با وجودى که تهيه مدل‌هاى رياضى برنامه‌ريزى آموزشى در ده‌سال اخير (۱۹۶۶ - ۱۹۷۶) پيشرفت فوق‌العاده‌ زيادى کرده، ولى هنوز تکامل لازم را پيدا نکرده است و هيچ يک از ۱۲۳ مدلى که تا سال ۱۹۷۴ ساخته شده، پاسخ‌گوى کامل نيازهاى برنامه‌ريزى نيست و هر يک کمبودها و نارسايى‌هايى دارد. بدين جهت در برنامه‌ريزى نمى‌توان فقط به مدل اکتفاء و تکيه کرد. مدل تمام نيازها و سؤال‌هاى برنامه‌ريز را پاسخ نمى‌ٔهد و فقط يکى از ابزار کار او است. اطلاعاتى که از طريق پياده کردن و به‌کار بستن مدل به‌دست مى‌آيد، بايد با اطلاعاتى که از منابع و راه‌هاى ديگر جمع‌آورى مى‌شود، تکميل و تصحيح شود. برخى از راه‌هاى ديگر جمع‌آورى اطلاعات که به برنامه‌ريز کمک مى‌کند عبارتند از:


روش سروش (delphi technique)، روش سيستم برنامه‌ريزى بودجه‌بندى (Planning Programming Budgeting Systems - PPBS)، و استفاده از کميته‌ەاى مشورتى صاحب‌نظران. اطلاعاتى که با کمک مدل‌ها و شيوه‌هاى ديگر که در بالا نام برديم جمع‌آورى مى‌شوند، نبايد به‌طور مطلق به‌عنوان يک واقعيت محض پذيرفته شوند بلکه بايد از صافى قضاوت منطقى و سنجش عقل سليم گذشته و با احتياط به‌کار گرفته شوند.


مشکلات و موانعى را که بر سر راه تکميل مدل‌هاى برنامه‌ريزى آموزشى قرار گرفته‌اند مى‌توان در سه گروه جاى داد:


يکى کمبود و نقص آمار، ديگر مقايسه نشدن نتايج مدل‌ها با واقعيت، و سوم مشکل تلفيق عوامل پيش‌بينى کننده با عناصر تشريح‌ کننده.


کمبود و نارسايى‌هاى آمار و اطلاعات در سطح کشور بيش از سطح استان، در سطح استان بيش از سطح شهرستان، و در سطح شهرستان بيش از سطح يک واحد آموزشى مانند يک مؤسسه به چشم مى‌خورد. به عبارت ديگر، هر قدر محدوده و ميدان عمل برنامه‌ريزى آموزشى وسيع‌تر باشد، کمبود و نقايص آمار و اطلاعات بيشتر محسوس مى‌شود. هم‌چنين، بعضى از مدل‌ها به آمار وسيع‌ترى نيازمند هستند، برخى به اطلاعات محدودتري. مدل آسيايى برنامه‌ريزى توسعهٔ آموزشى از جمله مدل‌هايى است که به‌علت کمبود و نقص آمار در منطقه نمى‌تواند به دقت لازم پياد شود. روى‌هم رفته، مسئلهٔ کمبود و نارسايى آمار و اطلاعات در کشورهاى عقب‌مانده و در حال رشد، خيلى بيش از کشورهاى پيشرفته محسوس است.


مسئلهٔ دوم مربوط به عدم آگاهى ما از ميزان صحت و اعتبار نتايجى است که از محاسبات مدل‌هاى رياضى به‌دست مى‌آيد. علت اين امر آن است که ارقام و اعدادى که از مدل‌هاى به‌دست مى‌آيد مربوط به آينده است و معلوم نيست که در آينده واقعيت پيدا کنند؛ مثلاً، اگر در سال ۱۳۵۵ با کمک مدلى تعداد دانش‌آموزان دورهٔ ابتدايى را در فاصلهٔ زمانى سال‌هاى ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۶ پيش‌بينى کنيم و بخواهيم بر اساس آن به تربيت معلم و تهيه تجهيزات و ساختمان و تأسيسات لازم بپردازيم، نمى‌دانيم پيش‌بينى مدل تا چه اندازه قابل اعتبار و مقرون به صحت است. يکى از راه‌هاى بازبين اعتبار مدل اين است که آن را در مورد واقعيت‌هاى گذشته و حال بى‌آزمائيم؛ مثلاً، در مورد فوق، با استفاده از داده‌هاى سال ۱۳۴۵، تعداد دانش‌آموزان دورهٔ ابتدايى را در فاصلهٔ زمانى ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ با کمک مدل مورد بحث محاسبه کنيم، آن‌گاه ارقام حاصل از مدل را با واقعيت مقايسه کنيم، ببينيم تا چه اندازه با يکديگر مطابقت دارد. بديهى است تدبير فوق بر اين پيش‌فرض پايه‌گذارى شده است که روند دهه گذشته، در دهه آينده نيز ادامه يابد و شرايط و عوامل نافذ در آن کم و بيش ثابت بماند. ولى به‌هر صورت، قبل از آنکه مدل را براى پيش‌بينى آينده به‌کار بريم، خوب است که اعتبار آن را در مورد گذشته بى‌آزمائيم.


مسئلهٔ سوم مربوط به مشکلات تلفيق عوامل پيش‌بينى کننده با عوامل تشريح کننده در مدل است. به‌طورى که قبلاً گفته شد، اکثر مدل‌هاى برنامه‌ريزى يا از نوع پيش‌بينى کننده هستند، يا از نوع تشريح‌کننده. اگر هدف فقط اين باشد که آينده را پيش‌بينى کنيم مى‌توانيم از شيوهٔ مانندسازى استفاده کنيم که مؤثرتر از شيوه‌هاى ديگر است. ولى در اکثر موارد، پيش‌بينى کافى نيست و بايد عوامل نافذ در شکل‌گيرى پديده مورد نظر را نيز در محاسبات دخالت دهيم. اينجا است که با محدوديت اساسى مدل‌هاى رياضى برنامه‌ريزى روبه‌رو مى‌شويم؛ زيرا، هم شناخت عوامل نافذ و چگونگى ارتباط و نفوذ آنها در پديده مورد نظر مشکل است، هم تشخيص چگونگى تغييرات عوامل مزبور.