کتل از جهاتى شخصيتى متضاد است. تأثير او بر روانشناسى آمريکا خيلى بيشتر از فعاليت‌هاى علمى انفرادى وى بوده است. مى‌توان نتيجه گرفت که نفوذ او بيشتر، به‌علت شخصيت وى بود. براى مدت ۲۶ سال، مسئوليت روانشناسى را در دانشگاه کلمبيا (colombia) - که بزرگترين دانشگاه آمريکا بود - به‌عهده داشت. درنتيجه، بيشترين تعداد دانشجو در اين رشته با او در تماس بودند. وى خلقيات مناسب يک مدير را نيز دارا بود. او در بسيارى از فعاليت‌هاى جارى در روانشناسى آن زمان سهيم بود. وى سردبير حداقل، شش مجلهٔ مهم علمى در روانشناسى يا علوم ديگر بود. بايد بگوئيم اين مرد با عقايد روشن و شخصيت مشهور بيش از هر شخص ديگري، روانشناسى آمريکا را به‌صورت کنونى آن درآورد؛ اما اگر کتل در شرايط منزوى‌کننده‌اى مانند تيچنر، فقط صدائى در بيابان بود، نمى‌توانست به اين اندازه مؤثر باشد. تأثير وى بيشتر به اين علت بود که در جهت مسير و روند روانشناسى در آمريکا قرار گرفته بود و گام برمى‌داشت. رهبران ممکن است سازندهٔ ايام باشند، ولى ايام نيز رهبران را برمى‌گزيند. اکنون ببينيم که کتل چگونه مردى براى نسل خود بود.


در سال‌هاى ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰، روانشناسى علمى جديد بود و نياز به رهبران جسور و متهور داشت و کتل، درست همين مشخصات را داشت. همين صفات را رهبران ديگر آن يعنى هال، بالدوين، مانستربرگ، اسکريپچر و تيچنر نيز داشتند.


نظريهٔ تکامل برروند فکرى در آمريکا تسلط يافته بود و همان‌طور که ديديم، مفهوم تکامل در روانشناسى به معناى تأکيد بر تفاوت‌هاى فردى بود. کتل حتى پيش از اينکه به محضر وونت برود، به موضوع تفاوت‌هاى فردى اعتقاد داشت و پس از آن نيز، همواره از اين عقيده طرفدارى کرد. وى اين ديدگاه را از گالتن کسب نکرد، ولى يقيناً از همان جوى که گالتن اين طرز فکر را داده بود، به‌دست آورده بود.


قبلاً ديديم که روانشناسى تفاوت‌هاى فردي، به‌علت اينکه با جنبه‌هاى اختصاصى و نه عمومى انسان سروکار دارد، بيشتر جنبهٔ کاربردى پيدا کرد. آزمون‌هاى رواني، ابزار اصلى اين رشته شد. کتل که اصطلاح آزمون روانى (Mental Test) را اختراع کرد، اولين آمريکائى بود که مروج سنجش از طريق آزمون‌هاى روانى بود. از اين‌رو، رهبر اين نهضت در آمريکا محسوب مى‌شود. وى که نمايندهٔ روحيهٔ آمريکائى بود، آمادگى رهبرى را نيز داشت. شخصيت پرتحرک و تماس وى با تعداد زيادى از افراد و جريان‌هاى روز، چنين مجالى را براى وى فراهم ساخت. آزمايشگاه کلمبيا مهمترين عامل در تعميم نفوذ او بود. وى هيچ‌گاه کتابى ننوشت. تحقيقات وى در مقايسه با گسترش نفوذ آن، محدود به‌نظر مى‌رسد. مع‌هذا، نفوذ او بسيار گسترده شد؛ زيرا آمريکا آن را مى‌طلبيد. اين امر به روشنى توجيه‌کنندهٔ اهميت کتل است.


وى پس از گذراندن دورهٔ ليسانس در کالج لافايت (Lafaytte college) جهت مطالعه و تحصيل به خارج رفت. گرايش او به بررسى گنجايش‌هاى بشر توسط لُتزى در گتينگن و وونت در لايپزيگ تحکيم شد. سپس به آمريکا بازگشت و همان‌طور که ديديم، به سبک يک آمريکائي، به اطلاع وونت رساند که تصميم دارد دستيار وى شود. سه سالى که در لايپزيگ گذراند، بسيار موفقيت‌آميز بود. وى بيش از سه دوجين مقاله در مجلات ”Philosophich Studien“ و روان و مغز نگاشت که تمام آنها دربارهٔ زمان عکس‌العمل يا تفاوت‌هاى فردى بود. اکنون، بعضى از اين مقالات، جنبهٔ کلاسيک دارند. علاقه‌مندى او به آزمايش‌هاى زمان واکنش، بيشتر به‌خاطر استفاده از آن به‌عنوان ابزارى در سنجش تفاوت‌هاى فردى بود. کتل در سال ۱۸۸۶، رسالهٔ دکتراى خود را زيرنظر وونت به اتمام رساند.


کتل در سال ۱۸۸۷ به‌عنوان مدرس دانشگاه پنسيلوانيا (Pennsyl Vania) استخدام شد. وى در سال ۱۸۸۸ در دانشگاه کمبريج به تدريس پرداخت و براى اولين بار، با گالتن ملاقات کرد. شباهت ديدگاه‌ها، آنان را به يکديگر نزديک کرد؛ گرچه هريک به شکلى مستقل، به اهميت تفاوت‌هاى فردى پى برده بود. بين سال‌هاى ۱۸۸۸-۱۸۹۱ کتل، استاد روانشناسى دانشگاه پنسيلوانيا شد و آزمايشگاه روانشناسى را در آنجا تأسيس نمود.


مهمترين نتيجهٔ اين دوره، نگارش جزوه‌اى تحت عنوان ”در باب ادراک اختلافات جزئي“ (On The Perception of Small Differences) (۱۸۹۲) بود. اين نوشته توأم با مقالهٔ ديگرى در مورد خطاهاى مشاهده، نشان‌دهندهٔ اين است که کتل شروع به آوردن روش‌هاى آمارى در مطالعهٔ مسائل روانشناسي، به‌جاى کاربرد اختصاصى درون‌نگرى کرده بود کتل در اينجا ديدگاه کنشى را در پسيکوفيزيک و مسئلهٔ ”آستانه افتراقي“ (Differential Limen) را مطرح مى‌کند.


پسيکوفيزيک سنتي، آستانه را به‌عنوان واقعيتى پذيرفته بود که تعريف آن، ”کمترين تفاوت محسوس“ بود که پائين‌تر از آن، مشاهده‌گر قادر به تشخيص تفاوت بين دو محرک نيست؛ بدين معنا که مقدار حساسيت او، رابطهٔ معکوس با اين تفاوت دارد.


از سوى ديگر، ديدگاه روانشناسى کنشى بر اين است که شخص سعى مى‌کند تمام تفاوت‌ها را تشخيص دهد و فقط هنگامى که تفاوت بسيار کم است، قادر به اين کار نيست. از اين‌رو است که بيشتر به اندازهٔ خطاى متوسط (Average Error) به جاى کمترين تفاوت محسوس (Jnd) توجه دارد. يکى از اين ارزش‌ها را مى‌توان به‌صورت ديگرى درآورد، و فخنر از هر دو آنها استفاده نمود. مع‌هذا، اختلافى بين سمت‌گيرى اين دو ديدگاه وجود دارد، در اينکه مسئلهٔ تعيين تفاوت اساسى است بين دو محرک يا سنجش يک درجه‌اى از خطا موردنظر است. کواتله قبلاً از نوسان‌هائى در سرشت انسان به‌عنوان خطاى طبيعت در راه رسيدن به ايده‌آل، ياد کرده بود. کنش‌گرايان اين عصر، نوسان‌هاى حسى را به‌عنوان خطاى انسان در تلاش براى دست‌يابى به تشخيص کامل بين پديده‌ها مى‌دانستند.


کتل از پنسيلوانيا به کلمبيا رفت و آزمايشگاه آنجا را به‌عهدهٔ ويتمر گذاشت. او آزمايشگاه ديگرى در کلمبيا تأسيس کرد و براى مدت ۲۶ سال، سرپرستى آن را به عهده داشت. علاقهٔ اوليهٔ او به زمان عکس‌العمل گذشته بود و اکنون، علاقه‌مند به ترويج آزمون‌هاى روانى شده بود.


در سال ۱۸۹۶، نتايج تحقيق‌هاى کلاسيک خود را دربارهٔ اندازه‌گيرى ويژگى‌هاى جسمى و روانى دانشجويان دانشگاه کلمبيا منتشر کرد، ولى با موفقيت روبرو نشد، زيرا آزمون هوش بينه کمى بعد به موفقيت دست يافت. علاقهٔ او در سال ۱۹۰۳ به مطالعهٔ مردان بزرگ، با طبقه‌بندى روانشناسان براساس امتيازات آنها نمودار شد. سپس مجموعه‌اى به‌نام ”مردان آمريکائى علوم“ (American men Of Science)، منتشر کرد که نام تمام مردان معروف علوم آمريکا در آن درج شده بود. وى هشت مقالهٔ مهم در اين زمينه در مدت سى سال به چاپ رساند. او سردبير مجلات ”علم، مدرسه و جامعه“ (Science, School and Societt) و ”طبيعت‌شناس آمريکائي“ (American Naturalist)، بود. وى سردبير و ويراستار خوبى بود، چنانکه هيچ روانشناس ديگرى در وسعت و کيفيت در اين کار به‌خصوص، با او برابر نبود.


کتل در سال ۱۹۱۷ - زمانى که آمريکا وارد جنگ جهانى اول شد - از دانشگاه کلمبيا اخراج شد، زيرا موضع ضد جنگ گرفته بود. وى هميشه در بيان افکار و عقايد خود بى‌پروا و متهور بود، گرچه او را همواره در اقليت قرار مى‌دادند.


کتل در سال‌هاى بعد، در ويراستارى و فعاليت در ”شرکت روانشناسي“ (Psychological Corporation) - مؤسسه‌اى که جهت فروش وسايل و خدمات تخصصى روانشناسى به‌وجود آمده بود و در بسيارى از طرح‌هاى روانشناسى که نظر حرفه‌اى او خواسته مى‌شد - شرکت کرد. وى به‌علت مرگ روانشناسان ديگر يا روى‌ برگرداندن آنها از روانشناسي، به جايگاه روانشناسى ارشد آمريکا صعود نمود و در سال ۱۹۲۹ به سمت رئيس نهمين کنگرهٔ بين‌المللى روانشناسى برگزيده شد. کتل در سال ۱۹۴۴ در حالى‌که هنوز کاملاً فعال بود، فوت کرد.