براى اهداف آموزشى طبقه‌بندى‌هاى مختلفى ارائه شده است که يکى از معروفترين آنها طبقه‌بندى بنيامين بلوم (Benjamin S. Bloom) و همکاران او است. در اين طبقه‌بندى اهداف آموزشى در سه‌ حيطهٔ (Domain) شناختى (Congnitive)، عاطفى (Affective) و روانى - حرکتى (Psychomotor) قرار مى‌گيرند.


سه حيطهٔ يادشده مستقل از يکديگر نبوده و با يکديگر مرزهاى مشترک دارند. به‌عبارت ديگر هنگام مطالعه رياضيات که اهداف آن در حيطهٔ شناختى قرار مى‌گيرد، هيچ تضمينى وجود ندارد که نظر و نگرش شخص فراگير نسبت به رياضيات تغيير کند. مثلاً از آن به بعد از رياضيات خوشش بيايد يا بدش بيايد که مسلماً مربوط به حيطهٔ عاطفى مى‌شود.


همين‌طور هيچ ترديدى نمى‌توان داشت که به‌منظور ايجاد و يا تغيير نگرش و طرز تلقى و ساخت ارزشى افراد بايستى در هر حال از محتواهايى استفاده کرد که مطالعه و درک آنها نيازمند فعاليت‌هاى ذهنى و عقلانى است. اين امر درمورد اهداف حيطهٔ روانى - حرکتى نيز صادق است. بنابراين مى‌توان اين‌طور نتيجه گرفت که با قبول مرزهاى مشترک اين سه حيطه در هر قسمتى از محتواهاى درسى يک حيطه اساسى فعاليت را تشکيل مى‌دهد.


نکتهٔ ديگرى که توجه به آن در مطالعهٔ اين طبقه‌بندى ضرورى است اينست که حتى‌الامکان از نتايج آن در موقعيت‌هاى واقعى استفاده کرد. به‌عنوان مثال همان‌گونه که روشن خواهد شد، در حيطهٔ شناختى سطوح و يا انواع مختلفى از يادگيرى قرارمى‌گيرند که به‌ترتيب از ساده به پيچيده قرار گرفته‌اند و توجه معلمان را به اين نکته جلب مى‌کنند که چه در جريان تدريس و چه درهنگام ارزشيابى مى‌توان با عنايت به اين سطوح مختلف، يادگيرى‌هاى متعالى‌ترى را در فراگيران ايجاد نمود.