آفتاب
یادداشتی از صادق کرمیار

غم نان و غم زبان

غم نان و غم زبان

صادق کرمیار می‌گوید بدانیم که حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی نیز غم نان داشته‌اند، اما غم فرهنگ و هنر و رشد و تربیت مردم بر غم نانشان چیره شده بود.

به گزارش خبرنگار مهر، به دنبال دیدار جمعی از شاعران و اساتید زبان و ادبیات فارسی با مقام معظم رهبری در شب گذشته و بیان برخی از دغدغه‌های ایشان درباره ادبیات و زبان فارسی و ابراز نگرانی معظم‌له از وضعیت زبان فارسی در حال حاضر، صادق کرمیار نویسنده و روزنامه‌نگار با ارسال یادداشتی به مهر درباره این موضوع به اظهارنظر پرداخت. متن این یادداشت به شرح زیر است:

اگر این پیام را بیست سال پیش می‌دیدیم تصور می‌کردیم یا کُدی نظامی است یا رمز جاسوسی؛ اما الان راحت می‌توانیم آن را در پیامک‌های گوشی همراه بخوانیم: «دعا کن ساعت ۴ بیاید. من دیگر می‌روم. مرسی. به امید دیدار».

از این نمونه در بخش‌های دیگر ارتباطی فارسی‌زبانان نیز وجود دارد. مانند ارتباط‌های شبکه‌های اجتماعی مجازی، وبلاگ‌ها، گفت‌وگوهای میان برخی جوانان که گاه به شکل رمز میانشان رد و بدل می‌شود.
آیا این نگران‌کننده است که زبان و خط فارسی در انتقال پیام این‌گونه دگرگون شده است و شروعی برای مسخ و در نهایت فروپاشی خط و زبان پارسی است یا یک پدیده‌ی زودگذر اجتماعی که بعد از مدتی به فراموشی سپرده می‌شود؟

فن‌آوری‌های ارتباطی؛ فرصت‌ساز یا مشکل‌ساز؟

به نظر می‌رسد تحول فن‌آوری نوین به همراه خود فرهنگ و روش ارتباطی ویژه‌ای به ارمغان می‌آورد که هم می‌تواند نگران‌کننده باشد و هم فرصت‌ساز. هم می‌تواند عاملی برای تسلط فرهنگی محسوب شود و هم زمینه‌ای برای رشد زبان ارتباطی.

نگرانی نسبت به آسیب‌دیدن زبان و خط فارسی نگرانی تازه‌ای نیست. اگرچه تازگی این نگرانی در این دوران ناشی از تازگی دگرگونی‌های ارتباطات جهانی است. در طول تاریخ ایران‌زمین، نقاط عطفی وجود دارد که هر یک می‌توانست زبان فارسی را به نابودی و فراموشی بسپارد، اما این‌چنین نشد؛ از حمله‌ی اعراب گرفته تا یورش مغولان و سپس بازشدن پای غربیان به سرزمین‌های پارسی‌زبان که هر کدام به تنهایی این توان را داشتند تا بر زبان فارسی تأثیر ویرانگر بگذارند، اما پاره‌ای دلایل باعث شد زبان فارسی از تمام این تهدیدها فرصت بسازد و همچنان به مثابه زبان اصلی ایرانیان وسیله‌ی ارتباط در حوزه‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی، علمی، هنری و ادبی باقی بماند.

بی‌گمان مهم‌ترین و اصلی‌ترین دلیلی که تاکنون موجب ماندگاری و نامیرایی زبان فارسی شده، وجود ادبیات غنی و ریشه‌دار فارسی است. اشعار رودکی، کتاب‌هایی چون شاهنامه، شعرهای حافظ، آثار سعدی و نظامی و دیگران که هر یک به تنهایی می‌توانند هویت یک ملت را بازتعریف و جاودانه کنند.

تردیدی نیست که چنین آثار ارزشمندی در خلأ پدید نیامده و یک‌شبه آفریده نشده‌اند، بلکه هر یک از آن‌ها بر و بازده فرهنگ و تمدنی پویا و رو به رشد بوده است. از این روست که در می‌یابیم هرگاه تمدنی پویا و تأثیرگذار باشد، لاجرم زبان آن قوم نیز در مسیر حرکت تمدنی همان قوم بالنده خواهد شد.

فرهنگ و ادب یکی از اصلی‌ترین نمودارهای پویایی تمدن است. نشانه‌های دیگر مانند علم، سیاست، نیروی نظامی و جمعیت نیز اگر همپای فرهنگ و ادب و هنر رشد داشته باشد، می‌توان باور داشت که تمدن آن قوم نه تنها پویاست، بلکه بر دیگر تمدن‌ها نیز تأثیر خواهد گذاشت و در گذر زمان بر خرده‌تمدن‌ها چیره خواهد شد و آن‌ها را زیر پوشش خود قرار خواهد داد.

می‌گویند، تمدن رو به زوال، زبان این تمدن را نیز در مسیر فروپاشی قرار می‌دهد و اساساً پستی و نشیب یک زبان، معلول علت‌های گوناگونی نظیر فروپاشی سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و هنریست.

از سوی دیگر، حرکت واپس‌گرای زبان نیز می‌تواند بر فروپاشی سیاسی، اقتصادی و علمی تأثیر داشته باشد؛ به این معنا که یک سیاستمدار برای چیرگی بر حریف نیاز به زبانی قدرتمند دارد، یک اقتصاددان برای پیروزی در عرصه‌ی اقتصادی نیاز به زبانی پویا دارد تا بتواند بر زمین بازی اقتصادی سیطره یابد و یک دانشمند برای عرضه‌ی دانش خویش باید زبانی سخته و استوار داشته باشد تا بتواند آنچه در ذهن دارد با خط و زبان خویش انتقال دهد.

بنابراین زبان و تمدن تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند و البته فراموش‌نشدنی است که زبان سخته و استوار و پویا نیز در ادبیات و هنر شکل می‌گیرد و قوام می‌یابد و رشد می‌کند. از همین روست که می‌بینیم سیاستمداران پیروز و دانشمندان برجسته و اقتصاددانان موفق بر ادبیات ملی خود نیز تسلط دارند و همواره بخش عمده‌ای از وقت خود را صرف پرداختن به ادبیات می‌کنند.

فروپاشی زبان یعنی فروپاشی تمدن

در دعواهای سیاسی هم بسیار دیده‌ایم که سیاستمداری خام حرفی می‌زند و جنجالی به پا می‌کند و سپس می‌گوید از حرفی که زدم منظور دیگری داشتم و شروع می‌کند به شرح منظور اصلی خود که دست آخر هم نمی‌تواند منظور اصلی خود و آن‌چه را در ذهن دارد بیان کند. این نشان‌دهنده‌ی ضعف زبانی این سیاستمدار است که هرچه سیاست بیشتر بداند، به دلیل ضعف زبان، تخریبش بیشتر می‌شود.

به هر روی، آنان که ادبیات و هنر را طفیلی اقتصاد و سیاست می‌دانند به کژراهه‌ای می‌روند که نه‌تنها به نابودی و فروپاشی ادبیات و هنر می‌انجامد، که در زمانی نه‌چندان دراز به نابودی اقتصاد و سیاست نیز خواهد انجامید. اینان اگر نپذیرند که نه‌تنها رشد فرهنگی بلکه رشد و توسعه در همه‌ی ابعاد وامدار رشد زبان و در نهایت وامدار ادبیات و هنر است، در گذر زمانی نه‌چندان دور شاهد مرگ تمدنی ملت خویش خواهند بود.

به همین دلیل است که می‌گوئیم، صَرف بودجه برای رشد شعر و داستان و رمان و فیلم، صِرف هزینه برای سرگرم کردن تعدادی هنرمند و شاعر نیست، که ضرورت، سرمایه‌گذاری برای حفظ زبان تمدنی ملتی رو به جلو و بالنده است. وگرنه نویسنده و شاعر و هنرمند نیازی به تشر ندارد که تنها با کمی بی‌اعتنایی می‌توان آن‌ها را به کنج راند و گوشه‌گیر کرد و دغمرگ؛ و بعد هم با تشییع جنازه‌ای باشکوه و مراسم بزرگداشتی پُر سر و صدا قال قضیه را کند.

از سوی دیگر باید توجه داشت که ادبیات و هنر فقط به کار بزرگان قوم نمی‌آید که رونق و جریان‌سازی ادبیات و هنر در متن جامعه و ارتباط آن با توده‌ی مردم به ایجاد همزبانی و در نهایت همدلی میان خواص و عوام می‌انجامد. اگر جز این باشد و سیاستمداری ادیب سخنی بگوید که عوام نفهمند، بی‌تردید برداشت‌های اشتباه به گمراهی مردم می‌انجامد. وقتی مردم ندانند؛

آن یکی شیر است اندر بادیه / وان یکی شیر است اندر بادیه

آن یکی شیر است که آدم می‌خورد / وان یکی شیر است که آدم می‌خورد

بی‌گمان مهم‌ترین و اصلی‌ترین دلیلی که تاکنون موجب ماندگاری و نامیرایی زبان فارسی شده، وجود ادبیات غنی و ریشه‌دار فارسی است. اشعار رودکی، کتاب‌هایی چون شاهنامه، شعرهای حافظ، آثار سعدی و نظامی و دیگران که هر یک به تنهایی می‌توانند هویت یک ملت را بازتعریف و جاودانه کنند.

با آنان نه از شیر می‌توان سخن گفت نه از بادیه. از همین روست که گاه سیاستمدار یا دانشمندی زبان‌دان سخنی به جا و بردار می‌گوید و برداشت‌های متفاوتی از آن سخن می‌شود. این نه ضعف زبانی سیاستمدار و دانشمند که ضعف زبانی شنونده و خواننده است که گمراهی او را در پی دارد و در نهایت به جنجال‌هایی می‌انجامد که به سادگی نمی‌توان آن را مهار کرد. بنابراین رشد جامعه نیازمند رشد ادبیات و هنر در میان توده‌های مردم و رونق ادبیات در متن جامعه است و تنها از این طریق می‌توان به پرورش زبان و فرهنگ مردم کمک کرد. پس خطر دوسویه است؛ یکی عوام‌زدگی مردم و دیگر خواص عوام‌زده که ریشه‌ی زبان را مانند موریانه می‌خورند و نابود می‌کنند.

سخن اصلی در این‌جا با نویسندگان و شاعران و هنرمندان است که بار اصلی حفظ و حراست از زبان فارسی را بر دوش دارند. لازمه‌ی پویایی زبان پویایی این قوم است. بدانیم که حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی نیز غم نان داشته‌اند، اما غم فرهنگ و هنر و رشد و تربیت مردم بر غم نانشان چیره شده بود. بدانیم که زبان پویا و سخته‌ی شاعران و نویسندگان روزگار سپری‌شده‌مان، ریشه در بینش و نگرش عمیق و جهان‌نگری مبتنی بر هستی‌شناسی فلسفی و عرفانی و اندیشه‌ورزی در اعتراض به هست‌ها و نشان دادن بایدها بود که این آخری اگر برآمده از شناخت بن‌مایه‌های جامعه‌ی دوران نباشد، نه به اوج که به سقوط جامعه می‌انجامد.

پس زبان پدیده‌ای تجریدی از دیگر پدیده‌های جامعه‌ی تمدنی نیست و نویسنده باید بدون توجه به جریان‌های گذرای سیاسی و اجتماعی، آسیب‌های خواص و عوام جامعه‌ی خویش را بشناسد و با زبانی ماندگار در قالبی هنری و در زمانی تأثیرگذار عرضه کند.

همچون هوا برای نفس‌کشیدن

نویسنده نباید در دام زبان شلخته‌ی برخی از سیاستمداران و مدیران فرهنگی عوام‌زده‌ی جامعه‌ی خویش بیافتد. واژه برای نویسنده مانند هوا برای نفس‌کشیدن است. زیبایی زبان است که به اثر ادبی تشخص می‌دهد و این زیبایی در ذات زبان است. دهان زیبا با دندان سالم و پابرجای شناخته می‌شود و اساساً زیبایی دهان به دندان سالم است. از سوی دیگر زبان و محتوا باید چنان در هم آمیخته باشد که خواننده حضور زبان را حس نکند. مانند دندان سالم که اصلاً حضورش احساس نمی‌شود و وقتی لب به سخن باز می‌شود، دائم خود را به رخ نمی‌کشد. پس هم باید زیبا نوشت و هم کارکرد ارجاعی زبان را فراموش نکرد.

نویسنده می‌تواند به زایایی زبان کمک کند. همان‌طور که دانش وارداتی می‌تواند زبان بومی را به چالش بکشد، زبان پویا و زایشگر نیز می‌تواند به رشد علمی کمک کند. زبان پویا زبان واژه‌آفرین و ترکیب‌ساز است و نویسنده و شاعر می‌توانند واژه‌آفرینی کنند و ظرفیت زبان را برای به‌کارگیری در مفاهیم علمی و انتزاعی و فلسفی افزایش دهند.

آنان که ادبیات و هنر را طفیلی اقتصاد و سیاست می‌دانند به کژراهه‌ای می‌روند که نه‌تنها به نابودی و فروپاشی ادبیات و هنر می‌انجامد، که در زمانی نه‌چندان دراز به نابودی اقتصاد و سیاست نیز خواهد انجامید. اینان اگر نپذیرند که نه‌تنها رشد فرهنگی بلکه رشد و توسعه در همه‌ی ابعاد وامدار رشد زبان و در نهایت وامدار ادبیات و هنر است، در گذر زمانی نه‌چندان دور شاهد مرگ تمدنی ملت خویش خواهند بود.

دست آخر این‌که نویسندگان و شاعران می‌توانند خط فارسی را پاس دارند و آن را متناسب با رشد زبان ارتقا دهند. به‌تازگی بخش‌های فرهنگی پاره‌ای رسانه‌های ایران تلاش می‌کنند خط فارسی را خوار کنند و زبون شمارند. آنان می‌گویند خط ما خط عربی است و این خط برای زبان‌های صرفی به‌کار می‌آید، در حالی که خط امروزی ما با اندک تفاوت‌هایی از گذشته با نام خط پارسی شناخته می‌شود و ریشه و پایه‌اش خط ایرانی است که ابتدا از ایران به هاماوران و سپس از آن‌جا به عربستان راه یافت و در سده‌ی یکم هجری در عربستان به خط کوفی مشهور شد.

اساساً یکی از دلایل ماندگاری این خط پیوستگی فارسی‌زبانان برای حفظ خط پارسی است. چنان که اکنون در تاجیکستان پس از پنجاه سال تغییر خط پارسی به سیریلیک، نویسندگان و شاعران و دانشگاهیان تاجیکستان در تلاشند تا بار دیگر خط پارسی را در این کشور به‌کار گیرند و رواج دهند. در سفری که با دوست ادیب و اندیشمندم هادی سعیدی کیاسری به تاجیکستان رفتیم، رئیس کرسی زبان و ادبیات فارسی به اصرار از ما می‌خواست که استادانی به آن‌جا بفرستیم تا خط فارسی را که می‌گفتند «خط نیاکان» به دانشجویان آموزش دهند.

به هر روی هرگونه دخل و تصرف در خط پارسی تبعاتی جبران‌ناپذیر دارد که می‌تواند بر دیگر بخش‌های فرهنگی، سیاسی و علمی کشور تأثیر بگذارد و نگهداری و پاسداری از زبان و ادبیات پارسی باینده یکایک پارسی‌زبانان، به‌ویژه نویسندگان و شاعران پارسی‌زبان است که همگی پور فردوسی پاکزادند که گفت:

جهان کرده‌ام از سخن چون بهشت / از این بیش تخم سخن کس نکشت
بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
چنان نامداران و گردن‌کشان / که دادم یکایک از ایشان نشان
همه مرده از روزگار دراز / شد از گفت من نامشان زنده باز
بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند
بدین نامه بر عمرها بگذرد / بخواند هر آن کس که دارد خرد
نمیرم از این پس که من زنده‌ام / که تخم سخن را پراکنده‌ام
هر آن کس که دارد هش و رأی و دین / پس از مرگ بر من کند آفرین

کد N2176031

وبگردی