قبل از مهاجرت اقوام آريايى به ايران، صفحات شمالى ايران يعنى نواحى جنوب درياى مازندران، مسکن اقوامى مانند کادوسيان، آماردها، کاسپيان، و تپورىها و ... بود. قديمىترين سندى که از قوم کاسىها ياد مىکند مربوط به سده ۲۴ قبل از ميلاد و متعلق به پوزوراين شوشيناک است. هرودوت مورخ يونانى اين قسمت را حاکمنشين پانزدهم بر شمرده که ساسها و کاسپىها ى ساکن آن دويست تالان خراج به داريوش مىپرداختند.
استرابن که در ۴۰ ق.م تا ۴۰ ميلادى مىزيست اقوام گلامي، کادوس، ماردى و بعضى قبايل گرگانى را ساکن نواحى شمال کوه پراخواتراس (البرز) دانسته است.
در گذر زمان اعراب کادوسيان را طيلسان خواندند. بعدها اين نام نيز تغيير يافت و امروزه آنها را تالش يا تالشان مىنامند. پلوتارک مورخ يونانى درباره جنگ کادوسيان با اردشير ساسانى در ۳۸۴ ميلادى سخن گفته است.
پيرنيا با توجه به نوشتههاى کتزياس درباره کادوسها مىگويد مادها ابتدا گيلان و حوالى آن را در اختيار داشتند ولى در اواخر دورهٔ مادها، به سبب پارهاى اختلافات آن را از دست دادهاند، چنانکه در اواخر عصر هخامنشى نيز کادوسىها به صورت نيمه مستقل مىزيستند. نزاع ميان مادها و کادوسيان از وقايع مهم اواخر حکومت مادها است.
در زمان حکومت آرتهميس، يکى از درباريان پارسى به نام پارسداس با چند هزار سوار و پياده به کادوسيان پناه برد و با آنان پيمان خويشاوندى بست. در جنگى ميان کادوسىها و مادها، او رهبرى کادوسها را به عهده داشت.
الکساندر خودزوکو گلها، کادوسىها، دربيکها، اوتىها، انارىها، دوکوزينىها، آمادرها و کاسپينها را از اقوام ساکن درياى مازندران دانسته است.
در اوستا بارها از ناحيه گيلان به عنوان ورن يا ورن چهارگوش نام برده شده است. در فرگرد اول، ونديداد گيلان را محل تولد فريدون دانسته و آمده است: چهاردهمين کشورى که من (اهورا) بيافريدم ورن چهارگوشه باشد در آنجايى که فريدون کشنده اژىدهاک تولد يافت.
و يا فريدون پسر آبتين از خاندانى توانا در [سرزمين] چهارگوشه ورن صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پيشکش [آناهيتا] کرد.
آرياييان ساکنان اين ناحيه را پيرو اهريمن و ديو مىناميدند. اين مسئله شايد به دليل مقاومت جانانه آنها در مقابل عناصر مهاجم و مهاجر اين نژاد جديد باشد.
امروزه در گيلان واژهٔ تور به ديوانه اطلاق مىشود که احتمالاً ريشه در باورهاى کهن آريايى دارد. جالب توجه آن که همين مردمانى که چنين حقيرانه از آنها ياد شده قبل از حمله آريايىها، از تمدن و حکومتهاى پيشرفته و قدرتمندى برخوردار بودند.
يکى از اقوامى که در گيلان مىزيستند کاسىها هستند که نژاد آنها کاملاً ناشناخته مانده است. اينان در نقاط کوهستانى سکونت داشتند و بعدها همراه سيل مهاجرت اقوام جديد، به عرصههاى جنوبى البرز کوچيدند. عصر برنز و تمدن شکوفاى آن را مىتوان متعلق به کاسىها دانست. کايوس پلينوس تمام مناطق جنوب درياى مازندران را جايگاه کاسپىها ذکر کرده و آنها را از جانب شرف همسايه پارتها و تايپرها (طبرىها) مىداند. استرابن محل زندگى آنها را ناحيه شرقىتر بندر خزر و آنها را مهاجرينى مىخواند که از جانب درياى مازندران آمدهاند. دلاپرت، کاسىها را از اقرب ميتانى ناميده و معتقد است طوايف مختلف کاس در حوالى پاراخواتر (Parakhoatr) که با کوهستان تالش مطابقت مىنمايد سکنى داشتند.
کاسىها از ۱۷۴۶ تا ۱۱۷۱ ق.م و تحت نام سلسله سوم بابل بر آنجا حکومت کردند. مؤسس اين سلسله گانداش بود. ربالنوع بزرگ آنها سوريالش (ربالنوع آفتاب) آريانى بود. با توجه به اين نظرات به خوبى مىتوان خط سير و امتداد فرهنگ و تمدن کاسىها را از نواحى جنوب درياى مازندران تا مناطق زاگرس و در نهايت بينالنهرين پى گرفت، جايى که تمدن و حکومت اين اقوام به مدت شش قرن در آنجا سيطره داشت.
امروز هنوز آثارى از نام کاسىها در شمال ايران و در اسامى محلها و نام افراد به چشم مىخورد. نام درياى خزر و شهر قزوين مأخوذ از نام اين اقوام است. شواهد فرضى قوى بر اين فرضيه وجود دارد که کاسپيانها اوايل هزارهٔ چهارم و حتى پنجم قبل از ميلاد کشاورز بودند و دانش کشاورزى از فلات کاسپيان به سرزمينهاى کنار دريا و اطراف رودهاى جيحون، سيحون و دجله و فرات سرايت کرد و انتشار يافت.
از ديگر اقوام ساکن گيلان در عصر قبل از آريايي، آماردها هستند. نام رودخانه سفيدرود آماردوس از اين نژاد گرفته شده است. کتزياس کوروش را پسر جوانى از ايل مردها (آماردها) ناميده است.
ماردها و کادوسيان در زمان تسخير شهر سارد و بابل خدمات شايانى به کوروش نمودند. تمدن مارليک در کناره سفيدرود را به اين قوم نسبت مى دهند. اشک پنجم پادشاه پارتى بر اين قوم حمله برد و عده زيادى از آنان را به خراسان و برخى ديگر را به ايوان کيف ياشاراکس کوچاند. ماردها زمانى از رود قزلاوزن تا گرگان را در اختيار داشتند.
در زمان ساسانيان، اردشير در سال ۳۸۴ ق.م در رأس قشونى که پلوتارک يونانى تعداد آنها را ۳۰۰ هزار پياده و ۱۰،۰۰۰ سواره ذکر کرده براى فرونشاندن شورش گيلان بدان سو لشگر کشيد.
در زمان ساسانيان جشنسف يا گشنسب شاه بر تپشخوارگر که منطقه وسيعى از آذربايجان تا دامغان امتداد داشت، حکمروايى داشت. خاندان گشنسب از ۳۳۰ ق.م تا ۴۱۹ و به قولى ۵۲۹ ميلادى بر گيلان و مازندران حکومت داشتند. اينان خود را از خاندان اردشير درازدست مىدانستند.
دوران طولانى حکومت اين خاندان هم زمان با سلطه حکومتهاى سلوکى و اشکانى و قسمت عمدهاى از تاريخ حکومت ساسانى است.
در زمان نفوذ آيين مزدکى، شمال ايران به عنوان يکى از پايگاههاى ترويج اين آيين درآمد. کيوس پسر قباد اين آيين را پذيرفت و عليه خسرو برادر کوچکتر شوريد و با سپاهى از گيلان و ديلمان و تپشخوارگر به مدائن تاخت، ولى شکست خورد و به قتل رسيد.
پس از رقابت بر سر شاهنشاهى بين جاماسب و قباد فرزندان ساسانى و شکست جاماسب، او به نواحى دربند خزر رفت و در آنجا حکومت کرد. فيروز نوه جاماسب وسعت اين حکومت را تا نواحى گيلان گسترش مى دهد. وى با يکى از خاندانهاى حاکم بر گيلان وصلت کرد که ثمره آن ازدواج گيلبن گيلشاه بود. گيلانشاه که بعدها به گاوباره معروف شد، به طبرستان رفت و در نبرد با ترکان ماورالنهر مجاهدتهاى بسيار از خويش نشان داد. بعدها با آشکار شدن اصل و نصب وى يزدگرد حکومت طبرستان را به او سپرد و آذرلاش حاکم آنجا را بر کنار نمود. زمان حکومت وى هم زمان با حکومت خلفاى راشدين و اوايل عصر اموى است. خاندان رابويه و پادوسبان که پسران گيل گاوباره بودند بعدها بر رويان طبرستان حکومت کردند. پادوسبانان يا استنداران تا ۱۰۰۶ هـ.ق بر مناطقى از گيلان و مازندران حکومت کردند و پس از آن منقرض شدند.