روانشناسى آزمايشى که هيچگاه توسط دانشگاه‌هاى انگليس مورد حمايت جدى قرار نگرفت، آغازى به تأخير افتاده در آن کشور داشت. فعاليت گالتن سبب ايجاد مکتبى در آزمايشگاه پسيکوفيزک نشد. پانزده سال آخر قرن نوزدهم نهضت مهمى در روانشناسى انگليس را در برنگرفت، غير از خدمات متنوع گالتن، بيومترى و آمار پيرسون و همکاران وي، سيستم‌سازى وارد و استاوت، کتاب درسى نوشتن سالى و استاوت و روانشناسى حيوانى و تکامل‌گرائى رومينز و لويد مورگان. هنگامى که به گذشته مى‌نگريم، درمى‌يابيم که آزمايشگاه کمبريج نيمى از تاريخ روانشناسى آزمايشى را شامل شده است. کوشش‌ها، موفقيت‌ها و شکست‌هاى وارد، ريورز، مايرز و بارتلت در کمبريج معيارى به‌دست داد که براساس آن پيشرفت در روانشناسى انگليس سنجيده مى‌شود. نقش مک‌ دوگال در لندن و آکسفورد مهم بود ولى اساسى نبود. افراد، آزمايشگاه‌ها و وقايع ديگر وارد اين تاريخ مى‌شوند، ليکن آنها فقط نشانه‌هاى حوادث محسوب مى‌گردند. ولى به‌هرحال کل جريان‌هاى روانشناسى آزمايشى در انگليس چندان پيچيده نيست و لذا کوشش خواهيم کرد که رئوس حوادث مهم را در اين راستا به‌ ترتيب وقوع آنها از جيمز وارد به‌ بعد بياوريم.


جيمز وارد که در اصل فيلسوف و سيستم‌ساز بود، با روانشناسى فيزيولوژيک نيز آشنائى داشت. او در محضر فيزيولوژيست بزرگ، لودويگ (Ludwig) در دانشگاه لايپزيگ شاگردى مى‌کرد و نيز شاگرد لتزى بود که شاگردانى مانند برنتانو، اشتومف و ميولر در گتينگن پرورش داده بود. وارد در سال ۱۸۷۵ براساس اصل وبر - فخنر، رساله دکترى خود را در دانشگاه کمبريج درباره رابطه فيزيولوژى با روانشناسى (The Relation of Physiology And Psychology) نوشت و برآن اساس به عضويت هيئت علمى درآمد. در آن سال او به دانشگاه پيشنهاد کرد که آزمايشگاه پسيکوفيزيک تأسيس نمايد. پيشنهاد رد شد. يکى از رياضيدانان عضو هيئت علمى اعتراض کرد که: اين عمل توهينى به مذهب است، زيرا روح انسان را در ترازو مى‌گذارد.“ در سال ۱۸۷۹ وارد مجدداً کوشيد ولى موفق نشد.


در سال ۱۸۹۱ وارد کوششى مجدد نمود و در نتيجه۵۰ پوند از دانشگاه براى خريد وسايل روانشناسى دريافت کرد. اين وضع چند سال تکرار شد، سى سال بعد بارتلت ابزارى را که متعلق به زمان وارد بود در آزمايشگاه کمبريج يافت. آنگاه در سال ۱۸۹۳ مايکل فاستر (Michael Foster) که يک فيزيولوژيست بود سمتى تحت عنوان روانشناسى آزمايشى و فيزيولوژى حواس به‌دست آورد. چهار سال بعد، فاستر اتاقى را در بخش فيزيولوژى به آزمايشگاه روانشناسى اختصاص داد و اداره آن را به ريورز واگذار نمود. ديورز که در پراگ با هرينگ کار کرده بود، علاقه‌مند به تحقيق در مسائل مربوط به بينائى بود. در همين احوال چارلز مايرز (Charles S.Myers) و مک دوگال به لندن آمدند و در سنت جانز کالج (St. Jhon's College) به تدريس پرداختند.


در اين ايام بود که مردم‌شناس دانشگاه کمبريج، هيدن (A. C. Haddon) در حال آمادگى براى مسافرت علمى مردم‌شناسى به گينه جديد بود، و از روانشناسان کالج سنت جانز يعنى ريورز، مايرز و مک دوگال خواست که او را براى سنجش مردم‌شناسى و روانشناسى مردمان قبايل بدوى همراهى نمايند. همه راهى شدند. مايرز و مک دوگال به هيدن يارى دادند و ريورز بررسى احساسات و ادراکات را به‌عهده گرفت. آنها توجه داشتند که دامنه فعاليت آنها در ارزيابى استعدادها وسيعتر از گالتن است، اما روش آنان ابتدائى به‌نظر مى‌رسيد.


در انگلستان فيزيولوژيست معروف چارلز شرينگتن به مطالعه و بررسى و تحقيق درباره روانشناسى حواس علاقه‌مند شده بود. پژوهش‌هاى او در ديدرنگى معروف بود. واقعه مهمى که خارج از کمبريج رخ داد تأسيس آزمايشگاه در کالج دانشگاه لندن بود.


در سال ۱۸۹۷ بود، که اين اتفاق افتاد يعنى همان سالى که آزمايشگاه روانشناسى در کمبريج تأسيس شد. ريورز مسئوليت سرپرستى آزمايشگاه را به‌عهده گرفت. در سال ۱۹۰۰ مک دوگال با در دست داشتن يک اتفاق در کالج دانشگاه، آزمايشگاه روانشناسى را برپا نمود و در آن به تحقيق‌هاى خود تا سال ۱۹۰۶ که اسپيرمن عهده‌دار آن شد ادامه داد.


ريورز در سال ۱۹۲۲ وفات يافت و مايرز به جاى او مسئوليت سرپرستى آزمايشگاه روانشناسى را پذيرفت. مايرز در سال ۱۹۰۹ کتاب روانشناسى تجربى را نگاشت.


در همين احوال مک دوگال به آزمايش‌هاى خود در زمينه پسيکوفيزيولوژى در کالج دانشگاه تا سال ۱۹۰۴ که به دانشگاه آکسفورد رفت ادامه داد. در سال ۱۹۰۷ فيزيولوژيست آکسفورد فرانسيس گاچ (Fracis Gotch) سه اتاق از آزمايشگاه فيزيولوژى خود را به مک دوگال داد. مک دوگال در سال ۱۹۰۵ کتاب روانشناسى فيزيولوژى را انتشار داد و سپس در سال ۱۹۰۸ کتاب روانشناسى اجتماعى (Social Psychology) را به چاپ رسانيد، کتابى که در عمل رشته جديدى در دانشگاه ايجاد نمود و مسئله غريزه را به‌صورت بحث بى‌پايانى در روانشناسى درآورد.


در دانشگاه ادينبورگ در همان ايام روانشناسى جديد در شرف کشف شدن بود. اسميت (W.G. Smith) در سال ۱۹۰۷ آزمايشگاه روانشناسى آزمايشى در آنجا تأسيس نمود. يک آزمايشگاه روانشناسى تربيتى نيز در سال ۱۹۱۲ در آنجا ايجاد شد.


در سال ۱۹۰۴ شرينگتن به دانشگاه ييل (Yale) براى ارائه سخنرانى‌هائى دعوت شد که نتيجه آنها انتشار کتاب معروف: The Integrative Action Of The Nervous System بود. شايد هيچ کتابى تا آن زمان روانشناسى فيزيولوژيک را به تحرک درنياورده بود. در اين کتاب مفاهيم بازتاب و ارتباط آنها با رفتارهاى پيچيده، خصوصيات سيناپس‌ها، و ارائه نظريه ”تحريک کافي“ (Adequate Stimulation) عرضه شد.


در سال ۱۹۰۲ جامعه روانشناسى بريتانيا (British Psychological Society) تأسيس شد. در سال ۱۹۰۴ وارد، ريورز و مايرز مجله British Journal of Psychology را تأسيس نمودند. روانشناسى بريتانيا بيست سال پس از آلمان و پانزده سال بعد از آمريکا معطوف به موجوديت خود شده بود.


اين گسترش تنها کيفى نبود، بلکه جنبه کميت داشت. در سال ۱۹۰۱ لويد مورگان که اشتهار او در روانشناسى تطبيقى بود، به استادى روانشناسى تربيتى در بريستول (Bristol) برگزيده شد. در سال ۱۹۰۶، اسپيرمن به استادى دانشگاه لندن درآمد. هنرى وات به دانشگاه گلاسکو رفت و پير (T. H. Pear) به منچستر (Manchester) دعوت شد.


حال برگرديم به کمبريج، در سال ۱۹۰۸ مايرز تقاضاى تأسيس آزمايشگاهى که محقر، نمناک و تاريک نباشد، نمود. آزمايشگاه فيزيولوژى به او کمک مالى نمود، و بقيه را از اقوام گرفت و نيز از سرمايه شخصى مبلغى براى اين منظور اختصاص داد. آزمايشگاه روانشناسى در سال ۱۹۱۳، افتتاح شد. مايرز به‌عنوان مدير بدون حقوق آن برگزيده شد، زيرا بريتانياى کبير به تازگى قدرت تحمل روانشناسى آزمايشى را يافته بود، و حمايت از آن هنوز زود بود. سيرل برت با مايرز همکار شد. وارد از سردبيرى مجله روانشناسى بريتانيا کنار رفت و مايرز به جاى او انتخاب شد. وات دو کتاب مهم تحت عناوين: روانشناسى صدا (The Psychology Of Sound) (۱۹۱۷) و پيدايش موزيک (The Foundations Of Music) (۱۹۱۹) به چاپ رسانيد.


در سال ۱۹۱۹، يعنى پس از جنگ جهانى اول پير استاد دانشگاه منچستر شد. جيمز درور (James Drever) به ادينبورگ دعوت گرديد. ويليام براون (William Brown) به‌جاى مک دوگال که به هاروارد رفته بود به استادى در آکسفورد برگزيده شد. ريورز با سرعت عجيبى به انتشار کتاب پرداخت: تعارض و رويا (Conflict And Dream)، غريزه و ناخودآگاه (Instinct And The Unconcious)، روانشناسى و سياست (Psychology And Politics) و اصول روانشناسى اجتماعى (Principles Of Social Psychology) از آن جمله هستند.


در سال ۱۹۲۲سالى که ريورز فوت کرد، مايرز، کمبريج را ترک کرد تا در مؤسسه ملى روانشناسى صنعتى (National Institute For Industrial Psychology) ”به‌منظور کاربرد روانشناسى و فيزيولوژى در صنعت و تجارت“ به فعاليت بپردازد. او پس از مدتى به کمبريج بازگشت ولى چون اين دانشگاه حاضر نبود لغت ”آزمايشي“ را به استادى روانشناسى اضافه کند، آنجا را ترک نمود. در همين زمان فردريک بارتلت (Fredric C. Bartlett) به‌جاى مايرز به‌عنوان مدرس در روانشناسى آزمايشى (Reader In Experimental Psychology) و رئيس آزمايشگاه روانشناسى منصوب شد. يک دهه بعد بالاخره کمبريج کرسى روانشناسى ايجاد کرد، ولى هنوز لغت آزمايشى که در عنوان آمده بود مورد بحث و مجادله قرار مى‌گرفت. در سال ۱۹۱۳ بارتلت عنوان پروفسور روانشناسى آزمايشى (Professor Of Experimental Psychology) را دريافت نمود.


در آکسفورد فقط سمت مدرس در فلسفه روانى (Readership In Mental Philosophy) وجود داشت، سمتى که روانشناسى آزمايشى را حذف کرده بود. اين سمت را افرادى مانند: سالي، استاوت، مک دوگال و براون عهده‌دار بودند. بعد از برقرارى کرسى در روانشناسى اين سمت مدرسى به بخش فلسفه داده شد. آکسفورد از کمبريج نيز در همراهى با زمان کندتر و مقاوم‌تر بود. در سال ۱۹۲۳ هشتمين کنگره بين‌المللى روانشناسى (The VIII th International Congress Of Psychology) در آکسفورد برقرار شد و اين موضوع تحرکى در آکسفورد ايجاد نمود. در سال ۱۹۳۶ مؤسسه روانشناسى آزمايشى (Institute of Experimental Psychology) با رياست ويليام براون تأسيس گشت و آنگاه در سال ۱۹۴۷ کرسى روانشناسى ايجاد شد، سمتى که تيچنر بيش از هر چيز ديگر در زندگى طالب آن بود. ولى او در سال ۱۹۲۷ فوت کرده بود. براى اداره اين سمت از جورج همفرى (George Humphrey) که يک کانادائى بود ولى در آکسفورد، لايپزيگ و هاروارد تحصيل کرده بود دعوت به‌عمل آمد. بدين ترتيب بود که پس از زحمات، رنج‌ها، کوشش‌ها، و تلاش بسيار زياد آکسفورد نيز فتح شد.


همانند آمريکا، روانشناسان بريتانيائى نيز در جنگ دوم جهانى به شکل مؤثر شرکت داشتند. اين فعاليت در کمبريج بيشتر از ساير آزمايشگاه‌ها بود. گزارش‌هاى بى‌شمارى در اين زمينه تهيه شد، ولى ارزيابى کامل آن به‌عهده آينده است.


نشانه ديگرى که روانشناسى علمى در بريتانيا مورد توجه قرار گرفت، انتخاب روانشناسان به‌عنوان Fellows of Royal Society است. ريورز در سال ۱۹۰۸به اين سمت انتخاب شد، مک دوگال در سال ۱۹۱۲، مايرز در سال ۱۹۱۵، اسپيرمن در سال ۱۹۲۴ و بارتلت در سال ۱۹۳۲ برگزيده شدند. سيريل برت در سال ۱۹۴۶، فردريک بارتلت در سال ۱۹۴۸ و گادفرى تامسون در سال ۱۹۴۹ به دريافت لقب ”آمير“ (Sir) نائل آمدند.