اگر قرار باشد آموزش و پرورش بر اساس روند موجود پيش رود، رشد کند، و توسعه يابد، ديگر احتياجى به برنامه‌ريزى نيست. برنامه‌ريزى براى آن است که در روند موجود تغيير و تحول ايجاد کند، و آن را در مسير جديدى قرار دهد، و کمبودهاى کمّى و معايبت کيفى آن را برطرف سازد.


کمبودها و عيب‌هاى اساسى آموزش و پرورش چيست؟ منظور از عنوان کردن اين سؤال، عيب‌جويى نيست. ما همه از سيستم آموزش و پرورش سهمى برده‌ايم و در خوب و بد آن شريک هستيم، و مسلماً جنبه‌هاى مثبت و خدمات آن را نديده نمى‌گيريم. مقصود از توجه کردن به کمبودها و نقايص اين است که با آگاهى و بينش لازم در پى چاره باشيم، و براى اصلاح و رفرم آنها بکوشيم. انبوه کثير مردمان از پير و جوان، زن و مرد، خردسال و بزرگسال که از تحصيل محروم مى‌مانند، افراد بى‌شمارى که تحصيلات آنها نيمه‌کاره مى‌ماند، ساعت‌هاى بى‌حساب و اوقات عمر ميليون‌ها شاگرد و معلم که به فراگرفتن و تعليم دادن دروس بى‌ربط و بى‌حاصل صرف مى‌شود، استعدادهاى پرارزشى که خفته مى‌ماند، نيروهاى فکرى که باز نمى‌شود، قابليت‌هايى که رشد نمى‌کند، توانايى‌هاى سازنده‌اى که ناتوان مى‌ماند، و چه بسا از همه بدتر، کج‌روى‌ها و انحرافات فکرى و روانى که از بد‌آموزى‌ها سرچشمه مى‌گيرد، همه چه مستقيم و چه غيرمستقيم، حکايت از کمبودها و معايب آموزشى و پرورشى مى‌کنند. هدف و وظيفهٔ اصلى برنامه‌ريزى آموزشى پى پردن به ريشهٔ اين قبيل نقايص و فراهم آوردن تمهيدات لازم براى برطرف ساختن آنها، يا به‌عبارت ديگر، ايجاد تحول و تغيير و اصلاح و رفرم است.


در مبحث بحران جهانى آموزش و پرورش که بعداً شرح داده مى‌شود، در زمينهٔ مسائل آموزش و پرورش به‌خصوص نقايص کيفي، بيشتر گفتگو خواهد شد.


اصل تحول و تغيير، اصل ديگرى به‌نام اشتقاق را به‌دنبال مى‌آورد و در بر مى‌گيرد. زيرا براى ايجاد تغيير و تحول، خواهى نخواهي، بايد به‌ هدف‌هاى متفاوت، راه‌بردهاى گوناگون، و نظام‌ها و سيستم‌ها و نو‌آورى‌هاى مختلف آموزش و پرورش توجه کنيم. منظور از اصل اشتقاق توجه کردن به راه‌حل‌هاى مختلف است. به‌عبارت ديگر، بايد در انتخاب هدف‌ها و مقصد‌ها و اولويت‌هاى مختلف آموزشي، بازتاب و نتايج آنها را از نظر اجتماعي، اقتصادى و غير بسنجيم، و شقوق مختلف راه‌هايى که براى نيل به مقصد وجود دارد بيابيم و روشن سازيم، و مزايا و معايب و ملازمات هر يک را تجزيه و تحليل کنيم.


هيوفنر (Hufner - 1967) مى‌گويد: براى اينکه برنامه اثربخش باشد، بايد تحول ايجاد کند. براى آنکه تحول ايجاد کند، برنامه بايد شامل استراتژى‌هايى براى رشد و توسعه باشد که در آنها ارتباط بين هدف‌ها، منابع مورد نياز، و نتايج حاصل روشن شده باشد. بايد در انتخاب اولويت‌هاى آموزشي، اثربخشى هر يک در مقايسه با منابعى که مصرف خواهد شد سنجيده و معلوم شود براى رسيدن به هر يک از هدف‌هاى مختلف مورد نظر، چه منابعى مورد نياز خواهد بود؟ چگونه از اين منابع استفاده خواهد شد؟ براى چه منظورهايى به‌کار گرفته خواهد شد؟ چه کسانى و چه موقع آنها را مصرف خواهند کرد؟ و چه نتايجى به‌ بار خواهد آمد؟


برنامه‌ريزى بايد متضمن تجزيه و تحليل شقوق مختلف راه‌هاى نيل به مقصد باشد، و معيارهايى به‌دست دهد که انتخاب بين راه‌بردهاى گوناگون را از صورت ذهنى و دلخواهانه خارج سازد، و به اصول و معيارهاى عقلانى و حسابى و کتابى متکى گرداند. بنابر استدلال هيوفنر، توجه کردن به شقوق مختلف راهبردهاى ممکن، و تجزيه و تحليل و سنجش مزايا و معايب هر يک، مهم‌ترين تفاوت بين برنامه‌ريزى آرزويى و برنامه‌ريزى اصولى و علمى است. در برنامه‌ريزى آرزويى توجهى به شقوق و راه‌هاى مختلفى که براى رسيدن به مقصد وجود دارد نمى‌شود، ولى در برنامه‌ريزى اصولى و علمى بايد نه تنها به راه‌بردهاى مختلف توجه شود، بلکه مزايا و معايب و ملازمات هر يک نيز مقايسه و تجزيه و تحليل گردد.