاورزى و دامپرورى پرداختند. جمعيت آنانرا در سال ۱۳۲۰ بين پنج تا هفت هزار خانوار تخمين زدهاند. تراکم جمعيت آن در شهرهاى اهواز، آبادان، رامهرمز، مسجد سليمان، آغاجارى و هفتگل و حوالى شهرهاى نامبرده مىباشد و از آن موقع تاکنون براى بهدست آوردن سرزمينهاى از دست رفته خود، مبارزه قلمى را شروع کردهاند. لرکىها داراى تشکيلات ايلى و آداب و رسوم، فرهنگ و فرم لباس مخصوص به خود بوده و مردمانى مهماننواز باايمان و متواضع مىباشند. در شجاعت و سوارکارى و تيراندازى زبانزد همسايگان خود بهشمار مىروند. خوانين بختيارى به دوستى آنان علاقه خاصى نشان داده و با ايشان مواصلت و خويشى نمودهاند در بين لرکىها حکيمان قابل و لايقى وجود داشته که حتى مرض استسقاء را که امروز تقريباً غيرقابل علاج تشخيص داده شده است معالجه کردهاند و يوقان را نيز بهراحتى مداوا کردهاند.