فلسفه از کلمه يونانى فيلو سوفيا يعنى عشق به حکمت و علم به حقايق اشياء و روابط آنها با يکديگر و فهم ارزشها و مفاهيم و شناختن نفس انسان و کسب بصيرت در تعيين مقاصد آدمى گرفته شده است و عالم فلسفه را فيلسوف مىنامند فلسفه در قرون وسطي، هم در عالم اسلام و هم در عالم معصيت در خدمت دين بوده است و فقط از دوره رنسانس به اين طرف بهتدريج توانسته است خود را از نفوذ دين آزاد سازد.
فلسفه اروپائى به معنى امروز از يونان قديم آغاز شده و توجه نخستين حکماى يونان به مسئله اصلى و مبداء مادى عالم متوجه بوده است و مهمترين فلاسفه آن دوران، طالس، آناکسيمنس، هراکليتوس، پارمنديس، فيثاغورس، سقراط، افلاطون، ارسطو که اين دوره را ارسطوئى مىنامند و دوران پس از ارسطو که مکاتب، اپيکوريان، رواقيون و شکاکان بودهاند فلسفه نو افلاطونى که بنيانگذار آن افلاطون بوده است و آغاز فلسفه جديد که فلاسفهاى چون دکارت، فرانسيس بيکن، هابز، اسپيوزا و ... موجب رشد و ترقى علوم و فنون در اروپا گرديدند.
فلسفه اسلامى که با راه يافتن مکاتب فلسفى يونان به اسلام شروع شد بعدها توسعه يافت و فيلسوفان بزرگى چون ابن اسحاق کندي، رازي، فارابي، ابنسينا، خواجه نصيرالدين طوسى و ملاصدرا و ... در توسعه فلسفه اسلامى نقش بزرگى داشتند.