وونت روانشناس ارشد در تاريخ روانشناسى است. او نخستين مردى است که مى‌توان بدون هيچ‌گونه ترديد يک روانشناس ناميد. پيش از او به اندازه کافى روانشناسى بود، ولى روانشناس نبود. يوهانس ميولر يک فيزيولوژيست بود. جان استوارت ميل يک منطق‌دان و اقتصاددان بود. لتزى يک متافيزيست بود. هلمهولتز فيزيولوژيست و فيزيکدان بود. بين واقعاً يک روانشناس؛ ولى رسماً يک منطق‌دان بود. فخنر که روانشناسى او را از خود مى‌داند، در وهله اول يک فيزيکدان و سپس با ميل خود يک فيلسوف بود. وونت کرسى فلسفه را داشت، همان‌طور که تمام روانشناسان آلمان داشتند، و در رشته فلسفه بسيار نوشت؛ ولى در چشم خود او، همانند تمام دنيا، وى در اصل و در نهايت يک روانشناس بود. هنگامى که او را ”مؤسس“ (Founder) روانشناسى علمى مى‌خوانيم، منظور ما اين است که او اين ديدگاه را که روانشناسى علمى مستقل است، ترويج نمود و از اين جهت ”ارشد روانشناسان“ محسوب مى‌شود.


ويلهلم وونت در سال ۱۸۳۲ در بادن (Baden) آلمان متولد شد. پدر او يک کشيش پروتستانى بود. او پس از گذران دو سال در دبستان عمومى (Volkschule) تحت نظر کشيش ديگرى به‌نام فردريک ميولر به تحصيل پرداخت. در سن سيزده سالگى به Gymnasium در هايدلبرگ (Heidelberg) رفت. اينجا او با علاقه و پشتکار به يادگيرى پرداخت و در سن نوزده‌ سالگى آماده ورود به دانشگاه بود.


مسلماً دوران کودکى بدون سرگرمى و بازى و دوست، و نوجوانى جدى و بى‌تفريح وونت، او را فردى درون‌گرا و تخيلى بار آورده بود که نيروى عظيم درونى خود را در نوشتن‌هاى بى‌پايان رها مى‌کرد، و همين پشتکار و خستگى ناپذيرى فوق‌العاده خود عامل بسيار مؤثرى در تعيين جايگاه او در تاريخ روانشناسى بود. البته نبايد فراموش کرد که او داراى استعدادى خارق‌العاده بود، آنقدر که او امکان نگارش دايرةالمعارفى را داشت.


در سال ۱۸۱۵ وونت به دانشگاه توبينگن رفت ولى پس از يک سال آنجا را ترک کرد و به دانشگاه هايدلبرگ وارد شد و در آنجا سه سال و نيم به تحصيل پرداخت. در دانشگاه توبينگن بود که تصميم گرفت يک فيزيولوژيست بشود. پدر او فوت کرده بود و امکانات مالى او مختصر بود. وونت شک داشت که بتواند پزشک قابلى شود ولى آموزش پزشکى مى‌توانست بين آماده کردن او براى حرفه پزشکى که تأمين مالى در برداشت و فرصت تحصيل علوم که در راستاى علائق او بود پلى ايجاد کند. بنابراين وونت، همانند لتزى و هلمهولتز پيش از او، به رشته پزشکى رفت تا بتواند امرار معاش نمايد. براساس اين نوع آموزش بود که روانشناسى جديد، به‌صورت روانشناسى فيزيولوژيک آغاز شد.


سال اول اقامت وونت در دانشگاه هايدلبرگ صرف مطالعه در آناتومي، فيزيولوژي، فيزيک، شيمى و برخى دروس عملى رشته پزشکى شد. نتيجه اين مطالعات انتشار مقاله‌اى درباره محتواى کلرورسديم در سال ۱۸۵۳ بود. در سه سال بعد او در زمينه طب عملى تبحر يافت، ضمن اينکه به مطالعه علوم نظرى و تحقيقي، شديداً اشتغال داشت.


پس از گذشت چهار سال وونت هيچ شک نداشت که وى براى حرفه پزشکى ساخته نشده است. در بهار سال ۱۸۵۶ به مؤسسه فيزيولوژى دانشگاه برلين براى شاگردى نزد يوهانس ميولر کبير رفت، که در آن دوران بزرگترين فيزيولوژيست دنيا محسوب مى‌شد. آموزش او در هايدلبرگ براى خلق و خوى او که گرايش شديد به سوى تحقيقات علمى داشت، بيش از حد، جنبه عملى داشت. در برلين نه تنها پيشرفته‌ترين علوم زمان خود را يافت، بلکه توفيق مصاحبت و شاگردى بزرگترين دانشمندان آن عصر، نظير ميولر و وبر را پيدا کرد.


وونت در سال ۱۸۵۶ به هايدلبرگ بازگشت، درجه دکترى خود را دريافت نمود، و در آنجا با سمت دانشيارى و استادى مشغول به کار شد (۱۸۵۷-۱۸۷۴). در سال ۱۸۵۸، اولين بخش کتاب معروف خود Beitrage را نوشت*. تمام کتاب که در شش قسمت بود و در واقع فهرست کارها و فعاليت‌هاى او در تمام عمر را شامل مى‌شد در سال ۱۸۶۲ منتشر شد. اين کتاب در واقع سرآغاز روانشناسى علمى (آزمايشگاهي) است. در آن زمان وونت اصطلاح روانشناسى تجربى (Experimentelle Psychologie) را براى اولين بار به‌کار برد. او گفت که ”تمام روانشناسى با روش درون‌نگرى شروع مى‌شود و دو معيار دارد؛ يکى آزمايش و ديگر تاريخ طبيعى بشر. يک روانشناس بر اين اساس با روش استقراء به کار و تحقيقات خود مى‌پردازد.“


* عنوان کامل کتاب که نويسنده جهت سهولت آن را به‌عنوان Beitrage آورده است چنين است:(Beitrage zur theorie Der sinners wahrnehmung )


تيچنر معروفترين شاگرد و پيرو وونت مى‌گويد که اين دانشمند در تمام عمر خود انجام سه دوره از برنامه روانشناسى را که در کتاب Beitrage آورده بود عهده‌دار شد: يعنى روانشناسى آزمايشگاهي، روانشناسى اجتماعى و روانشناسى متافيزيک (که اشاره به بحث وونت درباره استقراء دارد). در اينجا اهميت اين سه روش و تأثير آن بر روند آينده روانشناسى موردنظر ما نيست، تنها به اين بسنده مى‌کنيم که وونت روش آزمايش را برگزيد، و آن را به قدرى حائز اهميت دانست که به راحتى و مکرراً راجع به روانشناسى آزمايشگاهى صحبت به ميان آورد. در جاى ديگر وونت درباره طرز تفکر خود بيشتر توضيح مى‌دهد.


در سال ۱۸۵۸ بود که کتاب هربارت تحت عنوان روانشناسى به‌عنوان يک علم (Psychologie Als Wissenschaft) فکر او را به‌خود مشغول کرد، که مقارن بود با روزهائى که وى شروع به سخنرانى درباره اصول علوم طبيعى نموده بود. در اين زمان بود که او به اين نتيجه رسيد که روانشناسى بايد ”علم“ باشد، ولى به‌عنوان ”علم“ بايد وابسته به آزمايش باشد، چيزى که هربارت به آن اعتقادى نداشت. سال‌ها وونت مجبور بود با اين طرز تفکر هربارت و پيروان او بجنگد، مع‌هذا اين هربارت بود که در او و فخنر گرايش به روانشناسى علمى را تحريک نمود، گرچه از ديدگاه وونت و فخنر کلمه ”علمي“ يعنى ”آزمايشگاهي“.


اين موضوع براى خود وونت هم در زمان چاپ بخش اول Beitrage در سال ۱۸۵۸ زياد روشن نبود، ليکن هنگامى که در سال ۱۸۶۲ که پيشگفتارى بر تمام کتاب مى‌نگاشت، او بسيار در اين باب انديشيده، سخنرانى بسيار کرده و کتاب Elemente فخنر را خوانده بود، لذا مى‌توانست به آسانى درباره ”روانشناسى آزمايشگاهي“ سخن گويد.


در سال‌هائى که وونت کتاب Beitrage را مى‌نوشت، علائق ديگر او در روانشناسى به‌سرعت رو به گسترش نهاد. در سال ۱۸۶۱ وى در برابر ستاره‌شناسان راجع به توجيه پسيکوفيزيولوژيک معادله شخصى صحبت مى‌کرد. در سال ۱۸۶۲ درسى را در دانشگاه‌ هايدلبرگ تحت عنوان ”روانشناسى از نقطه نظر علوم طبيعي“ تدريس نمود و سال بعد آن را به‌صورت کتابى درآورد که براى سال‌هاى متمادى ساختار اصلى روانشناسى علمى را شامل مى‌شد. اين درس تحت همين عنوان ادامه داشت تا سال ۱۸۶۷ که به‌نام ”روانشناسى فيزيولوژيک“ تغيير يافت؛ و بدين سب شايد بتوان گفت که روانشناسى فيزيولوژيک به‌عنوان يک موضوع و درس رسمى و مستقل در سال ۱۸۶۷ تأسيس شد. فعاليت‌هاى روانشناسى او، وى را آماده براى چاپ کتاب بزرگ او به‌نام روانشناسى فيزيولوژيک (Physiologisch Psychologie) در سال‌هاى ۱۸۷۳-۱۸۷۴ نمود. سخنرانى‌هاى وونت درباره روانشناسى فيزيولوژيک در سال ۱۸۶۷ شروع شد و به‌صورت کتابى درآمد که مهمترين کتاب در تاريخ روانشناسى جديد محسوب مى‌شود، يعنى کتاب اصول روانشناسى فيزيولوژيک (Grundzüge Der Physiologischen Psychologie). اين کتاب از يک طرف نتيجه مشخص تکامل فکرى وونت در هايدلبرگ و نشانه انتقال او از يک فيزيولوژيست به يک روانشناس، و از سوى ديگر آغاز علمى ”مستقل“ بود. اين کتاب يک مجموعه (Handbook) سيستماتيک به‌معناى واقعى هر دو کلمه بود؛ زيرا اولاً بر محور يک سيستم روانشناسى ساخته شده بود، و به‌علاوه سعى مى‌کرد که به‌طور سيستماتيک و منظم شامل داده‌هاى وسيع علم روانشناسى شود. اين نوشته بسيار پخته‌تر از دو کتاب قبلى او بود.


وونت در سال ۱۸۷۵ به دانشگاه لايپزيگ براى تصدى کرسى فلسفه دعوت شد. او بلافاصله شروع به انجام تحقيقات در روانشناسى نمود و در سال ۱۸۷۹، وونت اولين آزمايشگاه رسمى روانشناسى در دنيا را تأسيس کرد. البته قبل از آن ويليام جيمز در دانشگاه هاروارد در سال ۱۸۷۵، اتاقى جهت انجام آزمايش‌هاى روانشناسى اختصاص داده بود. همچنين گفته شده است که اشتومف يک آزمايشگاه آزمايش شنوائى داشت که پيش از وونت در آن آزمايش به‌عمل مى‌آورد. ولى اين نوع آزمايشگاه‌ها در واقع ”تأسيس“ نشدند، بلکه فقط وجود داشتند. در آزمايشگاه لايپزيگ، بيش از هر مکان ديگر، افرادى تربيت شدند که نام‌هاى مهم در تاريخ روانشناسى علمى شدند؛ نه تنها آلمانى‌ها مانند کراپلين (Kraplin)، لهمن (Lehman)، و کالپى (Kulpë)، بلکه اکثريت نسل اول آزمايشگران در آمريکا مانند استانلى هال (Stanley Hall)، کتل (Cattell)، اسکريپچر (Scripture)، فرانک آنجل (Frank Angell)، تيچنر، ويتمر (Witmer)، و ارن، استراتن (Stratton)، و جاد (Judd) از جمله آن افراد بودند. تماس هال مختصر بود. کتل اولين دستيار وونت بود. وونت مى‌نويسد که روزى کتل به سادگى به نزد او آمد و گفت ”آقاى پروفسور، شما به يک دستيار نياز داريد، و من دستيار شما خواهم بود.“ در اين رابطه بايد متذکر شويم که کتل يکى از دانشجويان نادرى بود که براى وونت که عادت کرده بود مسائل را به‌صورت تصادفى به شاگردان خود بدهد و از آنها انتظارى نداشته باشد، موضوع مهمى مانند تفاوت‌هاى فردى را از آن سوى درياها به ارمغان آورد. سال‌هاى ۱۸۸۰ دهه فلسفى وونت بود. در اين دهه او دو مجلد از کتاب قطور Logik را منتشر نمود، کتاب Ethik او نوشته شد و در سال ۱۸۸۹ کتاب System Der Philosophie که تيچنر آن را برنامه کامل فلسفى علمى خواند، به چاپ رسيد. البته اين فقط بخشى از فعاليت‌هاى او بود. در تاريخ علم تعداد کمى بوده‌اند که در اندک زمانى به اين سطح از فعاليت علمى رسيده‌اند.


محصول آزمايشگاه جديد نياز به يک نشريه داشت. بدين جهت وونت مجله‌اى در سال ۱۸۸۱ به‌نام Philosophische Studeien به‌عنوان ارگان آزمايشگاه و روانشناسى علمى جديد تأسيس نمود. گرچه مجله British Mind که بين در سال ۱۸۷۶ تأسيس نموده بود، در واقع نخستين مجله ”روانشناسى جديد“ است ولى تداوم زيادى نداشت و مجله وونت عملاً اولين مجله مداوم روانشناسى محسوب مى‌شود.


در سال ۱۸۸۹ وونت به افتخار رياست دانشگاه لايپزيگ نائل آمد. البته اين امر به هيچ‌وجه از مقدار و شدت فعاليت‌هاى او نکاست. او تمام کتاب‌هاى خو را تجديدنظر نمود. کتاب روانشناسى فيزيولوژيک به چاپ ششم رسيد و شامل تغييرات زيادى از جمله پذيرش نظريه سه‌بعدى عواطف مى‌شد. آخرين چاپ آن در سال ۱۹۱۱ منتشر شد. سال‌هاى ۱۸۹۰ براى وونت زمان فعاليت شديد بود. در اين دوره او به نگارش کتاب Völkerpsychologie پرداخت که تاريخ طبيعى انسان را شامل مى‌شود و به‌نظر او پاسخى به سؤالات مربوط به فرآيندهاى عالى ذهن انسان است.


با وجود تمام اين فعاليت‌هاى علمى و آزمايشگاهي، به‌نظر مى‌رسد که وونت از نظر خلق و خو خصوصيات يک فيلسوف را داشت. گرايش او به علم فيلسوفانه بود. طرح اين مطلب اين سؤال را مطرح مى‌کند که آيا وونت يک عالم آزمايشگر بود يا يک فيلسوف. پاسخ به اين سؤال بسيار دشوار است. روشن است که وى با روش منطقى فلاسفه به اعتقادات خود درباره روانشناسى علمى رسيد، آزمايشگاهى را تأسيس نمود. مجله‌اى علمى راه انداخت، پژوهش‌هاى آزمايشگاهى بسيارى انجام داد و همواره تئورى‌هاى خود را در معرض آزمايش‌هاى علمى جهت اثبات يا رد و يا تجديدنظر قرار مى‌داد، ولى در اصل يک آزمايشگر (Experimentalist) نبود؛ بلکه آزمايش‌گرائى (Experimentalism) او نتيجه اعتقادات فلسفى او بود. وونت هيچگاه باور نداشت که روش آزمايش براى حل کليه مسائل روانشناسى کافى است؛ مثلاً در مورد فرآيندهاى عالى ذهنى او معتقد بود که فقط با مطالعه تاريخ طبيعى بشر مى‌توان آنها را شناخت. از اين‌رو بود که نظريه گسترده و جامعى درباره عواطف ارائه داد، پيش از اينکه هيچگونه آزمايشى براى اثبات صحت آن انجام داده باشد.