برنامههاى بازسازى اقتصادى پس از انقلاب چین مکزیک آفریقای جنوبی اتریش کوبا لهستان نروژ مالزی فنلاند لیبی شیلی مجارستان لائوس ایسلند الجزایر پاکستان اندونزی جمهوری چک تایلند برمه (میانمار) آرژانتین بحرین بنگلادش سنگاپور عمان فیلیپین قبرس قزاقستان قطر کره شمالی ویتنام رومانی کرواسی هلند آنگولا اوگاندا تونس جمهوری آفریقای مرکزی زامبیا پس از تأسيس جمهورى خلق چين در اول اکتبر ۱۹۴۹، رهبران چين در صدد برآمدند اقتصاد در هم ريخته و متلاشى کشور را سامان دهند و خرابىها وآثار ناشى از جنگ را بزدايند. بديهى است که اين کارى بس عظيم بود و تلاشى همه جانبه طلب مىکرد، معضل وقتى بزرگتر مىنمود که رهبران چين مىخواستند پس از سى سال انتظار اهداف مارکسيست ـ لنينيستى خود را به منصهٔ ظهور برسانند، برپايى يک اقتصاد سوسياليستى بر خرابههاى اقتصادى متلاشي، هدف رهبران چين بود، در اين راه دو نوع برنامهريزى ايجاب ميظکرد، برنامهريزى کوتاه مدت و برنامهريزى بلند مدت. برنامهٔ کوتاه مدت چين خود شامل دو قسمت مىگرديد: - قسمت اول شامل پاکسازى مناطق آسيب ديده و جنگزده، دوران جنگهاى داخلى و خارجى مىشد که از سال ۱۹۰۰، تا ۱۹۴۹ طول کشيده بود، اين بخش بسرعت و با کمک و هميارى مردم انجام گرديد، زير از يک سو دولت فاقد بودجهٔ کافى براى پاکسازى و بازسازى مناطق جنگى بود و از سوى ديگر شعف و غرور ناشى از پيروزى انقلاب و کسب استقلال و بيرون رانده بيگانگان و اسعمارگران پس از حداقل ۵۰ سال، مردم را براى انجام هر فداکارى آماده کرده بود، از اين رو همه مردم از هر طبق و صنفى آستينها را بالا زده و در نقش کارگرانى ساده، گوش به فرمان حکومت به رفع خرابىها پرداختند. - قسمت دوم که اهميتى بيشتر داشت شامل سرپاکردن اقتصاد کشور و سازمانهاى آن بود، در اين راستا کليه، نقايص و خرابکارىهايى که سالها در اقتصاد کشور شده بود، مىبايستى رفع و حتىالامکان اوضاع به حالت عادى بازگردانده شود، اوضاع مالى کشور که ذکر آن رفت بسيار ورشکسته و کوششى عظيم براى سر و سامان دادن به آن طلب مىکرد، کليهٔ سازمانهاى دولتى مضمحل و از کار افتاده بود، بخشهاى اصلى اقتصاد کشور شامل بانکها، راهآهن، پبست، کشتيراني، گمرک، صنايع، کارخانجات که در دست خارجىها بود با پيروزى انقلاب بر زمين گذاشته شده و وظيفهٔ حکومت جديد راهاندازى همه آنها بود، رابطهٔ مالک و رعيت بلاتکليف مانده بود و بيش از ۹۰ درصد جمعيت کشور چشم به دست حکومت جديد دوخته بودند، تا اهداف عادلانه يک ملت رنجيديده را متبلور سازد. برنامهريزى بلند مدت رهبران چين جديد نيز شامل دو بخش مىگرديد، بخشى از آن سوسياليزه کردن اقتصاد و پياده کردن اهداف مارکسيسم لنينيسم بود و بخش ديگر توسعه و رشد اقتصادى ملى تا مرز يک کشور قدرتمند و پيشرفته بود، براى سوسياليزه کرد اقتصاد، از سويى رهبران چين و در رأس آن مائوتسه دونگ تجربه سى ساله در بحث و بررسى تئوريک آن داشته از سوى ديگر اين تجربه در آزمايشگاه شوروى از سال ۱۹۱۷ به مرحلهٔ عمل درآمده بود. لذا اشتياق جهت پياده کردن اهداف تئوريک، فراوان و ارادهاى راسخ موجود بود. در ميان کشورهايى که پس از انقلاب و يا جنگ به بازسازى اقتصاد خود پرداختند، چين شباهت کمترى به آلمان و ژاپن داشته و بيشتر به شوروى شبيه است، ژاپن و آلمان از دو بخش برنامهريزى بلند مدت چين، فاقد بخش ايدئولوژيک بوده و فقط در جهت رشد و توسعه اقتصاد ملى گام برداشتند. در چين و شوروى به جهت بخش ايدئولوژيک همواره رشد و توسعه اقتصادى تحتالشعاع ايدئولوژى قرار داشت و لذا تا آنجا که ايدئولوژى اجازه مىداد توسعه اقتصادى صورت مىگرفت، از همينرو در برنامهريزى بلند مدت، چين بيش از ۲۵ سال و شوروى بيش از ۶۵ سال مارکسيسم لنينيسم را تقدم بر رشد و توسعه اقتصادى قرار داده و يا بعبارت صحيحتر، رشد و توسعه اقتصادى را براساس الگوهاى مارکسيستى انجام داده و به جهت عدم کارآيى اين الگوها و نقايص آن مجبور به تعديل اهداف خود گرديده و شکلى جديد از تعادل بين اهداف ايدئولوژيک رشد و توسعه اقتصادى به وجود آوردند. چينىها که زودتر حاضر به قبول اشتباهات شده، پبس از مرگ مائوتسه دونگ دوران جديد سياست اقتصادى که معروف به سياست درهاى باز مىباشد راشروع کرده و در حقيق بيشترين رشد و توسعه اقتصادى چين مربوط به ين دوران جديد مىباشد. هنگامى که چين در سال ۱۹۵۳ براى توسعه اقتصادى برنامهريزى بلند مدت مىنمود، از برخى از امکانات داخلى برخوردار بود، مهمترين عامل براى چين در اين برنامهريزى جمعيت بود که تکيه فراوان بر آن داشت و در استراتژى خود جايگاه ويژهاى به آن مىداد، نقش جمعيت در تحول جهش برزرگ به پيش که در سال ۱۹۵۸ صورت گرفت مشهود مىباشد. در مقايسه با شوروى سال ۱۹۲۸، که اولين برامه پنجساله در حقيقت استراتژى توسعه اقتصادى را به اجراء درآورد، چين از امکانات فنى تکنيکى پايينترى برخوردارى بود. امکانات خارجى چين جهت بازسازى و توسعه اقتصادى بسيار ضعيف بود، منابع مالى بينالمللى چين در ابتداى کار (۶۰-۱۹۵۴) فقط در وجود شوروى خلاصه مىشد که آنهم پس از سال ۱۹۶۰ منتفى گرديد، از اينرو چين مجبور شد در تمام دوران بازسازى تا شروع سياست درهاى باز (۱۹۸۰) اختصاصاً به منابع مالى خود تکيه داشته باشد و استقراض براى اين کشور مفهومى خارجى نداشت. از عوامل ديگرى که مىتوانست منبع تأمين ارز براى چين باشد، يعنى تجارت خارجى و صادرات کالا با توجه به بافت تکنولوژى وضع اقتصادى و شرايط سياسى بينالمللى اين کشورهاى جهان سوم و در حال توسعه بود که چون خود عموماً از امکانات مالى ضعيفى برخوردار بودند، لذا مقدار قابل توجهى نمىگرديد، بمنظور قياس مىتواند در نظر گرفت که صادرات چين پس از سال ۱۹۸۲ به مرز ۲۰ ميليار دلار رسيد (صادرات چين در سال ۱۹۸۸ برابر با ۴۷/۵۴- ميليارد دلار بود). کشورهايى که بازسازى اقتصادى و يا بازسازى پس از جنگ را شروع نمودهاند، عموماً بخشى از بازار خارجى را براى تأمين ارز مورد نياز خود در اختيار داشتهآند، آلمان و ژاپن دو نمونه بارز اين مثال هستند، غرب و آمريکا به هر دو اجازه دادند به فعاليت پرداخته و بازاريابى را در سراسر جهان به عهده گيرند. دسترسى به تکنولوژى جهت اجراى توسعه اقتصادى از عوامل ديگرى بودند که چين بجز دههٔ اول از آن برخوردار نبود، چين تا سال ۱۹۶۰ از تکنولوژى شوروى برخوردار بودکه پس از آن مجبور گرديد به تکنولوژى ساخت خود متکى گردد. سوسياليزه کردن اقتصاد بدون توجه و بدون آگاهى از پيامدهاى آن براى سه دهه چين را در خود فرو برد، رهبرى چين با آرزوى نيل به مدينهٔ فاضلهٔ کمونيسم تمام علل و عوامل سد راه ايدئولوژى را از ميان برداشت و هر گاه کشور از نظر با رورى اقتصادى و سد جوع به بنبست مىرسيد براى مدت کوتاهى اجازه مىداد سير اقتصادى روند طبيعى و آزاد و غير سوسياليستى خود را بپيمايد ولى خيلى زود به ترس از اژدهاى سرمايهدارى به سرکوب راه و روشهاى اتخاذ شده مىپرداخت و سوسياليسم را سختتر اعمال مىنمود. پس از اعمال سياست جهش بزرگ به پيش که اولين آزمايش جدى و سخت پياده نمودن سوسياليسم بود، کشور دچار نابسامانى سياسى اقتصادى و اجتماعى گرديد، از تأثيرات اين سياست که ذکر خواهد شد کنارهگيرى مائوتسه دونگ از رياست کشور بود. با اينکه چند سال اجازه داده شد از اقتصاد سوسياليستى عدول شود وليکن بمحض عادى شدن اوضاع همه چيز فراموش شد و رهبرى چين مصممتر گرديد، سوسياليسم را بدون هر گونه ملاحظهاى بکار بندد. اوج اين آزمايش در انقلاب فرهنگى بود که ضمن شکست اقتصاد سوسياليستي، جامع و رهبريت چين را آماده، فصلى نوين در سياست و اقتصاد نمود و استراتژى جديد توسعه و رشد چين براى قرن بيست و يکم تدوين گرديد. چاپ دانلود صفحه افزودن به علاقمندیها