هوش و خلاقیت (creativity)
آزمونهای عمومی هوش نظیر آزمونهای بینه و وکسلر به میزان زیاد با پیشرفت درسی در مدرسه و قدری کمتر از آن، با پیشرفتهای فرد در دوران بعد از مدرسه همبستگی دارند. اما این آزمونها چیزی را که بهنظر برخی متخصصان عنصر اصلی هوش است، یعنی خلاقیت و نوآوری فکری را نمیسنجند.
مسئله گشائی معمولاً دو مرحله دارد: بررسی راهحلهای گوناگون و انتخاب مناسبترین راهحل. مرحلهٔ نخست یعنی به خاطر آوردن راهحلهای ممکن یا ابداع راهحلهای جدید را تفکر واگرا (divergent thinking) نامیدهاند چون در این مرحله افکار فرد در جهات متعدد و متنوعی سیر میکند. مرحلهٔ دوم، یعنی کاربرد دانش و قوانین منطق برای کاستن از تعداد راههای ممکن و تمرکز بر مناسبترین راهحل را تفکر همگرا (convergent thinking) نامیدهاند (گیلفورد و هفنر - Hepfner، ۱۹۷۱). درحل مسائل دشوار، آدمیان معمولاً میان این دو شیوهٔ تفکر نوسان دارند. هر وقت راهحلهای اولیه به دلیل نامناسب بودن کنار گذاشته میشوند بار دیگر باید به تفکر واگرا پرداخت تا راههای احتمالی تازهای در تصور نقش گیرد. تفکر واگرا با نوآوری و خلاقیت ارتباط بیشتری دارد.
در اغلب آزمونهای هوش، تفکر همگرا مورد تأکید است و در آنها مسائلی عرضه میشود که هر یک پاسخ درست بسیار مشخصی دارد. از اینرو با آزمونهای سنتی هوش ممکن است نتوان افراد توانا در تفکر واگرا، یعنی افراد چیرهدست در ارائه اندیشههای نو و ابتکاری را شناسائی کرد. کوششهائی در زمینهٔ تهیه آزمونهائی برای سنجش تفکر واگرا صورت گرفته است. نمونهای از اینگونه سؤالها این خواهد بود که به نظر شما از یک آجر چه استفادههائی میتوان کرد؟ کسی که پاسخهای بسیار متنوعی به این سؤال میدهد: (مثلاً: اگر گرمش کنیم میتواند رختخواب ما را گرم نگهدارد. میتوان از آن بهعنوان یک سلاح استفاده کرد. میتوان آن را بهعنوان تکیهگاه قفسهٔ کتاب بهکار برد). نمرهٔ بالاتری در تفکر واگرا خواهد داشت. در جدول (نمونههائی از مادههای مورد استفاده در آزمونهای خلاقیت نمونههای دیگر از ماده آزمونهائی را میبینید که برای پاسخ به سنجش تفکر واگرا ساخته شدهاند.
در مورد آزمونهای خلاقیت در سؤال مهم مطرح است. او اینکه آیا این آزمونها و آزمونهای هوش هر دو یک چیز واحد را میسنجند یا هر یک چیز دیگری را ؟ دوم اینکه آیا نمرههای حاصل از این آزمونها میتوانند دستاوردهای خلاق افراد را در زندگی واقعی پیشبینی کنند یا نه؟
بهنظر میرسد که بین آزمونهای هوش و آزمونهای خلاقیت همپوشی (overlap) زیادی از لحاظ توانائیهای مورد اندازهگیری وجود دارد. در کل جمعیت، همبستگی مبتنی بین نمرههای آزمونهای هوش و نمرههای آزمونهای خلاقیت دیده میشود، و به گفتهٔ دیگر، افرادی که هوشبهرهائی بالاتر از حد متوسط دارند معمولاً در آزمونهای خلاقیت نیز نمرههای بالائی میگیرند. اما از سطح هوشی معینی به بالا (مثلاً در سطح هوشبهرهای بالاتر از ۱۲۰) رابطهٔ بسیار ناچیزی بین هوش و نمرههای خلاقیت وجود دارد. چه بسیار افرادی با هوشبهرهای بسیار بالا که در آزمونهای خلاقیت نمرههای بسیار پائینی دارند، و از سوی دیگر افرادی نیز وجود دارند که از لحاظ هوش مختصری بالاتر از حد متوسط هستند اما در آزمونهای خلاقیت نمرههای بسیار بالائی بهدست میآورند.
بر مبنای این یافتهها برخی متخصصان از یک الگوی آستانهای از خلاقیت ارائه کردهاند. طبق این الگو میزان هوش فرد باید از حد معینی بالاتر باشد تا بتواند آثار خلاقی در رشتهٔ خود بهوجود آورد (مثلاً، کشف یک اصل عملی، اختراع یک وسیلهٔ فنی جدید، با نوشتن یک شعر با نمایشنامهٔ، برجسته). فراتر از آستانهٔ هوش، دستاوردهای خلاق به عوامل دیگری نظیر سیالی اندیشهها بستگی دارد که با آزمونهای خلاقیت سنجیده میشود و همچنین به متغیرهای شخصیتی (کرانبرگ - Crockenburg ،۱۹۷۲). گفته میشود که در مورد توانائیهای مختلف، آستانهٔ هوش لازم برای ایجاد دستاوردهای خلاق متفاوت است. مثلاً احتمال دارد که کشف یک اصل جدید در فیزیک یا ریاضیات نظری مستلزم داشتن هوشبهر بالاتری باشد تا نوشتن یک داستان کوتاه بدیع. برای این سؤال که آیا آزمونهای خلاقیت میتوانند دستاوردهای خلاق را پیشبینی کنند یا نه، پاسخی جز حدس و گمان نداریم.
هنوز معدود هستند مطالعات دراز مدتی که در آنها رابطهٔ نمرههای آزمونهای خلاقیت با دستاوردهای خلاق افراد در سنین بالاتر بررسی شده باشد. نتایج برخی از این مطالعات معدود نیز امیدبخش نبوده است. مثلاً بهنظر میرسد که بین نمرههای آزمونهای تفکر واگرا در کلاس پنجم و دهم و دستاوردهای خلاق دانشآموزان دبیرستانی در اموری مانند رهبری، کارهای تئاتری، هنر و علوم رابطهٔ بسیار ناچیزی وجود دارد (کوگین Kogan، پانکو pankove). آزمونهای خلاقیت، قابلیت فرد را در ابداع پاسخهای نوین میسنجند، لیکن ابتکار تنها مؤلفهٔ خلاقیت محسوب نمیشود. یک اندیشه یا محصول کار وقتی خلاق محسوب میشود که در عین حال بهجا و مناسب نیز باشد. یک نظریهٔ جدید باید یا واقعیات شناخته شده سازگار باشد؛ یک اختراع باید از لحاظ قصد و هدف آن کارآمد و مقرون بهصرفه باشد؛ یک اثر هنری باید احساس زیبائی را سیراب کند. کشفیات خلاق اغلب هم به تفکر همگرا و هم به تفکر واگرا نیاز دارد. یعنی مستلزم توانائی پیدا کردن راهحلهای نو و یگانه و ارزیابی این راهحلها در پرتو دانش ذیربط موجود است.
مطالعه در احوال دانشمندان و هنرمندانی که دستاوردهای اصیل و مهمی در رشتههایشان داشتهاند نشان میدهد که عوامل شخصیتی نظیر استقلال در قضاوت، برخورداری از انگیزهٔ پیشرفت، ابتکار عمل، و بردباری در برابر ابهامات از جمله شرایط مهم در دستیابی به کشفیات خلاق هستند، از اینرو خلاقیت ممکن است در زمره خصایصی نباشد که بتوان آنها را با یک آزمون واحد بهطور دقیق ارزیابی کرد.
|
|
(۱) . با توجه به اینکه ترجمه فارسی واژههای متن انگلیسی وافی به مقصود نبود، در متن فارسی از واژههای دیگری استفاده شد که معانی متعددی دارند - م.