چنين روايت کنند از رسول خدا که ملائکه عصيان بنىآدم مشاهده کردند و گفتند:
ما اقل معرفة هولاء به عظمة الله بارى تعالى گفت: اگر شما در اين حالت باشيد که ايشان هستند معصيت کنيد. ايشان گفتند: کيف هذا و نحن نسح به حمدک. بارى تعالى فرمود که دو ملک اختيار کنيد ايشان را به زمين بفرستاد و شهوت بنىآدم در ايشان آفريد و معصيت از ايشان ظاهر شد. پس ايشان را مخير گردانيد ميان عذاب دنيا و آخرت يکى با آن دگر نظر کرد و گفت: چه مىگوئي؟ او گفت عذاب دنيا منقطع شود و عذاب آخرت نه پس عذاب دنيا اختيار ردند و در روايت ديگر آمده است از اين عباس که هاروت و ماروت هر دو مسلسل و معلکوس آويختهاند در چاهى به زمين بابل تا روز قيامت و در روايت ديگر آمده است که بارى تعالى ايشان را گفت: انى ارسل بکما رسولان الى الناس و ليس سي. ايشان را به زمين فرستاد و گفت که احتراز کنيد از شرک و قتل و سرقت و زنان. کعبالاخبار گويد که يک روز براى آنها نگذشته بود که هر چهار معصيت از ايشان صادر شد.
خر دجال:
دجال پالانى دارد که هر شب مىدوزد و صبح پاره مىشود روزى که دنيا آخر مىشود خر دجال از چاهى که در اصفهان است بيرون مىآيد هر موى او يک جور ساز مىزند، از گوش او نان يوخه مىريزد و بهجاى پشگل خرما مىاندازد هر کس به دنبال او برود به دوزخ خواهد رفت. (در ميدان کهنه اصفهان چاهى در دکان عطارى وجود دارد که معروف به چاه دجال است)
از همهٔ الاغها بدتر خر دجال است که ملعون روز خروج او بر آن خر سوار مىشود. رنگ آن خر سرخ است چهار دست و پاى او ازرق است سر و کلهٔ او بهقدر کوه بزرگى مىباشد پشت او موافق سر او است. گامى که بر مىدارد نزديک شش فرسخ را طى مىکند اين روايت زبدةالمعارف بود. از موى مکار صداى ساز به گوشهاى مردم مىرسد، سرگين که مىاندازد انجير و خرما بهنظر مىآيد، قد خود دجال بيست ذرع است، در فرق سر دو چشم دارد و شکاف چشمها به طول و درازى اتفاق افتاده، يک چشم او کور است صورت دراز و آبله بر صورت دارد... (مجمعالنورين ص ۲۱۹)
هاروت و ماروت اسامى دو بُت قديمى است که در قديمالايام اهل ارمنستان آنها را پرستش مىنمودند زيرا در تصنيفات مورخين ارامنه ذکر اين دو معبود يافت مىشود که به تلفظ ارمنى هوروت و موروت ناميدهاند چون که يکى از مصنفين ارمنى چنين نوشته است: البته هوروت و موروت دلاوران اغرى طاغ و آمينابيغ و شايد الههٔ ديگر نيز که هنوز بر ما معلوم نيست مددکاران اسپاندارميت خداى ماده مىبودند ـ آنها هم معاونان برومندى و موجدان محسنيه زمين بودند و در بيابان اين فقره بايد معلوم گردد که اسپاندارميت آن خداى ماده بود که در ايام قديم در ايران نيز پرستيده مىشد زيرا زرتشتيان او را روان زمين مىانگاشتند و گمان مىبردند که او جميع محصولات نيکو را از خاک مىروياند ـ و اهل ارمنستان آمينابيغ را خداى تاکستانها مىگفتند و هوروت و موروت را مددکاران روان زمين مىناميدند زيرا که آنها را ارواحى مىپنداشتند که بر بادها مطلع هستند و بادها را مجبور مىسازند که ابرهاى آورنده باران را فراهم آورده و بر سر آن کوه بلند که اغوى طاغ مىگويند زده بر زمين باراند... در کتب قديمه اهل هنود نيز مرتها اکثر اوقات مذکور هستند و هنود آنها را خدايان طوفانها و بادهاى شديد مىانگاشتند... ينابيع الاسلام ص ۸۶ ـ ۸۷ ـ ۸۸