به‌ عقيدهٔ خراسانى‌ها ازدواج نه تنها يک وظيفهٔ طبيعى و اجتماعى است بلکه يک وظيفهٔ دينى و مذهبى نيز هست. وقتى پسر به سن بلوغ رسيد (به‌نظر عوام علامت بلوغ در نزد پسران کف کردن ادرار يا چاک خوردن غضروف نوک بينى يا دو بهر شدن (دو رگه شدن) صدا است). و خط سبز پشت لب او رنگ گرفت، پدر و مادر او موظف هستند که براى او زن بگيرند و طبق احکام قرآن و شريعت اسلام ”دامادش کنند“ وقتى هم دختر به سن بلوغ رسيد بايد او را به شوهر بدهند. البته هرگاه بخواهند پسر خود را داماد کنند سعى مى‌کنند که عروس آنها دخترى ”نجيب و سر به‌ راه و باهنر“ باشد و اگر بخواهند دختر خود را به شوهر بدهند دقت مى‌کنند که داماد آنها مردى ”شرابخور و کاهل‌نماز و فاسق و کفترباز“ نبوده، بلکه ”نمازخوان و نجيب و زحمت‌کش (در نظر عوام خراسانى مرد زحمت‌کش کسى است که اگر دست به پشت او بزند گرد از آن ”حرکت کند“).“ و ”پدر و مادردار“ باشد.


براى خواستگاري، مادر داماد و چند تن زنان جاافتاده و نسبتاً مسن که با داماد خويشى و قرابت نزديک داشته باشند (مثلاً خاله و عمه و خواهر داماد) به‌عنوان مهمانى يا به بهانهٔ کرايه کردن اتاق و يافتن خانهٔ خالى به خانهٔ عروس مى‌روند. مادر عروس که از طرز برخورد مهمان‌ها و ”برداشت صحبت آنها“ حدس مى‌زند که براى خواستگارى آمده‌اند، دختر خود را صدا مى‌زند و مى‌گويد براى مهمان‌ها چائى و قليان بياورد. وقتى دختر چائى و قليان آورد مادر داماد يا يکى از زنان همراه او دستى به سر و گردن دختر مى‌کشد و ماشاالله گويان گونه‌ها و لبان او را مى‌بوسد و به اين بهانه سر و زلف او را معاينه مى‌کند ببيند گيس عاريه دارد يا موى او طبيعى است، ضمناً دهان دختر را بو مى‌کشد ببيند دهان او بو مى‌دهد يا خير؟ بعد مادر داماد و سايرين سؤالات گوناگونى دربارهٔ هنرها و کمالات دختر، از مادر وى مى‌کنند و خصوصاً در مورد خانه‌دارى و آشپزى و خياطى مباحث مختلفى را پيش مى‌کشند و از خود دختر هم سؤالاتى مى‌کنند ببينند تا چه حد خانه‌دار و کدبانو است.٭


٭در قديم رسم بوده است که خواستگاران مقدارى ”سبزى خوردن“ همراه خود به خانهٔ دختر مى‌بردند و به او مى‌دادند پاک کند و ضمن دقت در طرز کار دختر نام يک‌يک سبزى‌ها را از او مى‌پرسيدند.


هرگاه پس از اين گفتگو و تحقيق مادر داماد و ساير زن‌ها شکل و شمايل دختر را پسنديدند علناً به خانوادهٔ دختر اظهار مى‌کنند که براى خواستگارى آمده‌اند و مقصود خويش را هم با عبارت خاصى بيان مى‌کنند و مثلاً مى‌گويند: ” آمده‌ايم ببينيم پسر ما را به غلامى قبول مى‌کنيد يا نه؟“ خانوادهٔ دختر نيز جواب مى‌دهند: ”البته به آقائى مى‌پذيريم قدم او به‌روى چشم ما“.


البته اين رسم بيشتر در خانواده‌هاى عوام و قديمى و متوسط عمل مى‌شود نه در خانواده‌هاى اعيان و امروزي: رسم خواستگارى هم در شهرها و دهات مختلف خراسان تغيير مى‌کند و گاهى به‌کلى صورت ديگرى به خود مى‌گيرد: از جمله در قاين رسم است که زنى از نزديکان داماد به خواستگارى مى‌رود. وقتى به جلو خانهٔ دختر مى‌رسد در مى‌زند. مادر دختر از اندرون مى‌پرسد: کنه، کنه (kena ـ kena=کيه‌کيه)؟ زن مى‌گويد: دِرِ وِاکُنَه، دِرِ وِاکُنَه (dar v? kone= در باز کنيد) ، بُرِ شُما حَنا مى‌ارِم (bor ŝom? han? miarem= براى شما حنا آورده‌ايم). مادر دختر جواب مى‌دهد: بابا نشوه رضى (b?b? neŝeva razi = بابا نشود راضي).، حَنايونِ شما از خود (تلفظ شود: xod) شما، دختر نِدَرِم (nedarem=نداريم)، بَرْ دخترِ ماچى بِيَردِه‌ئى (bor doxtare m? ĉi biardeyey= براى دختر ما چه آورده‌ايد)؟ زن پاسخ مى‌دهد: صدا اختَه و صد بَخْتَهْ (baxta = گوسفند نر سه ساله)، صدمَه آرد وَر رِختَهْ (sad ma ?rd var rexta= صد من آرد الک کرده)، صد پلاس و صد قَه لّىِ (qali= قالي)، صد لحاف و صدنَه‌لّىِ (nali= نالي، تشک)، صد کرّه و صد اسبي، صد تِمَنْ عب بَسى (sad temane abbasi= صد تومان عباسي)! آن‌وقت مادر دختر راضى مى‌شود و مى‌گويد: بابا بشِوَه رَضِي، وَ ختَه کِه شِوَه رَضِى (vaxta ke ŝeva razi= وقت است که شود راضي)، هموصد تِمَن عَب بَسي.


پس از آنکه دو عبارت کوتاه سابق‌الذکر بين خواستگاران و خانوادهٔ عروس رد و بدل شد طرفين شبى را معين کرده قرار مى‌گذارند که ”مردهاي“ خانوادهٔ داماد براى ”بعله برون“ به خانهٔ دختر بروند و دربارهٔ لوازم و اثاث سر عقد و مهريه و شيربهاء٭ بحث و مذاکره کنند. بعد مى‌آيند به خانه و براى داماد شکل و شمايل و قد و قواره و چشم و ابروى دختر را توصيف مى‌کنند و مى‌گويند سفيد است يا سبزه، کوتاه است يا بلند، چاق است يا لاغر، و با فشار و اصرار وادار مى‌کند که مردها هرچه زودتر براى مجلس ”بعله‌برون“ بروند و مقدمات مجلس عقد را فراهم کنند در فاصلهٔ اين مدت خانوادهٔ عروس در خارج تحقيقاتى دربارهٔ شغل و مقام و شخصيت و اخلاق داماد مى‌کنند و دختر را هم پنهانى به محل کار و کسب داماد مى‌برند تا او را ببيند و در صورتى‌که نقصى در وضع داماد مشاهده نکنند در شب ”بعله‌برون“ موافقت خود را با اين ازدواج اعلام مى‌دارند.


٭شيربهاء را در خراسان قبالهٔ نقدى يا باشلق (b?ŝloq) مى‌گويند در روستاها شيربهاء متعلق به پدر و مادر عروس است و هيچ‌کس ديگر حق ندارد از آن استفاده کند.


شب ”بعله‌برون“ در خراسان بيشتر به شب جواب اِستَنى (از فعل استاندن ـ گرفتن) يا شب کفش‌پاکنى (تفصيل آن بعد خواهد آمد) معروف است. در اين شب خانوادهٔ داماد حلقه‌اى براى انگشت عروس مى‌خرند و اين حلقه را که در حقيقت حلقهٔ نامزدى است کليکى (کليکى ـ kliki مرکب از کلمه کليک به‌معنى انگشت + ياء نسبت) مى‌نامند. در روستاها علاوه بر آن يک جغت کفش به‌عنوان ”نشوني“ که اندازهٔ پاى عروس تهيه مى‌کنند و کفش و کليکى را با مقدارى نقل و نبات و قند و چاى و حنا (و گاهى يک دست لباس) در سينى مخصوصى مى‌گذارند چند سکهٔ نقره هم در سينى مى‌اندازند و به خانهٔ دختر مى‌برند و ضمن صرف چاى و شيرينى دربارهٔ ميزان باشلق و مهريه٭ و لوازمى که داماد بايد براى سر عقد بخورد مذاکره مى‌کنند.


٭در روستاها معمولاً مهريه عبارت است از يک تا ده مَن زمين تخم کار، يک ساعت آب قنات چند درخت ميوه و باشلق عبارت است از چند فرد قاليچه يا گليم و هفت من مس و هفت مثقال طلا و هفت دست لباس و يک جوال آرد و چند گوسفند و چند الاغ هيزم و ده من پشم و ده من پنبه.


پس از آنکه بين طفين موافقت حاصل شد، زنان داييره مى‌زنند و ”هولولو، شولولو“ مى‌گويند، سپس مشتى پول نقره در کفش‌ها مى‌ريزند و کفش‌ها را در ميان هلهله و شادى به پاى عروس مى‌کنند پس از انجام اين مراسم براى مهمان‌ها شربت و چاى و شيرينى مى‌آورند سپس روزى را معين مى‌کنند که داماد با عروس و چند تن از خانوادهٔ عروس و داماد به بازار بروند و آينه و شمعدان و انگشتر و ساير لوازم را به‌نحوى که قرار گذاشته‌اند بخرند. در پايان مجلس براى خوشبختى و شادکامى طرفين مقدارى قند يا نبات مى‌شکنند، نصف آن را به خانوادهٔ عروس مى‌دهند و نصف ديگر آن را به خانهٔ داماد مى‌برند پس از مذاکره و توافق براى عقد عروس به تقويم مراجعه مى‌کنند و روز و ساعت سعدى را انتخاب مى‌کنند و لوازم سر عقد را روز قبل يا صبح همان روز در طبق يا خوانچه‌هاى چوبى مى‌گذارند و به‌وسيله عده‌اى ”طبق کش“ به خانهٔ عروس مى‌فرستند.