نوروز در اقوام ترک

تکم‌چى‌ها يا عروسک‌گردان‌هاى نوروزي، پيک‌هاى نوبهارى اردبيل و مشکين‌شهر و بسيارى از شهرها و روستاهاى آذربايجان خوانده مى‌شود. تکم عروسکى است که تکم‌چى‌ها بر دست مى‌گيرند و با حرکت دادن آن ـ به طرزى خاص ـ تصنيف‌هاى بهارى و نوروزى مى‌خوانند. آنها فرارسيدن روزهاى خوش و پربرکت بهارى و آغاز سال نو را مژده مى‌دهند. برگردان يکى از ترانه‌هاى نوروزى که از زبان تکم‌چى‌هاى آذربايجان شنيده مى‌شود چنين است:


بهار آمده، بهار آمد خوش آمد گل در گلستان آمد
عيد نوروز شما مبارک واگو و برگردان: لاله‌زار مبارک بو [باشد]
ماه و سال و روز و هفتهٔ شما (همنوائى و همسرائى نوروزى‌خوان‌ها)
مبارک بو [باشد] نوبهار مبارک
جفاى فصل زمستان سپرى شده سردسته: مشتى جون مهربون
صفاى فصل بهار رسيده و سرآهنگ: نشستى تالار ميون
ماه و سال و روز و هفتهٔ شما اين منم نوروزى خون
مبارک دست به بر تو کيسه ميون
اگر جفاى زمستان روزگار شما را دشوار ساخت در بيار صد تا قرون
اينک برف‌ها آب شده و زمين خلعت نو
پوشيده است
واگو: لاله‌زار مبارک بو
مرغان خوش‌ الحان بر شاخ درختان نوبهار مبارک بو
آشيان نهاده‌اند سردسته: در بيار صد تا قرون
ماه و سال و روز و هفتهٔ شما يکى‌شو يده نوروزى خون
مبارک صدبار خونه‌ات آبادون
به ترانهٔ نوروزى مردم سنگسر
هم گوش فرا دهيم که
واگو: لاله‌زار مبارک بو
راقم اين مسطور بارها ـ در روزهاى
خوش نوروزى ـ ضمن
نوبهار مبارک بو
تحقيقات مردم‌شناسى و فرهنگ عامه
ـ به آواى خوش
سردسته: توى سيني، برنج بريز
نوروزى‌خوان‌هاى سنگسرى گوش
فرا داده وافسانه زيباى
و سرآهنگ (خطاب به کدبانو): به تخم مرغ


نومزهٔ نوروز (همان دخترک خيالى و باوفا که براى بذار         هم‌روش
عمونوروز ”سبزه قوه“ مى‌بافد و به انتظار او سالى را به تخم‌مرغ يکى کمه
پايان مى‌برد و .... ) را از زبان آنها شنيده‌ام. دل کدبانو بى‌غمه
سردسته: صد سلام و صد عليک قيمت زعفرونه
صد سلام و صد خوشه کدبانو هنر داره
مشتى جوان احوال خوشه؟ سالى يک پسر داره
نوروز و نوسال آمد واگو: لاله‌زار مبارک بو
عيد بزرگان آمد نوبهار مبارک بو
نوروز سلطان آمد.


نوروزى خوان‌هاى سنگسري، در ترانه‌هاى نوروزى و نوبهارى ـ از افزايش گله و رمه و از بره‌هاى پيشانى سفيد و زرپي، از ييلاقات پرعلف، جويبارهاى پرآب، خيک‌هاى پر از پنير و کره، از ايل راه‌هاى سرسبز و افزونى نعمت سخن مى‌گويند.


در اکثر نقاط ايران که به مناسبت نوروز و نوبهار نوروزى‌خوانى مرسوم است، کلام نوروزخواني، اغلب به گونه ترجيع‌بند است.


تک‌خوان يا سردسته و سرآهنگ، بخشى از ترانه را مى‌خواند و چون به ترجيع‌بند مى‌رسد، دسته‌جمعى واگو مى‌کنند. گاه نيز تمام اشعار به‌طور گروهى خوانده مى‌شود. گرچه نوروزى‌خوانى انفرادى هم وجود دارد و ترانه‌ها فقط به وسيله يک خواننده بازگو مى‌شود.


در اين نوروزخواني، ظاهراً در کنار نوبهارخواني، از امير ارسلان ـ بل جوان‌مرگى که پيش از فرا رسيدن نوروز، چشمان خسته کرده و در رامش‌گاه خسته جانان در ديار خاموشان ـ آرميده، به نوحه و فغان يادآورى شده است. پس معلوممان شد که نوبهار خوانى با وقايع اجتماعى و با سور و سوگ و الم و ماتم نيز آميخته مى‌گردد و ورقى بر دفتر خاطرات زده مى‌شود تا عزيز نيکو شمايلى که کاکل هم‌چون شبقش به زير خاک گورستان و بر جبين مزار يله شده از ياد نرود:


شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک


دارم جگر کباب و چشم غمباک


گل‌ها همه سر ز خاک بيرون کردند


الا گل من که سر فرو برده به خاک


نوروز خوانى دوم؛


گل در گلستان آمد


بلبل به بستان آمد


يا امت محمد (ص)


نوروز سلطان آمد


در سال‌هاى دوردست که مکتب خانه‌ها داير بود، کودکان و نوجوانان به مکتب مى‌رفتند، ميرزاى مکتب‌دار، هر سال پيش از فرا رسيدن عيد اشعارى ار در وصف نوروز و نوبهار مى‌خواند و بچه‌ها واگو مى‌کردند. روز عيد کودکان و نوسبيلان مکتب‌خانه‌ها پيش پدر و مادر و ساير بستگان و آشنايان خود نوروزى مى‌خواندند و براى مکتب‌دار، هم‌چنين براى خود آنها ـ عيدى مى‌خواستند. مثلاً کودکان گچسارانى اين‌طور مى‌خواندند:


اى باباى نيکوسرشت


جاى تو بادا در بهشت


استاد من عيدى نوشت


حرف خسته گفت و نوشت


بابا بده نوروزيم


تا برخوردم از روزيم.


بسيار هنگام، نغمه‌هاى نوروزى در قالب تصنيف‌هاى طنزآميز و هجوهاى پرمعنى بيان شده است. مظالم حکام دوره قاجار، ترانه‌هاى تکم‌چى‌هاى آذرى را با طنز و هجو عجين ساخت و گيلانى‌هاى اهل ذوق، آمدن مأموران نظميه و امنيه سوئدى که ايران در دوره احمدشاه ـ براى برقرارى نظم و نظام در قشون ايران را بهانه قرار دادند و در بندبند ترانه‌هاى نوروزي، وقايع سياسى و اجتماعى را عيان مى‌کردند گوشوارهٔ اشعار سياسى آن روز اين بيت بود:


پس از شروع مبارزات جنگل به ‌سرکردگى ميرزا کوچک‌خان، نوروزى‌هاى زيادى که عموماً درباره آزادى و آزادى‌خواهى و موفقيت آزادى‌خواهان بود، توسط مردم گيلان و ديلمان خوانده مى‌شد.


سرخوان: شود نوروز ما امسال فيروز


خوشى بينيم اندر او شب و روز


اگرچه جملگى بوديم در سوز


زراعت سوخت ما را جمله ديروز


واگير: بيايد خرم و خوش عيد نوروز


شود ميرزا در اين نوروز پيروز


سرخوان: اساس عدل در گيلان نهادند


به دشمن تيرهاى خود گشادند


از ايشان ملت مظلوم شادند


دعا گويند بر ايشان، هر مه و روز


واگير: بيايد خرم و خوش عيد نوروز


شود ميرزا در اين نوروز پيروز.


سفره نوروزى تقريباً در همه شهرها و روستاهاى ايران در شب و روز انداخته مى‌شد و برخى نيز اين‌کار به بامداد نوروز موکول مى‌کردند و برخى ساعتى پيش از تحويل سال ـ خانه‌ها تميز است سفره‌ها را پر نان.