”چنين روايت است که خدا دو شهرستان آفريده يکى به مشرق و يکى به مغرب و آنکه به مشرق است جابلقا و آنکه به مغرب است جابلسا و در هر شهرستان دوازده هزار در است، از درى تا در ديگر يک فرسنگ است. در آن شهرستان چندان خلق‌ هستند که هر درى را ده هزار کس پاسبان بوده و نيز هرگز نوبت بديشان نرسد و اگر چندين خلق به مشرق و مغرب بودندى هر شبى که آفتاب بدان چشمه فرو شدى و بامداد که برآمدى همه خلق عالم بشنيدندى و ليکن از بانگ و غلغله آن شهرستان بانگ بر آمدن نشنوند و آن خلايق همه مؤمن‌ هستند و آنها که در شهرستان مشرق هستند از بقيت از قوم عاد هستند که بر هود پيغمبر گرويده بودند و آنانکه به مغرب هستند از قوم ثمود هستند که به صالح گرويده بودند و در پس آن شهرستان سه امت است يکى را منسک خوانند و يکى را تافيل و سيم را تاريس و پس از ايشان يأجوج و مأجوج در شب معراج ايمان نياوردند ولى ساکنين جابلقا و جابلسا ايمان آوردند. سه قوم ديگر نيز که پشت جابلقا و جابلسا سکنى دارند کافر ماندند.“


مطابق ”سودگرنسک“، کيکاوس هفت مکان ساخت يکى از طلا دو تا از نقره دو تا از پولاد و دو تا از بلور و در اين دژ ديوان مازندران را حبس کرد تا به اين وسيله از شرارت آنها جلوگيرى بنمايد. اين هفت کوشک افسونه شده بوده‌اند زيرا هر کس که پيرو ناتوان مى‌شده و نزديک به مرگ بوده هرگاه او را دور اين دژها مى‌گردانيدند دوباره نيروى نخست را به‌دست مى‌آورده و جوان پانزده ساله مى‌شده.