يکى از دو شاخه مهم فولکوريک عاشقى هنر عاشيقى (عاشقي) است که خود جامع چندين هنر مهم از جمله شاعري، آهنگ‌سازي، داستان‌گوئي، نوازندگي، خوانندگي، اکتورى و ديگلاماسيون و لطيفه‌گوئى و غيره مى‌باشد.



عاشيق‌ها محبوب‌ترين هنرمندان مردمى هستند و با مردم رابطه بسيار نزديکى دارند زيرا هنر عاشيقى خود زائيده از بطن اجتماع بوده و پديده‌اى است که از داخل زندگى مردم جوشيده و موجوديت يافته و با آنها رشد و نمو کرده و متبلور شده است، عاشيق کسى است که در روستاها و کشتزارها و در شهرها و در ميان مردم زندگى مى‌کند.


يک عاشيق، مداح و ستايشگر اجتماع خويش است که دردها و رنج‌ها و آرزوها و شادى‌ها و سرگذشت‌هاى قومى آنها را با نواى ساز و صداى ملکوتى و ترانه‌هاى دلنواز خويش در مجالس و محافل بازگوئى مى‌کند و افتخارات و قهرمانى‌هاى آنها را به وصف کشيده و برمى‌شمارد. در اغلب اشعار و تصانيف عاشيقى طبيعت زيباى آذربايجان. کوه‌هاى به نام، جنگل‌هاى سرسبز، چمن‌ها و مرعزارهاى پرعلف، ييلاق‌ها و قشلاق‌ها و رودخانه‌ها و حتى شهرها و روستاها با نام آنها، مضمون اشعار عاشيق‌ها قرار گرفته و توصيف و ستايش مى‌گردد.


عاشيق در حقيقت نماينده و سخنگوى اجتماع است و هرچه مى‌گويد از جانب ”او“ و درباره ”او“ مى‌گويد. شعر و داستان‌هاى عاشيقي، تبلورى است از آرزوها و آرمان‌هاى مردم و ملهم از رنج‌ها و شادى‌هاى آنان، سخن عاشيق سخنى است که از دل سرچشمه مى‌گيرد و لاجرم در دل نيز مى‌نشيند.


در قديمى‌ترين اثر کتبى مانده به زبان آذربايجانى (اوغوزي) موسوم به ”کتاب دده قور قود على لسان‌الغز“ که در تمام دنيا دو نسخه بيشتر (در آلمان و واتيکان) از آن در دست نيست، براى عاشيق که در آن زمان ”اوزان“ بر وزن مغان خوانده مى‌شدند مقامى بس بلند و ارجمند قائل شدها ست. اوزان‌ها ريش سفيد قوم و مورد مشورت مردم هستند و هرجا که مشکلى پيش آيد و گرهى در کار باشد به سراغ آنها مى‌روند تا با سر انگشت تدبير آنها گشوده شود. ”او“ در ميان مردم مقام مقدسى دارد، همه از او حرف‌شنوى دارند هرجا حادثه‌اى وحدت ملى و قومى را تهديد مى‌کند او است که با پا درميانى خود غائله را ختم و از بروز کينه و نفاق در ميان ايل خود جلوگيرى مى‌کند. اوزان‌ها سازى داشته‌اند که ”قوپوز“ ناميده مى‌شده است.


هنر عاشيقى پديده و صورتى ويژه و استثنائى از اشکال فولکلوريک است که به تنهائى دنيائى از ادبيات شفاهى مردم و نمايشگر پروسه‌هاى متنوع و متعددى از حالات اجتماعى و مراحل مختلف معيشت و فعاليت‌ها و مبارزات مردم براى رهائى از قيد ستم خودکامگان تاريخ و منعکس کننده حوادث خوب و بدى است که بر مردم گذشته است، به‌عبارتى خود يک فولکلور کامل است.


يک نفر عاشيق داستان‌گوى دوره‌گردى است که سازى سنتى به همراه دارد. اين ساز در آذربايجان معمولاً ۷ سيم دارد و در بين ترکمن‌ها ۲ تار مى‌باشد. در ميان ترکان قشقائى که زمانى از ترکان آذرى جدا شده و در ايالت فارس و قسمت‌هاى شمالى خليج‌فارس توطن اختيار کرده‌اند نيز عاشق‌هائى هستند که با ساز با ”چگور“هاى خود در ييلاق و قشلاق ايل خود را همراهى مى‌کنند.


اين سازها براى عاشيق اهميت و ارزش ويژه‌اى دارند، در حکم سلاح است براى يک مرد جنگى که به تعبيرى ديگر ساز ناموس عاشيق است و معمولاً با قطعات صدف و نقره و نگين‌ها و تصوير خود عاشيق و غيره مزين و آراسته گرديده است. پوشش مخصوصى دارد که موقع غير کار درون آن گذاشته و معمولاً از ميخى بر ديوار آويزان مى‌کنند.


عاشيق هنرمندى است که همراه با ساز خود در جشن‌ها و عروسى‌ها و مجالس ديگر و در بعضى قهوه‌خانه‌ها (در گذشته) داستان‌هاى فولکلوريک مخصوصى را با لحن دل‌انگيزى نقل مى‌کند و اشعار مخصوص هر داستان را با آهنگ آنکه غالباً آن نيز مخصوص است در جاى خود در داستان، از زبان قهرمانان داستان و همراه با ترنُم دلنواز ساز و با صوت داودى خوى مى‌خواند. اين داستان‌ها مانند ”کور اوغلي“، ”اصلى و کرم“، ”شاه اسماعيل“، ”شاه عباس و زهره خان“، ”عاشيق غريب و صنم“ و غيره که از وراء قرن‌ها سينه به سينه نقل شده و تا به امروز رسيده است و امروزه اپراهائى براى بعضى از آنها تصنيف شده است از کثرت تکرار، از بر يکايک روستائيان و مردم عادى ديگر هست. با همه اينها هيچ آذربايجانى از شنيدن مجدد آنها نه تنها دلگير نمى‌شود. بلکه هر بار لذت بيشترى نيز از شنيدن آن احساس مى‌کند و از فرياد عاشيق همراه با طنين سيم‌هاى سازش به جوش و خروش در مى‌آيد.


اشعار عاشيقى و به‌طور کلى تمام انواع منظوم فولکلور آذربايجان در قالب هجا هستند و همين امر مؤيد اين است که قاعده شعرى آذربايجان هجا است و نه قواعد عروضي.


اشعار و ترانه‌هاى داستان‌هاى عاشيقى اکثراً يازده هجائى است که آنها را ”قوشما“ مى‌نامند معمولاً در قالب مسمط‌هاى مربع و گاهى مخمس است و تعداد بندهاى آنها ۳ يا ۵ تا است يا هشت هجائى هستند که گرابلى ناميده مى‌شوند که آن نيز مسحط مربع بوده و ۳ يا ۷ بندى هستند انواع ديگرى نيز از نظر قالب شعرى و صنايع بديعه و غيره وجود دارد مانند استادنامه، تجنيس و قفل‌بند و غيره که براى احتراز از اطناب کلام از ذکر و شرح آنها مى‌گذريم.


عاشيق‌ها در همه مجالس شادى خصوصاً عروسى‌ها حضور دارند بدون وجود آنها شادى معنى و مفهومى پيدا نمى‌کند، يک عاشيق در درجه اول شاعر است و شعر مى‌سرايد، آهنگساز است زيرا براى اشعارى که سروده است آهنگ مى‌سازد، داستان‌گوئى ماهر و بذله‌گوئى خوش‌بيان است. آکتور و هنرپيشه است زيرا ژست‌ها و اداهاى قهرمانان داستان را مجسم مى‌کند و دکلمه مى‌کند و نازنده و خواننده است که همراه با ساز سنتى خود آهنگ‌هاى دلنشين فولکورى را مى‌خواند موسيقى‌شناسى است که با بيش از ۷۰ آهنگ عاشيقى آشنائى دارد. به‌طور کلى جامع همه اين هنرها است.


اغلب اشعارى که عاشقى‌ها يا مردم عادى در روستاها مى‌خوانند معمولاً ساخته عاشيق‌هاتى مشهور و اساتيد اين فن در گذشته مى‌باشد که آهنگ نيز از خود آنها (سرايندگان شعر) مى‌باشد و بدين ترتيب عاشيق‌هاى ماهر و مشهور و آثار آنها براى هميشه جاودانه مى‌مانند. همه مردم آنها را ياد مى‌گيرند و کسانى که دو دانگ صدا دارند در مجالس و محافلى که عاشيق حضور ندارد يا در حضور عاشيق همراه با نواى ساز او، آنها را مى‌خوانند به همان دليل عاشيق‌هاى ماهر گذشته هرگز فراموش نمى‌شوند و تعداد اين‌گونه عاشيق‌هاى معروف بسيار است و اينک به نام چند نفر از آنها اشاره مى‌کنيم:


عاشيق قربانى (معاصر شاه اسماعيل) عاشيق عباس توفارقان لى (تورفارقان دهخوارقان، آذرشهر فعلي) معاصر شاه عباس ـ خسته قاسم اهل قريه تيکمه داش بستان‌آباد) ـ عاشيق على عسگر ـ عاشيق واله ـ عاشيق شمشير و عاشيق آلى (علي) که استاد بيش از صد عاشيق معروف از آن جمله عاشيق على عسگر فوق‌الذکر بوده است.


عاشيق‌هاى معاصر نيز بعضى در محل و بعضى در سطح ملى و برخى حتى بيشتر شهرت و محبوبيت دارند و براى اينکه حقى از کسى ضايع نشود از ذکر نام آنان خوددارى مى‌کنيم.


هنر عاشيقى از طريق اسناد شاگردى نسل به نسل منتقل مى‌گردد، چاشنى اصلى داستان‌هاى عاشيقى همانا عشق است و قهرمانان داستان غالباً سمبل جامعه و فريادگر مبارزات و عصيان توده‌هاى مردم بر عليه ظلم و ستم فئودال‌ها و اربابان و سلاطين و دولتمردان خودکامه هستند که مردانه ضد زورگوئى‌ها و بيدادگرى‌هاى آنها به پا خاسته‌اند ولى همواره شيريى تلاش عاشق در راه وصال به معشوقه است که در سرتاسر داستان سايه افکنده است.


عاشيق‌ها در گذشته، در حضور جمع با هم مسابقه مى‌داده‌اند و اشعارى موسوم به ”دئيشمه“ (مناظره) بين آنها رد و بدل مى‌دشه است که اغلب متضمن معماهائى بوده که طرف ديگر بايد آن‌را بگشايد و با همان شعر و قافيه جواب او را بدهد. کسى که در اين مسابقه متوقف شود مجبور است که ساز خود را تسليم عاشيق ديگر کرده و دست از اين هنر بردارد. از جمله اينها مناظرات بين خسته قاسم و لزگى احمد داغستانى مى‌باشد که نشانگر نبوغ و ذکاء و وسعت معلومات و مهارت شاعرى هر دو عاشيق بوده است.


در سال‌هاى اخير درباره عاشيق‌ها تذکره‌هائى نوشته و آثار آنها ضبط گرديده است. زيرا گفتيم يک عاشيق شاعر نيز مى‌باشد با اين تفاوت که اگر اشعار شعرا خوش‌آيند طبقه خاصى باشد اشعار عاشيقى به خاطر زيبائى و ظرافت و نازک‌انديشى‌هائى که در آنها به‌کار رفته است خوش‌آيند همه مى‌باشد.


قهرمانان داستان‌هاى عاشيقى خود نيز عموماً عاشيق مى‌باشند. حتى اگر شاه اسماعيل با شاه عباس و با هر کس ديگرى باشد. آنها شمشير و ساز را با هم دارند. در جائى شمشير به‌کار مى‌برند در جائى نيز ساز را روى سينه گرفته به مناسبت حال اشعار نغزى مى‌خوانند. در حالى‌که مصنفان اصلى اين اشعار سازندگان داستان‌ها به هيج‌وجه شناخته نيستند، در بند آخر شعرها نيز نام قهرمان داستان مثلاً کوراوغلى با کرم و غيره به‌عنوان تخلص آورده مى‌شود گوئى که خود آنها سراينده اين اشعار بوده‌اند ولى در اشعار مستقل ديگر تخلص خود عاشقى‌هاى سراينده شعر آورده مى‌شود.


در بين عاشيق‌ها کسانى نيز بوده‌اند که تحصيلات دينى داشته لقب ملائى گرفته‌اند مانند ”ملا جمعه“ که از عاشقى‌هاى معروف مى‌باشد و نيز خسته قاسم يکى از معروف‌ترين چهره‌هاى عاشيقى مدت‌ها در نجف اشرف مشغول تحصيل علوم دينيه بوده است. همان‌طور که اشاره شد هنر عاشيقى در قديم جنبه تقدسى داشته و عاشيق‌ها مورد احترام همه بوده‌اند و کشيدن شمشير بر عاشيقى که ساز همراه او بوده حرام شمرده مى‌شده است.


در خاتمه اين قسمت از بحث مربوط به عاشيق‌ها دو بند از شعر معروف عاشيق على عسگر را، که در صفات و مشخصاتى که يک عاشق بايد داشته باشد، سروده است نقل مى‌کنيم:


عاشيق اولوب ترک وطن اولانين کسى‌که عاشق شده ترک وطن مى‌
زل باشد ان پرکمالى گرگ دير از ابتدا بايد که پرکمال باشد
او توروب، دورماقدا، ادبين بيله در نشست و برخاست باادب شد
معرفت علمينده، دولو گرگ دير از علم و معرفت مالامال باشد
خالقا حقيقت دن مطلب قانديرا به مردم از حقيقت سخن بگويد
شيطانى اولدوره، تفسين يا نديرا نفس بسوزاند و شيطان بکشد
اين ايچينده پاک اوتورا، پاک دورا به پاکى و صفا مشهور باشد
داليسينجا خوش صدالى گرگ دير به پشت سرنام نيکش بيابد


از خصوصيات بارز فولکلور آذربايجان رئاليستى و هومانيستى (واقع‌گرايانه و انسان‌دوستانه) بودن محتويات آنها است که از خرافات و خيال‌بافى‌هاى غير ملموس به دور بوده و از نزدگى واقعى سخن مى‌گويد و نامردمى و ستمگرى را تفبيح و از مظلومان و زحمت‌کشان جامعه حمايت مى‌کند.