سه رویکرد (perspective) یا دیدگاه عمده در روانشناسی عبارتند از: رفتارگرائی، شناختگرائی، و گرایش زیستشناختی. همانند سایر حوزههای روانشناسی، در بررسی یادگیری نیز هر سه دیدگاه یادشده مطرح هستند.
بخش عمدهٔ بررسیهای آغازین در مبحث یادگیری، بهویژه در زمینهٔ شرطیسازی، بر دیدگاه رفتارگرائی استوار بود. پژوهشگران بررسی میکردند که چگونه جانداران غیر انسانی، پیوند (association) بین محرکها، یا بین محرک و پاسخ را یاد میگیرند. بهپیروی از این حکم کلی رفتارگرائی که رفتار را برمبنای علل بیرونی بهتر میتوان شناخت تا علل ذهنی، در این پژوهشها توجه عمدتاً بر محرکها و پاسخهای بیرونی متمرکز بود. در رویکرد رفتارگرائی مفروضههای بنیادی دیگری نیز عنوان شده بود، از جمله اینکه پیوندهای ساده از نوع کلاسیک یا عامل، عناصر بنیادی انواع یادگیری هستند. مثلاً امور پیچیدهای از نوع یادگیری زبان نیز چیزی جز یادگیری پیوندهای متعدد تلقی نمیشد (استاتس - Staats در ۱۹۶۸). مفروضهٔ دیگر این بود که صرفنظر از موضوع یادگیری یا نوع آموزنده، سلسله قوانین بنیادی واحدی بر یادگیری حاکم است - خواه یادگیری راه ماز توسط موش مطرح باشد و خواه یادگیری تقسیم اعداد بهروش طولانی توسط کودکان (اسکینر، ۱۹۷۱، ۱۹۳۸). چنین نظراتی سبب شد توجه رفتارگرایان بیشتر بر این مسئله متمرکز شود که رفتار جانداران غیرانسانی، بهویژه موش و کبوتر، چگونه در وضعیتهای سادهٔ آزمایشگاهی از پاداش و تنبیه اثر میپذیرد.
این بررسیها، گنجینهٔ پرباری از یافتهها و پدیدههائی را مکشوف ساخت که هنوز هم اساس دانش ما را در مورد یادگیری پیوندی (associative learning) تشکیل میدهد. اما، همانطور که خواهیم دید، در پرتو بررسیهای بعدی، ناگزیر تغییراتی در مفروضههای رفتارگرایان ضرورت یافت. اگر از یادگیری پیچیده هم صرفنظر کنیم، حتی فهم و درک شرطیسازی مستلزم این است که ببینیم جاندار (ولو موش یا کبوتر) دربارهٔ پیوند بین محرکها و پاسخ چه میداند. از این طریق بود که دیدگاه شناختی وارد صحنه شد. افزون بر این، در یادگیری پیچیده، علاوه بر این پیوندها، باید راهبردها، قاعدهها، و امثال آن نیز در نظر گرفته شوند، و این خود رویکردی شناختی را ایجاب میکند. علاوه بر این، اکنون دیگر نمیتوان گفت که یادگیری در تمام موقعیتها و در مورد همهٔ جانداران فقط با سلسله قوانین واحدی قابل تبیین است. بهویژه، بهنظر میرسد مکانیسمهای متفاوتی در یادگیری گونههای مختلف جانداران در کار باشد، و این خود ضرورت توجه به دیدگاه زیستشناختی را پیش میکشد.
کوتاه سخن اینکه، بررسی دربارهٔ یادگیری در زمان حاضر به تلفیقی از سه دیدگاه یادشده نیاز دارد. از اینرو در بررسی شرطیسازی عامل و نیز شرطیسازی کلاسیک بهعوامل رفتاری، شناختی، و زیستشناختی توجه خواهیم داشت (البته گفتگوی ما دربارهٔ یادگیری پیچیده، عمدتاً مبتنی بر عوامل شناختی خواهد بود). بحثمان را با پژوهشهای مکتب رفتارگرائی شروع میکنیم که در آن، پدیدههای اساسی یادگیری معرفی میشود.