تاريخ مهاجرت قوم مجار به جلگه دانوب دقيقاً معلوم نيست. اين قوم به‌صورت قبايلى به‌تدريج از آسيا و نواحى غربى سيبرى به اين سرزمين آمده و پس از زدوخوردهاى فراوان با ديگر قبايل براى تصاحب اراضى پربرکت سرانجام در جلگه دانوب بين نژادهاى ژرمن و اسلاو حائل گرديده‌اند. اين تاريخ را حدود سال ۸۹۶م. مى‌دانند، يعنى زمانى‌‌که قبايل مجار به رهبرى پرنس آرناپه ساکن حوزه کارپات (سرزمينى که از لحاظ آب و مراتع غنى بوده) را تماماً و يا به‌طور وسيعى تصرف کردند و امروز به‌نام مجارستان و ترانسيلوانيا خوانده مى‌شود.


حوزه کارپات که از لحاظ جغرافيايى در مرکز اروپا واقع شده از دوران ماقبل تاريخ توسط بشر اوليه اشغال شده بود. مردم دوران اوليه عصر آهن و به‌دنبال آن سلتها به‌نوبت در شروع دورهٔ حاضر توسط رومى‌ها شکست خوردند. ايالات رومى پانونيا و داسيا که در زمان حکومت تيبريوس و تراجان به‌تصرف درآمده بودند، دربرگيرنده قسمتى از آنچه مجارستان مى‌شد بودند. پس از چهار قرن فرمانروايى رومى‌ها به‌واسطه مهاجرت عظيمى منقرض گرديد. هونها به رهبرى پادشاه معروف خود آتيلا که آلمانى‌الاصل بود، آستروگوتها ژپيدها و لونگوبارها و به‌دنبال آنها آوارها که از نژاد هونها بودند براى زمان کوتاهى در اين مکان سکنى گزيدند.


با انقراض امپراطورى آوار به‌دست شارل ماگن، تنها گروه‌هاى کوچکى از آوارها در درهٔ رود دانوب باقى ماندند. وضعيت اجتماعى و اقتصادى اين مردمان تقريباً هم‌سطح مجارى‌هاى غالب بود و به‌همين علت باعث همزيستى و بعدها جذب شدن آنها توسط مردم مجار مى‌گرديد.


در قرن دهم هفت قبيله فاتح مجار که با هم متحد بودند تحت رهبرى پرنس آرپاد مؤسس اولين سلسله مجار قرار داشتند و قدرت را به فرزندش کيزاسپرو سپردند. در سال ۹۷۲ گيزا (GEZA) به‌عنوان يکى از سران قبايل مجار به رياست اتحاديه‌اى که از اين قبايل به‌وجود آمده بود انتخاب شد و به اتفاق همسرش سارولت (Sarolta) به آئين مسيحيت گرويد و پس از وى فرزندش استوان اول (Istvan) که در تاريخ مجارستان نسبت به سن استفان (St. Stephen) (استفان مقدس) (۱۰۳۸ -۹۹۷) شهرت دارد در سال ۱۰۰۰م. به‌عنوان نخستين پادشاه مجارستان تاج‌گذارى کرد. وى که در کودکى غسل تعميد داده شده بود بعد از تحکيم حکومت خود به‌عنوان اولين پادشاه مجارستان مسئله مسيحى کردن مجارها را رسميت بخشيد و به تأسيس صومعه و بنا‌نهادن کليسا اقدام کرد. سن استفان براى استقرار نظام پادشاهى و پى‌ريزى يک نظم اجتماعى پايدار کوشش‌هاى فراوانى نمود و مردم را مجبور کرد از آئين جاهلانه قديمى به‌سمت مسيحيت بگروند.


در اواخر قرن ۱۱ کليسا استفان اول را به ‌خاطر خدمات وى به مقدس ملقب نمود. وى دو مجموعه عقايد براى اداره امور کشور تنظيم کرد. وى پادشاهى جنگجو بود. در جنگى که با کنراد (Konrad) امپراطور ژرمن نمود وى را شکست داد و تا حوالى وين پيشروى کرد، و به‌علت ثروت سرشار حاصل از جنگ دانوب، خطر همسايگان اعم از امپراطورى ژرمن و بيزانس وجود داشت. مجارها نخست با بيزانس از در دوستى درآمدند و پس از شکست ژرمن‌ها در سال ۱۱۰۸ که با غلبه بر سپاهيان هانرى پنجم در پوترن به‌دست آمد از جانب ژرمن‌ها آسوده خاطر گشتند. در سال ۱۱۸۱ با استقرار بلغارها و تشکيل دولت بلغار مرز مشترک مجارستان و بيزانس از بين رفت و خطر دوم که متوجه مجارها بود منتفى گشت. در قرن ۱۲ قدرت حکومت مرکزى رو به زوال نهاد و با رشد فئوداليسم قدرت سيستم ملوک‌الطوايفى افزايش يافت. از زمان مرگ استفان اول يک دوره ناامنى شروع شد که طى آن شورش نجيب‌زادگان پيرو مذهب قديمى پاگان، اصلاحات اجتماعى و مذهبى پادشاه را به مخاطره انداخت. در هر حال اين شورش فرونشانده شد و حملات آلمان‌ها از غرب و کومان‌ها از شرق سرکوب گرديد.


طى قرون ۱۱ و ۱۲ پادشاهان سلسله آرپاد مجارستان را يکپارچه نگه داشته و در مقابل سياست‌هاى توسعه‌طلبانه امپراطورى مقدس روم، قسطنطنيه و پاپ در رم مبارزه نمودند. سرانجام پيشرفت نسبتاً صلح‌آميز مجارها در قرون وسطى با حمله مغول‌ها به رهبرى پاتوخان در سال‌ها (۴۴ - ۱۲۴۱) دچار وقفه شد و ارتش مجارستان شاه بلدى چهارم به‌سختى توسط مغول‌ها تارومار شد.


اوج شکوه و عظمت هنگرى در قرون وسطى روزگار سلطنت لوئى اول (بزرگ) (۸۲ - ۱۳۴۲) بود؛ زيرا نفوذش تا درياى بالتيک، درياى سياه، درياى مديترانه مى‌رسيد. جنگ با ترک‌ها در سال ۱۳۸۹ صورت گرفت و ترک‌ها تا درياى بالکان پيش رفتند و مدت‌هاى دراز هنگرى در چنگال ترکان عثمانى و قسمتى از خاک مجارستان زير فرمان جابرانه خانواده‌ها هابسبورگ اطريش گرفتار بود.


اين سياست حفظ قدرت مرکزى توسط ماتيوس هون‌يادى (۱۴۹۰ - ۱۴۵۸) که از پادشاهان بسيار محبوب و موفق بود دنبال گرديد. با مهار کردن قدرت بارون‌ها و تشکيل يک ارتش قوى اجير شده، وى امنيت و آسايش براى مردم شهر و روستا را به ارمغان آورد، در حالى‌که سياست خارجى توسعه‌طلبانه وى موجب هراس بود مع‌هذا دربار با شکوه و کتابخانه عظيم گرونسيانا براى وى در سرتاسر اروپا شهرت آفريد. جانشينان شاه ماتيوس در هر حال قادر نبودند که با قدرت رو به افزايش بارون‌ها مقابله کنند. افزايش فشار روستائيان موجب گرديد که تخم نارضايتى در ميان آنان کاشته شود؛ به‌طورى‌که در سال ۱۵۱۴ منجر به جنگ دهقانى بزرگى به رهبرى گيورگ دوژا (Doza Gyorgy) ازاهالى ترانسيلوانيا گرديد. به‌هرحال ارتش دهقانى با نبردهاى خونينى از هم پاشيد و شکست آن منجر به کيفر خونينى براى دهقانان گرديد. در اين شرايط تهديد ترک‌ها براى اشغال کشورى که به‌دليل اختلافات داخلى از هم پاشيده شده بود يک خطر جدى به‌شمار مى‌آمد. در سال ۱۵۲۶ ارتش بزرگ سلطان سليمان دوم قواى شاه جوان لوتيز دوم را در نبرد موهاچ نابود کرد.