مراسم ازدواج

وقتى دخترى را در خانواده‌اى در نظر گرفتند به همراهى چند نفر از بستگان نزديک، بدون اطلاع قبلى براى خواستگارى به خانهٔ دختر مى‌روند، پس از احوالپرسى و اظهار آشنائي، تقاضا مى‌کنند که دختر ليوانى آب بياورد، و اين علامت خواستگارى است. پس از ديدن و پسنديدن دختر و گرفتن موافقت، شبى را براى مذاکره تعيين و بر سر آن توافق مى‌کنند. در شب موعود، چند نفر مرد و زن از نزديکان داماد به خانهٔ دختر مى‌روند. ابتدا صحبت‌هاى پراکنده مى‌کنند ولى بعداً اظهار مى‌کنند: ”شما نمى‌پرسيد که ما براى چه خدمت رسيده‌ايم؟“ صاحب خانه مى‌گويد: ”قدم شما روى چشم“ بعد پدر داماد مى‌پرسد: ”آيا پسر ما را به غلامى قبول مى‌کنيد؟“ آنها هم که از ابتدا متوجه اصل مطلب بوده‌اند مى‌گفتند: ”اختيار داريد، اينها چه حرفى است. هر پسر بايد با دخترى ازدواج کند، ولى دختر ما قابل شما را ندارد“ آنها هم متقابلاً تعارف مى‌کنند و مى‌نگويند: ”مايهٔ افتخار است. پس بهتر است صورتى که حاکى از صداقيه است بنويسيد.“ به اصرار حاضران، خانوادهٔ دختر کاغذى برمى‌دارند و صورت صداقيه را به‌اين‌گونه مى‌نويسند... و آنگاه ذيل صورت را طرفين امضاء مى‌کنند.


از روز بعد از گفتگو، خانوادهٔ داماد به فکر تهيه انگشتر و قوارهٔ پارچه مى‌افتند که به‌عنوان نامزدى به خانهٔ عروس ببرند. در موقع بردن انگشتر و لباس، عده‌اى از زنان هم به‌عنوان ”جامه‌بري“ به خانهٔ عروس مى‌روند و ضمناً قرار عقدبندان را نيز مى‌گذارند.


در موقع اجراء مراسم عقد دو کله‌‌قند جلو عاقد مى‌گذارند. عاقد دو کله‌قند را به‌هم مى‌زند و دو تکه سر قند را که مى‌افتد برمى‌دارد و به مجلس عروس مى‌برند. در آن مجلس دو تکه قند را روى پارچهٔ سفيدى که روى سر عروس انداخته‌اند مى‌سايند تا دختر سفيدبخت شود. از همان قند سائيده شده چاى شيرين تهيه مى‌کنند و به عروس و داماد مى‌دهند و بقيهٔ سرقندها را به منزل داماد مى‌فرستد و تا مراسم ”نارزدن“ و شبى که عروس را به خانه داماد مى‌برند نگه مى‌دارند.


بعد از اتمام خطبهٔ عقد، برادرخواندهٔ داماد او را به اتاق عروس مى‌فرستد. در موقع وارد شدن داماد زن‌ها هلهله مى‌کنند و دست مى‌زنند. داماد و عروس مقابل آينه بزرگى قرار مى‌گيرند. در اين موقع داماد انگشتر به‌دست عروس مى‌کند و مادر عروس هم يک سکهٔ طلا به داماد او مى‌دهد و روى او را مى‌بوسد.


بعد از مراسم عقدکنان و شيرينى‌خوران، مادر عروس به‌عنوان جاخالى براى داماد لباس مى‌فرستد. يک ماه بعد به‌عنوان ”از گريز در آوردن عروس“ جلسهٔ مهمانى برگزار مى‌کنند و خلعت مى‌برند. مادر داماد مى‌گويد: ”عروس جان خلعت آورديم. ديگر از ما فرار نکن و با ما صحبت کن.“


در فاصلهٔ مراسم عقد، اگر ايام عيد و يا شب چله زمستان رسيد، از طرف داماد شيرينى و ميوه و قواره‌اى پارچه را در ميان خوانچه گذارده و به خانهٔ عروس مى‌فرستند. معمولاً ميان عقد کردن و بردن عروس به خانه داماد فاصله مى‌افتد. اين امر به شرايط شغلى اشخاص فرق مى‌کند. مثلاً کسانى که صاحب کشت و زراعت هستند. معمولاً اين امر را به بعد از برداشت محصول موکول مى‌کنند.


به هر حال وقتى زمان عروسى تعيين شد قبلاً جهيزيهٔ عروس را با تشريفات خاص در چند خوانچه مى‌گذارند و به منزل داماد مى‌برند و در آن شب که شب ”باغ داماد“ ناميده مى‌شود شب بيدار هستند و شادمانى مى‌کنند و آخرهاى شب داماد را به حمام مى‌برند ودر موقع بردن به حمام با صداى دهل و سرنا و رقص‌کنان فرياد ”شاباش، شاباش“ (يعنى شادباش) سر مى‌دهند.


در مراسم شب عروسي، وقت خارج شدن عروس از خانهٔ والدين، پدر جلو آمده و يک قرص نان به کمر دختر خود مى‌بندد تا برکت وارد خانهٔ شوهر شود. بعد به منظور استحکام و پايدارى زناشوئى سفارش مى‌کند که ”دخترجان، با لباس عروسى به خانهٔ شوهر رفتى با کفن خارج شوي.“


سابقاً عروس را با اسب يا پياده به خانهٔ داماد مى‌بردند. داماد و خانوادهٔ و هم از سوى ديگر به طرف عروس حرکت مى‌کنند که داماد جلوتر بيايد، داماد هم بنا به توصيه اطرافيان خود جلوتر نمى‌رود و اين امر باعث اختلاف‌نظر و در بعضى مواقع منجر به نزاع مى‌شود تا بالاخره با ميانجيگرى عده‌اى از بزرگان و ريش‌سفيدان، توافق حاصل مى‌‌گردد و در آن موقع داماد با تعدادى انار و نقل و تکه ‌قندهائى که از مراسم عقد نگه داشته نزديک شده و در چارقد و نقل و تکه‌ قند مى‌گذارد و انارها را ميان جمعيت پرتاب مى‌کند، جمعيت هم انارها را مى‌گيرند و شايد مى‌کنند. اين مراسم را ”نار زدن“ مى‌گويند.


موقع رسيدن عروس به منزل داماد، از طرف پدر و يا کسان نزديک داماد، چند مجمعهٔ مسى براى زيرپاى عروس مى‌آورند. عروس موقع وارد شدن به خانهٔ داماد چند قدمى از روى مجمعه مسى عبور مى‌کند و داخل ”حجله“ مى‌گردد.


در بعضى از محله‌هاى قوچان، هنوز مراسم ”داماد سلطاني“ رسم است. بدين قرار که عصر فرداى عروسى دوستان داماد مجلسى ترتيب مى‌دهند و داماد را روى صندلى مى‌نشانند. و دو نفر از برادرخوانده‌هاى داماد در دو طرف وى به نام وزير دست راست و دست چپ مى‌نشينند و يک نفر فراش هم دست فرد فرد حاضرين در مجلس را گرفته و جلو داماد مى‌آورد و مى‌گويد ”ياالله تعظيم کن و برقص“ و اگر نرقصد بايد جريمه بدهد. عده‌اى ترجيح مى‌دهند که به‌جاى رقص جريمه بدهند و عده‌اى هم مى‌رقصند در اين موقع صداى دهل و سرنا که مرتباً در خارج از منزل شنيده مى‌شود بر شادى حاضرين مى‌افزايد.


مراسم ”داماد سلطاني“ در بين روستائيان قوچان با وضعى جالب‌تر و باشکوه‌تر برگزار مى‌گردد.

زناشوئى در نزد روستائيان قوچان

يکى از برنامه‌هائى که در جشن عروسى اجراء مى‌شود کشتى‌گيرى پهلوانان ملى است. هر دسته از ميهمانان که از دهکده جداگانه به عروس دعوت مى‌شوند، قهرمان کشتى خود را همراه مى‌آورند تا پس از اجراء مراسم کشتي، قهرمان نهائى تعيين شود.


در آستانه خانهٔ داماد، داماد رقص‌کنان به استقبال عروس مى‌آيد، داماد و برادرخوانده او از اسب پائين مى‌آيند ولى عروس پياده نمى‌شود و بنا به رسم معمول ”حق پياده شدن“ مى‌خواهد. به نزديکان داماد مى‌گويد: عروس جان پسرم که مال تو است. جان و مال خودم هم تعلق به تو دارد.“ عروس قيافهٔ رضايت به خود مى‌گيرد و مى‌خواهد پياده شود که ديگران دخالت مى‌کنند و مى‌گويند: ”ما نمى‌گذاريم، بايد پدر و مادر داماد مقابل عروس با هم کشتى بگيرند.“ پدر داماد مى‌گويد: ”نه، من زورم نمى‌رسد. پير شده‌ام“ اما حاضران سماجت مى‌کنند و مادر داماد هم با غرور تمام پيش مى‌آيد و مى‌گويد: ”نه. نمى‌شود بايد حتماً جلو عروسم کشتى بگيرم.“ زن و شوهر گلاويز مى‌شوند البته زور مرد بيشتر است. اما جوانان به کمک مادر داماد مى‌شتابند و پدر داماد هم عمداً خودش را مى‌اندازد.


بعد يک سينى که در اصلاح محلى ”مجمعه“ مى‌گويند و در آن چند مشت گندم و چند دانه نان و مقدارى شيرينى گذارده شده مى‌آورند (به نشان آنکه عروس فراخ روزى باشد). مادر داماد نان‌ها را بالاى سر عروس مى‌شکند و به‌عنوان صدقه به بينوايان مى‌دهد و شيرينى و گندم را نيز از اطراف سر عروس به زمين مى‌ريزد که حاضران به‌ويژه کودکان جمع کنند. بعد چند سينى بزرگ مسين در برابر عروس مى‌گذارند تا هنگام پياده شدن از اسب پا روى آنها بگذارد. عروس از اسب فرود مى‌آيد و از روى سينى‌ها مى‌گذرد تا به حجله برسد. حجله را قبلاً با جهيزيه آراسته و جاى معين براى نشستن او ترتيب داده‌اند.


گروهى از ميهمانان مبارک‌باد مى‌گويند خداحافظى مى‌کنند و به خانه‌هاى خود برمى‌گردند و عدهٔ کمى از خويشان نزديک هستند در حجله مى‌شوند. داماد برادرخوانده‌ خود را خبر مى‌کند و به‌عنوان سپاسگزارى دست در کمر او مى‌اندازد و سه بار او را مى‌گرداند و برادرخوانده او نيز همين کار را با داماد مى‌کند. در اين وقت حاضران به‌تدريج از حجله خارج مى‌شوند و تنها چند زنى که همراه عروس آمده‌اند و يکى از آنکه دينگه (به‌‌منزله ساقدوش) است در حجله مى‌ماند. اين زنان نيز پس از اداى وظيفه خود از حجله بيرون مى‌روند و عروس و داماد را تنها مى‌گذارند.