اين مقاله نخستين بار در شمارهٔ سوم تا ششم سال دوم مجلهٔ �سخن�، اسفندماه ۱۳۲۳ تا خرداد ۱۳۲۴ به چاپ رسيد. هدايت بعدها يادداشت‌هائى در حاشيهٔ صفحات اين مقاله مى‌افزايد تا در چاپ‌هاى بعدى از آنها استفاده کند، اما اين فرصت پيش نمى‌آيد و چون محل اين يادداشت‌ها دقيقاً مشخص نيست لذا نمى‌توان آنها را در متن مقاله منظور کرد. اين يادداشت‌ها به‌طور مستقل در مقدمهٔ �نوشته‌هاى پراکنده� که توسط حسن قائميان تدوين شده، منتشر شده است.

اين جنبش در ايران پس از چاپ کتاب ”نيرنگستان“ ۱۳۱۲ آغاز شد و معلوم نيست به چه علت کتاب نام برده توقيف گرديد ولى زمامداران وقت متوجه شده‌اند که از اين راه مى‌توانند وسيلهٔ نمايشى فراهم بياورند. اسم بکر ”مردم‌شناسي“ اختراع شد، موزه‌اى به اين نام گشايش يافت که بر اشخاص بى‌سابقه پيدا نيست مقصود موزهٔ ـ Ethnographie يا Sociologie يا Anthropologie و يا ادارهٔ جاسوسى است. متأسفانه اين تقليد هم مانند همه تقليدهاى بى‌اساسى که ... انجام گرفت به‌صورت کاريکاتور وازده‌اى از آب درآمد. يعنى مقدارى البسه و اشياء فراهم شد و بدون رعايت اصول ـ Museographie مرتب گرديد؛ به‌طورى که تماشا کننده‌ بى آنکه رابطهٔ اين اشياء و افزار اشخاصى که در زمان و مکان معينى آن را به‌کار مى‌برده‌اند و يا مى‌برند بتواند دريابد و يا دنبالهٔ تحولات مادى و معنى آنان را درک کند، مشتى اشياء و افزار و جامه‌هائى را درهم و برهم در آنجا مى‌بيند. از اين گذشته موزهٔ نام برده فاقد بسيارى از آلات و افزار کار و اسبا‌ب‌بازى و پيرايه و طلسم و غيره مى‌باشد که جمع‌آورى آنها کار بسيار آسان و با مخارج کم‌ ميسر بوده است. برعکس به معرض نمايش گذاشتن لباس سلاطين قاجاريه و يا لباس‌هائى که به‌موجب دستور زرى آن جداگانه در ولايات خريدارى و به تقليد لباس مردمان بومى دوخته شده بيشتر به درد موزهٔ بالماسکه مى‌خورد.


کتاب ”نيرنگستان“ را نخست بار کتاب‌فروشى دانش چاپ کرد و بلافاصله توقيف شد. مجتبى مينوى گفته است که چون ناشر از پرداختن حق‌التحرير خوددارى مى‌کرده است هدايت، در اقدامى تلافى جويانه، نسخه‌اى ”نيرنگستان“ را که چند جاى آن زير کلمات به قلم خودش خط‌ها سرخ و آبى کشيده بوده، به مينوى مى‌دهد تا او کتاب را نزد بررس و ناظر مميزى وزارت فرهنگ ببرد و جاهائى را که خط کشيده است به آنها نشان بدهد و بگويد که کلمات و مطالب دور از ادب و خلاف عرف در آن وجود دارد. اقاى مينوى چنان مى‌کند و کتاب، همانگونه که هدايت خواسته بوده، توقيف مى‌شود. پس از اين ماجرا ناشر کتاب حقى را که مى‌بايست به هدايت بدهد مى‌پردازد، و بعد از آن تلاش هدايت و ناشر براى آزاد کردن کتاب نتيجه نمى‌دهد.


مقدارى اسناد نيز در آمده که به‌نظر مى‌آيد بيشتر از لحاظ رفع تکليف جمع شده باشد و کاملاً فاقد ارزش علمى است. به اين معنى که بخش‌نامه‌هائى به فرهنگ استان‌ها فرستاده‌اند و از رؤساى فرهنگ محل هر کدام جديت بيشترى به خرج داده‌اند و به‌عنوان تکليف در دبستان‌ها از شاگردان تقاضاى قصه و افسانه کرده‌اند و به اين ترتيب اسنادى جمع‌آورى شده است. ولى آنهائى که به‌علت سهل‌انگارى از اين اقدام غفلت ورزيده‌اند حتى براى نمونه کوچک‌ترين اثرى از فلکلور ناحيهٔ خود نفرستاده. به‌طورى که از بسيارى جاها و حتى از استان‌هاى بزرگ هيچ سندى در دست نيست. گرچه اين اسناد ارزش علمى ندارد يعنى اغلب بدون تاريخ است و نويسنده و يا گويندهٔ اصلى آنها معلوم نيست و لغات محلى‌ به‌طور دقيق ضبط نشده و نقص‌هاى ديگر... مع‌هذا بعضى از آنها قابل استفاده و براى مطالعات بعدى کمک گران‌بهائى بوده است. بدبختانه در موزه بسيارى از اين اسناد گوناگون را که روى کاغذهاى بى‌قواره بوده يک نفر که البته آشنائى به تمام زبان‌هاى بومى نداشته، پاکنويس کرده و اصل سند از بين رفته، به‌علاوه بسيارى از اين اسناد دست اشخاص متفرقه افتاده و مفقود گرديده است. (از جمله مجموعهٔ گران‌بهائى که يکى از معلمين ايزد خواست فراهم کرده بود.) آنچه از اين اسناد استفاده شده، بعضى دوبيتى‌ها و چند قصه است که به‌صورت ادبى درآمده و حتى در آنها دخل و تصرف دشه است.


البته ايرادهاى بيشترى به اين بنگاه وارد مى‌باشد که از موضوع ما خارج است. اما مطلبى که مهم است اينکه عجالتاً براى جمع‌آورى آثار و فرهگ توده يک مرکز وجود دارد که هرگاه اصلاحات اساسى در آن شود ممکن است بعدها صورت جدى و علمى به خود بگيرد.


تاکنون تحقيقاتى که دربارهٔ فلکلور ايران انجام گرفته، بسيار محدود و ناقص مى‌باشد، چون به هيچ‌وجه متکى به روش دقيق علمى نبوده است، فقط مى‌توان از آن به‌عنوان طرح مقدماتى کار جدى و علمى استفاده کرد. در اين زمينه کتاب‌ها و رساله‌هاى بى‌شمارى که در کشورهاى متمدن ديگر وجود دارد، راهنماى گران‌بهائى خواهد بود.


آنچه به زبان‌ فارسى به چاپ رسيده، عبارت است از:


- ژوکروسکي؛ نمونهٔ آثار ملى ايران، پترزبورگ ۱۹۰


- کريستنسن؛ مجموعهٔ قصه‌هاى فارسي، کوپنهاون ۱۹۱۸


- ماسه؛ قصه‌هاى فارسي، پاريس ۱۹۲۵


- گالونو؛ زورخانه، لنينگراد ۱۱۹۲۷


- گالونو؛خيمه شب‌بازي، لنينگراد ۱۹۲۹


- ص. هدايت؛ اوسانه، ۱۳۱۰ ـ نيرنگستان ۱۳۱۲


- کوهى کرماني؛ هفت صد ترانه ـ چهارده افسانه ۱۳۱۶


- مجلهٔ موسيقى سال اول ۱۳۱۸، شماره‌هاى ۶ـ۷ـ۸


اسناد چاپ نشده که در اين موضوع وجود دارد عبارت است از پرونده‌هاى موزهٔ مردم‌شناسى و پرونده‌هاى قصه متعلق به آقاى صبحى مهتدى.


به زبان خارجه جامع‌ترين کتابى که تاکنون راجع‌به فلکلور ايران نوشته شده، تأليف آقاى هانرى ماسه است که تقريباً تمام ”نيرنگستان“ و ”اوسانه“ و ”چهارده افسانهٔ کوهي“ را با اسناد و شواهد ديگرى که به‌دست کرده، در دو جلد به چاپ رسانيده است.


خانم دونالدسون در The Wild Rue چاپ ۱۹۳۸ فلکلور ايرن پيش‌تر از لحاظ اسلامى تحت مطالعه قرار داده‌اند و با وجود اينکه از ”نيرنگستان“ اقتباس کرده‌اند، گويا به عمد اسم آن را از قلم انداخته‌اند. فقط در يک جا (ص ۱۷۳) اين کتاب را ”نارنجستان“مى‌نامند. مطالعات ديگر راحع‌به فلکلور ايران از اين قرار است.


- بريکتو، قصه‌هاى فارسي، لييژ ۱۹۱۰


- لوريمر، قصه‌هاى فراسي، لندن ۱۹۱۹


- راماسکوويچ، دوبيتى‌هاى ملى فارسي، پتروگراد ۱۹۱۶ ـ ۲۹


- زاروبين، فلکلور و افسانه‌هاى بلوچ، لنينگراد ۱۹۳۰ ـ ۳۲


- کريستنسن، قصه‌هاى فارسي، ينا ۱۹۳۹


به غير از تحقيقات علمى که برخى از ايران‌شناسان دربارهٔ بعضى از زبان‌هاى بومى ايران کرده‌اند، مقالات ديگرى دربارهٔ فلکلور ايران وجود دارد که از ذکر آنها چشم پوشيديم. و نيز تحقيقات آقاى لسکو راجع‌به فلکلور کردها و بدريف در باب فلکلور تاجيک‌ها را مى‌توان در رديف فلکلور ايران به‌شمار آورد. پس چنانکه ملاحظه مى‌شود نسبت به تحقيقاتى که حتى در کوچک‌ترين نواحى بلغارستان يا قفقاز يا هندوستان دربارهٔ فلکلور انجام گرفته تحقيقات راجع‌به فلکلور ايران بسيار ناچيز است. مثلاً در سرتاسر رمانى يک دهکده هم پيدا نمى‌شود که تمام ترانه‌هاى عاميانه آنجا يادداشت نشده و آهنگ آنها را به نوت موسيقى ننوشته باشند. يا در کشور ايرلند تاکنون وزن کاغذهائى که روى آنها اينگونه آثار را جمع کرده و نوشته‌اند، به شصت خروار رسيده است. بديهى است که آثار فرهنگ تودهٔ ايرانى اگر جمع شود، از اين مقدار بيش‌تر خواهد بود.


گرچه سرزمين ايران در اين زمينه از خيلى جاهاى ديگر بيش‌تر مايه دارد ولى اين گنجينه هنوز دست نخورده مانده است و هرگاه اقدام فورى و جدى در اين‌ راه انجام نگيرد، ممکن است که قسمت عمدهٔ فلکلور آن از بين برود. چنانچه در اثر فقر و گرسنگى کوچ دادن و تخت قاپو دادن ايلات و سهولت وسايل حمل و نقل و تغييرات و تحولاتى که به سرعت در جامعه انجام مى‌گيرد، بسيارى از عادات و رسوم دهات و ايلات دوردست فراموش شده است و اگر امروزه با تمام وسايل جمع‌آورى نشود، ديرى نمى‌کشد که بسيارى از اين گنجينه‌هاى ملى را از دست خواهيم داد.