تاريخ باستانى استان خوزستان با نام عيلام و عيلاميان همراه است. نزديک به سه هزار سال پيش، شوش مرکز حکومت عيلام بوده است. در زمان داريوش اول هخامنشي، اين استان يکى از واحدهاى سياسى سىگانهٔ کشور بوده و در دورهٔ ساسانى بخشى از استان نيمروز (استان جنوبي) محسوب مىشده است - که شامل خوزستان و فارس بوده - از آغاز دورهٔ اسلامى تا انقلاب مشروطيت، استان خوزستان کنوني، بهصورت ايالت و زمانى نيز بهصورت ولايت اداره شده است.
جمعيت
جمعيت استان خوزستان ساختهاى مختلف شهري، روستائي، عشايرى و نيز ترکيبى از آنها است. براساس سرشمارى سال ۱۳۷۵ جمعيت استان بالغ بر ۳،۷۴۰،۰۰۰ نفر بوده که ۵/۶۲ درصد آنان شهرنشين، ۵/۳۶ درصد روستانشين و تقريباً يک درصد آنان افراد غيرساکن بودهاند. توزيع جميعت و در تمام مناطق يکسان نيست و عوامل مختلفى در پراکندگى جمعيت مؤثر هستند؛ ازجمله: کوهستانى بودن بخشهائى از استان، تقسيم نامساوى منابع آب و خاک، فضاهاى صنعتي، امکانات رفاهي، وجود ماسهزارها و شورهزار و ... .
مدارک باستانشناسى و تاريخى حاکى از آن است که خوزستان از آغاز رهگذر و سکونتگاه نژادها و ملل مختلفى بوده و زبانها و لهجههاى بسيار گوناگونى در اين سرزمين تکلّم مىشده و خصوصيات جسمانى متفاوتى در اينجا بههم آميخته است.
شبهه نيست که پيش از ورود و استقرار آريائىها در ايران، نژادهائى بومى در اين کشور مىزيستهاند و استخوانهائى که از عصر متأخر حجر باقىمانده است بر اين قضيه شهادت مىدهد که علاوه بر نژاد مديترانهاى نوع استراليائى و نگروئى (سياه) و حامى نيز در اين ديار سکونت داشتهاند و فرهنگهاى رنگارنگى چه اصيل و چه مقتبس در آنجا بههم اختلاط يافته است.
آثار زندگى که بر اثر کاوشها در نقاط مختلف خوزستان ديده شده گواه آن است که از حدود هزارهٔ چهارم قبل از ميلاد اقوامى غيرآريائى در ايران مىزيستهاند و بعدها در احوال اجتماعى و فرهنگى و حتى ترکيب نژادى مهاجران تازه رسيدهٔ آريائى تأثير بسيار داشتهاند از جملهٔ اين اقوام ايلاميان و سياهپوستان ساحلنشين جنوبى و کيسىها، پراتاکينها را بايد نام برد. به گفتهٔ محققين دخول اقوام بيگانه، اساس خصوصيات نژادى ايراني، منجمله خوزستانى را دگرگون نکرده و بعضى از مشخصات نخستين آن را باقى گذارده است.
نژاد
قديمىترين اقوامى که در سرزمين خوزستان مىزيستهاند عبارتند از: ايلاميان، کيسىها، پراتاکينها، اوکسىها، صابئيان، يونانيان، هنديان مىباشند.
اقوام کنونى که شامل باديهنشينها، نيمهباديهنشينها، کشاورزان و شهرنشينان مىباشند.
زبان
قديمىترين زبان اهالى اين استان زبان انزانى يا شوشى بوده که به عقيدهٔ دمرگان در سه هزار سال قبل از ميلاد متروک شد و پس از آن زبان سومرى و زبان سامى در اينجا رواج يافت بعد مىبينيم که در سال ۱۵۰۰ قبل از ميلاد زبان انزانى زنده و استفاده شده و از اينجا مىتوان حدس زد که زبان انزانى در ميان اهالى معمول بوده ولى کتيبهها به زبان سومرى و سامى نوشته مىشده، زيرا اگر زبانى مرد ديگر زنده نمىشود.
زبان رسمى ايرانيان در زمان ساسانيان پهلوى بوده است. تاريخ اوليهٔ استفادهٔ اين زبان و تکلم به آن تا چهارصد سال قبل از ميلاد است و آخرين کتابى هم که در آن نوشته شده متعلق به قرن نهم ميلادى مىباشد.
بههر حال وجود عادات و سنن ملى و اجتماعى در شهرهاى قديمى خوزستان مانند شوشتر، دزفول، رامهرمز و ... وجود هزاران کلمات و اصطلاحات پهلوى و اوستائى در زبانهاى محلى کنونى دليل قاطع و برهان ساطع (دليل آشکار) آن يگانگى مىباشد.
در معتبرترين و کهنهترين مآخذ قديم از خوزى به نام زبان مردم خوزستان و همرديف (دري) و (پهلوي) و (سرياني) و از گروه زبانهاى فارسى ياد شده است.
در حال حاضر مردم شهرنشين خوزستان با لهجههاى مخصوص محلى مانند: دزفولي، شوشتري، بهبهاني، آبادانى که نوعى از زبان فارسى است تکلّم مىکنند.
مذهب
دو جنگ اعراب با ايرانيان يکى قادسيه (۶۳۷ ميلادي) ديگرى نهاوند (۶۴۲ ميلادي) که منجر به شکست يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساسانى گرديد نفوذ اعراب را بيش از پيش در ايران منجمله خوزستان استحکام بخشيد و مردم ايران که در اوايل قرن يعنى در دورهٔ ساسانيان از آئين زرتشت پيروى مىکردند در اين قرن به دين اسلام گرويدند.
در زمان شاپور دوم و بهرام پنجم و يزدگرد بسيارى از مسيحيان که حاضر به ترک عقايد دينى خود نشده بودند در ايران به قتل رسيدند. در همان موقع که آنها را مورد تعقيب قرار مىداد خوزستان و کردستان و لرستان تقريباً يکجا به کيش مسيح گرويده و در تمام نقاط نسبتاً مهم مشاوران کليسائى مستقر گرديده و خواهران تارک دنيا بىشمار بودند.
غالب اسقفنشينها در خوزستان و فارس بودند. در خوزستان پيشوايان کليسائى در نقاط زير وجود داشتند. بيتالايات، هرمزد اردشير (اهواز) و کارکادولايدان (در شمال شوش) ونهرگور، رامهرمز، ريما، شوش و شوشتر.