همهٔ ما گاه به گاه مکانیسم‌های دفاعی را به‌کار می‌بریم: در برابر شکست‌ها و خطاها دست به ‌دلیل‌تراشی می‌زنیم ورنه احساس ناامیدی دامنگیرمان می‌شود؛ و رفتار و کردارمان را با فلسفه‌بافی توجیه می‌کنیم تا خودمان را سرزنش نکنیم. این تدابیر ما را سرپا نگه می‌دارد تا راه ‌حل بهتری برای حل تعارض‌هایمان پیدا کنیم. به همین ترتیب، انکار واپس‌رانی نیز آدمی را تا وقتی‌که راه‌حلی برای مشکل خود بیابد از اضطراب می‌رهانند.


گرچه مکانیسم‌های دفاعی می‌توانند به‌طور موقت ما را آرام کنند، اما در عین حال معمولاً موجب تحریف واقعیت هم می‌شوند و از این راه در جریان حل خود مسئله اخلال می‌کنند. کسی‌ که به مکانیسم‌های دفاعی اتکاء پیدا می‌کند ممکن است هیچ‌گاه شیوه‌های کارآمدتری برای کنار آمدن با مشکلات فرا نگیرد. برای نمونه کسانی که احساسات خصمانه‌ٔ خود را به دیگران فرافکنی می‌کنند ممکن است روز به روز و هر چه بیشتر از تماس‌های اجتماعی کناره‌گیری کنند. این‌گونه افراد با نادیده گرفتن خشمی که به آنان تعلق دارد هیچ‌گاه در نمی‌یابند که بیشتر مردم مهربان هستند و می‌توان با آنان روابط شخصی خوشایند و خشنودکننده‌ای داشت.


ممکن است دانشجوئی از علوم پایهٔ پزشکی که در امتحان‌ها رد می‌شود نتواند بپذیرد که توانائی و علاقه‌مندی لازم را برای گذراندن این دوره ندارد. در چنین شرایطی است که آدمی در پی دلیل‌تراشی برمی‌آید. با بیمار شدن می‌توان مشکل تحصیلی را به یک مسئله‌ انضباطی درآورد. به این ترتیب، حالت دفاعی و انکار واقعیت‌های موقعیت یاد شده شخص را از راه‌ حل‌های رضایت‌بخش‌تر باز می‌دارند ـ مثلاً رشتهٔ تحصیلی به رشته‌ای که با توانائی‌ها و علاقه‌هایش بیشتر متناسب است.