آفتاب

شعرهای زیبا و کوتاه از شاعران مشهور ایران



شعر در طول تاریخ زندگی بشری به لحاظ سبک شعری فراز و نشیب­‌هایی را طی کرده است و بنا بر اندیشه شاعر انواع مختلف شعر چون عاشقانه، اجتماعی، سیاسی، طنز، عرفانی و ... شکل گرفته است. در هر سروده­ای علاوه بر احساس که دستمایه اصلی شاعر است هدفی در آن نهفته و به کنایه، استعاره تلطیف کلمات آن پیام به مخاطب منتقل می­‌شود.

شعر در لغت از کلمه شعور مشتق می‌شود. شمس قیس رازی در «المعجم فی معاییر اشعار العجم» می‌نویسد: شعر سخنی است اندیشیده، مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی، حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده. این تعریف به چهار عنصر اندیشه، وزن، قافیه، زبان نظارت دارد.
ملک الشعرای بهار درباره تعریف شعر نوشته است: هر شعری که شما را تکان ندهد، به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند یا به گریه نیندازد، آن را دور بیندازید…! تا شما را یک هیجان و حسی حرکت ندهد، بیهوده شعر نگویید. اول فکر کنید که چه چیزی سایق (مُحَرّک یا مُشَوّق) شعر گفتن شماست.
سخن از چیستی شعر، مبحث سخت و دشوار و به عبارتی غیر ممکن است. لذا فقط به کلام ملک الشعرای بهار بسنده می­شود که شعر چکیده نیاز احساس آدمی در عالم هستی است.
شعر در طول تاریخ زندگی بشری به لحاظ سبک شعری فراز و نشیب­‌هایی را طی کرده است و بنا بر اندیشه شاعر انواع مختلف شعر چون عاشقانه، اجتماعی، سیاسی، طنز، عرفانی و ... شکل گرفته است. در هر سروده­ای علاوه بر احساس که دستمایه اصلی شاعر است هدفی در آن نهفته و به کنایه، استعاره تلطیف کلمات آن پیام به مخاطب منتقل می­‌شود.

شاعر کیست؟

مرز و محدودیتی برای استفاده از واژه «شاعر» در ایران وجود ندارد و تنها ادراک و جهان‌بینی شاعر با روح لطیف شاعرانه‌اش که خالق شعر است. حقیقت وجودی و ارزش و اعتبار هنر شعر به ادراک و نگاه خاص و ویژه شاعر است که شعر از آن متبلور و جاری می‌شود و حاصل ادراک انسانی با درک عمیق است.

در ادامه چند شعر کوتاه را برای شما آورده ایم:

تن محنت کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایا
زشوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا
باباطاهر

بیشتر بخوانید: «حیلت رها کن عاشقا، دیوانه شو دیوانه شو» / بزرگی و شکوه مولانا


اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است
می‌خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است
خیام

یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده
خواجه عبدالله انصاری

آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
رهی معیری

 
از من شب هجر می‌بپرسید حباب
دریای غمم کدام آرام و چه خواب
در دل بود آرام و خیالی هر موج
در دیده خیال خواب شد نقش بر آب
خاقانی

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت
یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن
دل‌سوزتر از عشق من و تو سمری نیست
سنایی

گر من به وفای عشق آن حور نسب
در دام دگر بتان نیفتم چه عجب
حاشا که چو گنجشک بوم دانه طلب
کان ماه مرا همای داده است لقب
خاقانی

 حمامی را بگو گرت هست صواب
امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب
تا من به سحرگهان بیایم به شتاب
از دل کنمش آتش وز دیده پر آب
مهستی گنجوی

چه می‌شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می‌کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می‌شد همه محراب را میخانه می‌کردم
علیرضا قزوه

یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
نور چون چشم ز پیشانی من می‌بارید
تا مرا قبله طاعت خم ابروی تو بود
دل یوسف هوس حلقه زنجیر تو داشت
صائب آن روز که در سلسله موی تو بود
صائب تبریزی

جوونی هم بهاری بود و بگذشت
به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود
که آن هم نوبهاری بود و بگذشت
باباطاهر

روی بنمایی و دل از من شوریده ربایی
تو چه شوخی که دل از مردم بی‌دیده ربایی
تو که خود فاش توانی دل یک شهر ربودن
دل شوریده روا نیست که دزدیده ربایی
شوریده شیرازی

قاصدک هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما،‌ اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
اخوان ثالث

وقتی کسی رو دوس داری ، حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا رو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی
قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی
خیلی چیزا رو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی
مریم حیدرزاده

منابع: ایرنا ـ بیتوته




وبگردی