همسانی در موقعیت‌ها

وقتی به شاخص‌های رفتار در موقعیت‌های مختلف نظر می‌افکنیم به شواهد کمتری در مورد همسانی شخصیت برمی‌خوریم. برای نمونه به رفتار پرخاشگرانه در خانه و رفتار پرخاشگرانه در مدرسه توجه کنید. به‌جز توانائی‌های هوشی و شناختی، اکثر خصوصیات شخصیت در موقعیت‌های مختلف همسانی کمی دارند. همبستگی بین اندازه‌های صفاتی مانند درستکاری، خویشتنداری، وابستگی و پرخاشگری در شرایط متفاوت معمولاً در سطح پائین است (میشل Mischel، ۱۹۷۶). برای مثال، تحقیقات نشان می‌دهد که درجه‌ٔ درستکاری کودک در یک موقعیت وسوسه‌انگیزه (مانند امکان تقلب در امتحان) با میزان درستکاری وی در یک موقعیت وسوسه‌انگیزه دیگر (مانند دزدیدن پول و یا دروغگوئی به‌خاطر حفظ آبرو نزد همسالان) همبستگی قوی ندارد.


کوشش‌هائی نیز که به‌منظور یافتن پیوندهائی بین پاسخ‌های شخص به پرسش‌نامه‌های شخصیت و رفتاری وی در زندگی روزمره‌ صورت گرفته نتایج‌ یأس‌آوری داشته است. همبستگی نمره‌های حاصل از پرسش‌نامه‌های شخصیت با آزمون‌های فرافکن با ارزیابی‌های مستقل رفتار، معمولاً کمتر از ۳/۰ است. همبستگی‌هائی در این سطح ممکن است برای ارزیابی کلی شخصیت مفید باشد (مثلاً در تعیین درجهٔ آمادگی شخص معینی برای تصدی یک شغل سیاسی حساس) ولی ارزش آن در پیش‌بینی رفتارهای خاص محدود است.


نظریه‌پردازان یادگیری اجتماعی داده‌هائی را که نشان می‌دهند در موقعیت‌های مختلف همسانی ضعیفی بین صفات شخصیت وجود دارد شاهدی می‌گیرند بر اینکه رفتار آدمی موقعیت وابسته است، یعنی بیشتر به ماهیت موقعیت خاصی بستگی دارد که رفتار آن در آن واقع می‌شود تا پایدار بودن صفات شخصیتی یا شیوهٔ پاسخ‌دهی شخص. آنها اعتقاد دارند که متصف کردن مردم به صفات گسترده (مانند ”تکانشی“، ”اتکائی“ و نظایر این‌ها) ثمری ندارد زیرا رفتار آدم‌ها از تغییرپذیری و تمیزگذاری زیادی برخوردار است. اینکه شخص تکانشی عمل کند یا نه تا حدی زیادی بستگی به شرایط خاصی دارد که وی با آن روبه‌رو می‌شود.


طبق عقیدهٔ نظریه‌پردازان یادگیری اجتماعی، بیشتر از ”دید ناظر“ است که صفاتی وجود دارد تا از دید شخص مورد مشاهده؛ ما بیش از آنچه در رفتار واقعی فرد همسانی وجود داشته باشد، او را به همسانی رفتار متصف می‌کنیم. علل بی‌شماری برای این کار وجود دارد. چهار مورد از آنها را ذکر می‌کنیم.


۱. بسیاری از خصوصیات شخصی مانند ظاهر جسمانی، طرز تکلم، اطوار بیانگر و مانند آن نسبتاً ثابت می‌مانند. این قبیل ثبات‌ها نوعی احساس همسان بودن شخصیت در ما به‌وجود می‌آورند.


۲. پیش برداشت‌های ما از چگونگی رفتار آدمیان ممکن است ما را به تعمیم‌هائی فراسوی مشاهدات واقعی ما سوق دهد. ممکن است به اتکاء نظریه‌های ضمنی خود دربارهٔ شخصیت که در آنها رفتارهائی با صفات معینی همانند پنداشته می‌شوند، اطلاعاتی را بیافرینیم که وجود ندارند. تصورات قالبی دربارهٔ رفتارهای ”افراد هم‌جنس خواه“ یا ”زنان شاغل“ یا ”قهرمان‌های ورزشی“ ممکن است سبب شود که ما برای اعمال شخص بیش از آنچه مشاهداتمان اجازه می‌دهد همسانی قائل شویم.


۳. ممکن است افراد در حضور ما به شیوه‌های خاصی رفتار کنند. بر این اساس اگر رفتار آشنایان ما همسان به‌نظر می‌رسد ممکن است به این علت باشد که در هر بار مشاهدهٔ آنها خود ما به‌صورت یک محرک حضور داریم. آنها ممکن است در غیاب ما رفتارهای کاملاً متفاوتی داشته باشند.


۴. از آنجا که در هر موقعیتی اعمال شخص مهم‌ترین جنبهٔ آن موقعیت است، بنابراین در علت‌یابی رفتار، ما معمولاً برای صفات شخصیت بیشتر اهمیت قائل می‌شویم و نیروهای موجود در موقعیت را دست‌کم می‌گیریم. مثلاً وقتی کسی را در حال پرخاشگری می‌بینیم فرض می‌کنیم که این شخص طبع پرخاشگرانه‌ای دارد و در موقعیت‌های دیگر نیز به همان شیوه رفتار خواهد کرد هر چند که عوامل مربوط به موقعیت تغییر کرده باشد.


آن عده از نظریه‌پردازان شخصیت که معتقد هستند رفتار ناشی از آمادگی‌ها و یا انگیزه‌های پایدار است. (مانند نظریه‌پردازان صفات یا روانکاوان) بر این باور هستند که شخصیت بسیار بیشتر از آنچه از تحقیقات بین ـ موقعیتی (cross - situational) برمی‌آید همسانی دارد. این نظریه‌پردازان با یادآوری نواقص روش شناختی در بسیاری از مطالعات شخصیت، کار تحقیق در این زمینه را مستلزم رعایت موارد زیر می‌دانند:


۱. مشاهدات مکرر

۲. در نظر گرفتن تفاوت‌های فردی در زمینهٔ همسانی

۳. تعریف صفات به‌نحو مشخص‌تر.

مشاهدات مکرر

اکثر مطالعات بین موقعیتی که در آنها همسانی کمتری در شخصیت مشاهده شده با نمونه‌های کوچکی از رفتار سروکار داشته‌اند. برای مثال، در این‌گونه مطالعات ممکن است بین نمرهٔ فرد در یک مقیاس پرخاشگری و رفتاری پرخاشگرانهٔ وی در یک موقعیت آزمایشگاهی، ضریب همبستگی مصاحبه شود، یا ممکن است سعی شود یاری‌رسانی (helpfulness) در یک موقعیت (مانند کمک مالی به یک انجمن خیریه) با یاری‌رسانی در موقعیت دیگری (مانند مساعدت به شخص درمانده) ارتباط داده شود. هنگامی‌که رفتار به‌طور مکرر مورد مشاهده قرار گیرد. همسانی بیشتری در آن دیده می‌شود. در تحقیقی که طی آن دانشجویان دانشگاه به مدت چند هفته هر روز از برخی رفتارهای خود یادداشت برداشتند، مزیت سنجش مکرر مشهود گردید. از دانشجویان خواسته شد که هر روز تجربه‌های بسیار خوشایند و بسیار ناخوشایند خود، هیجانات همراه با هر تجربه، تکانه‌هائی که برای دست زدن به‌عمل داشتند (در پاسخ به هر موقعیت چه کاری می‌خواستند انجام دهند) و رفتار واقعی خود را یاداشت نمایند.


مقایسه رفتارها یا هیجان‌های یک آزمودنی در دو روز متوالی، ضرایب همبستگی بسیار ضعیفی به‌دست داد (معمولاً کمتر از ۳/۰)، لیکن با محاسبه میانگین رفتار آزمودنی در مدت ۱۴ یا ۲۸ روز، همبستگی‌های بسیار بالاتر به‌دست آمد (غالباً بیش از ۸/۰) به تناسب افزایش تعداد روزها در نمونهٔ مورد بررسی، ضرایب پایائی شاخص‌های مختلف (هیجان‌ها، تکانه‌ها و رفتارها) مداوماً افرایش یافت (اپستین ـ Epstein، ۱۹۷۹، ۱۹۷۷).


پژوهش‌های دیگر نشان داده است که هنگامی‌که رفتار در طول زمان مورد مشاهده قرار گیرد نتایجی مشابه نتایج یاد شده به‌دست می‌آید. برای مثال، در تحقیقی توسط لئون (Leon ـ ۱۹۷۷)، مشاهده‌گران افرادی را به مدت چهار هفته مورد مشاهده قرار دادند و آنها را از لحاظ متغیرهای اجتماعی بودن و یا تمایلات تکانشی درجه‌بندی کردند. اگرچه ضرایب همبستگی مربوط به دو روز متوالی بسیار ضعیف بود، با این حال میانگین درجه‌بندی‌ها در ۱۴ روز اول با میانگین درجه‌بندی‌های ۱۴ روز دوم به میزان ۸۱/۰ همبستگی داشت. بنابراین به‌نظر می‌رسد که در گسترهٔ زمانی کافی، صفات در موقعیت‌های مختلف همسانی قابل توجهی نشان می‌دهند. مفهوم عملی این نتیجه‌گیری این است که اگر بخواهیم در قضاوت‌های خود دربارهٔ افراد دیگر دقیق باشیم، و مثلاً مطمئن شویم که افراد موردنظر ما همکار شغلی قابل اطمینان، دوست قابل اعتماد یا همسر مناسبی خواهند بود یا نه، مجبور هستیم آنان را به دفعات مکرر مورد مشاهده قرار دهیم. نمونه‌های بسیار کوچک رفتار (مانند برداشت کلی اولیه) ممکن است بسنده نباشد. همان‌طور که یکی از روانشناسان خاطرنشان کرده است:


قمار کردن به‌خاطر پول و دل به دریا زدن در روابط اجتماعی هر دو پی‌آمدهای قابل ‌ملاحظه‌ای دارند. قضاوت من دربارهٔ زنی که می‌خواستم با او ازدواج کنم این بود که آدم با محبت و نکته‌سنجی است، اما نه به این معنا که فکر می‌کردم او هیچ‌گاه نسبت به من خشمگین نخواهد شد یا همواره نقطه‌نظرهای مرا درک خواهد کرد. اگر رفتار او در موقعیت‌های مختلف تا به آن پایه تغییرناپذیر می‌بود، لابد می‌بایستی فردی انعطاف‌ناپذیر در حد یک آدم ماشینی باشد. معنای برداشت من این است که طبق ارزیابی من، رفتار او به‌طور کلی او را در مرتبهٔ بالائی از این صفات قرار می‌دهد، چندان که من بر اساس برآوردهایم به قمار دربارهٔ خوشبختی آینده‌ام شایق شدم که خوشبختانه درست هم بودند. توجه کنید که موضوع مهم در اینجا دسترسی به نمونه‌ای از رویدادها بود که خود مبنای پیش‌بینی میانگین رفتار در نمونه‌ای از وقایع دیگر قرار گرفت (اپستین، ۱۹۷۷ صفحه ۸۴).