آفتاب
در گفتگو با مهر عنوان شد؛

لزوم بازنگری درتوسعه مناطق محروم

لزوم بازنگری درتوسعه مناطق محروم

یک محقق توسعه منطقه‌ای گفت: توسعه، چیزی بیشتر از ساخت جاده، دیوار، پالایشگاه و فولاد و این چیزهاست و کلمه پایداری نیز چیزی بیشتر از ملاحظۀ محیط زیستی است و در آن، مفهوم استمرار مطرح است.

میکائیل عظیمی، محقق توسعه منطقه‌ای و استاد دانشگاه در رشتۀ اقتصاد، در حاشیه همایش «بشاگرد و محرومیت؛ رهایی یا تثبیت» به خبرنگار مهر گفت: اینکه چرا علی‌رغم همه اقدامات انجام شده، ما به جایی که می‌خواستیم نرسیدیم همان سوالی است که پیش روی نظام برنامه‌ریزی کشور است و این سوال، نه تنها در سطح بشاگرد که در سطح استان هرمزگان و حتی در مقیاس ایران نیز قابل طرح است.

عظیم، اشاره کرد: با تمام تلاش‌های خیرخواهانه‌ای که اقشار مختلف ایرانیان در ۴ دهه گذشته در بشاگرد کرده‌اند، طبق آماری که در همین همایش اعلام شد، اکثریت قابل توجه ساکنین این منطقه، تحت پوشش کمیته امداد هستند و این موضوع نشان می‌دهد در این منطقه، مسئله‌ای بسیار جدی در امر توسعه وجود دارد.

وی با اشاره به تفاوت سطح تحلیل خرد و کلان در این موضوع گفت: تفاوت سطح تحلیل خرد و کلان به این معناست که امکان دارد اقدامی در سطح خرد موجه و قابل تقدیر باشد، اما همان اقدام در سطح کلان به همان میزان مثبت ارزیابی نمی‌شود. به طور مثال، اگر کسی بخشی از درآمدش را پس انداز کند، رفتار موجهی قلمداد می‌شود چرا که از خلال این پس انداز، می‌تواند در آینده درآمد بیشتری به دست بیاورد. اما اگر این رفتار در سطح کلان تکرار شود، اتفاقاً باعث رکود می‌شود. به این پدیده در علم اقتصاد معمای خِسّت گفته می‌شود.

این محقق توسعه منطقه‌ای افزود: مسئله اینجاست که جامعه‌ی بشری، پیچیدگی‌ها و قانونمندی‌هایی دارد که سبب می‌شود تکرار رفتارهای سطح خرد، در سطح کلان آثار متفاوتی داشته باشد. وقتی درباره سیاست‌های فقر زدایی صحبت می‌کنیم، لازم است به این تفاوت سطح خرد و کلان، بسیار توجه شود. تجربه‌ی شخصی من این را می‌گوید که متولیان امر در حوزه سیاستگذاری و تصمیم‌گیری کشور، فعالان عرصۀ میدانی، تسهیل‌گران و تشکل‌های مردمی، بیشتر درگیر تحلیل‌های سطح خرد هستند؛ تحلیل‌هایی از این دست که لبخندی بر لبان یک فقیر بنشیند یا گره‌ی از مشکلات خانواده‌ای در یک روستا باز شود. اما در سطح کلان، ملزم به معیارهای متفاوتی برای ارزیابی هستیم. البته روشن است که این به معنای نادیده گرفتن و بی‌ارزش کردن اقدامات سطح خرد نیست. اما وقتی کلمه‌ای مثل ارزیابی را وسط می‌کشیم و می‌خواهیم ببینیم در طول ۲۰ سال گذشته، چه کرده‌ایم، لازم است از سطح خرد فراتر برویم و به سطح کلان، و تفاوت‌های این دو نیز توجه کنیم.

عظیمی ادامه داد: در مقوله ارزیابی و راه طی شده در بشاگرد و مناطق مشابه، ما به یک مثلث نیاز داریم که هر یک از اضلاع آن به یک وجه بسیار کلیدی از مسئله نگاه می‌کند. در واقع باید به سه پرسش، همزمان جواب دهیم؛ یکی این که بشاگرد چه بوده و الان چه هست؟ مثلاً همان سال ۶۰ که حاج عبدالله والی به آنجا رفت، بشاگرد چگونه بود؟ امروز در اردیبهشت ۹۸ بعد از ۳۸ سال چه هست؟

وی افزود: ضلع یا سوال دوم، این است که در مقایسه با ظرفیت‌ها یا پتانسیل‌ها و مزیت‌های منطقه بشاگرد، اقدامات صورت گرفته چه تناسبی دارد؟ به عبارت دیگر، مجموعه اقدامات انجام شده در بشاگرد چقدر توانسته مزیت‌ها و ظرفیت‌های توسعه آن منطقه را فعال کند؛ و سوال سوم که نباید از آن غافل بود، اینکه بشاگرد طی سال‌های گذشته در مقایسه با مناطق دیگر چه وضعیتی پیدا کرده است؟

این محقق توسعه منطقه‌ای ادامه داد: توسعه، چیزی بیشتر از ساخت جاده، دیوار، پالایشگاه و فولاد و این چیزهاست. کلمه پایداری نیز چیزی بیشتر از ملاحظۀ محیط زیستی است و در آن، مفهوم استمرار و ارتقای سطح توسعه مطرح است. الگویی که ما در ۷۰ سال گذشته داشته‌ایم، مبتنی بر نگاه‌های خطی به توسعه است؛ الگویی متمرکز در کانون‌های اداری مثل تهران، و دولت محور، صنعت‌محور و شهرمدار، یعنی همه روستاها دوست دارند شهر شوند.

عظیمی تاکید کرد: جایی که صنعت نداشته باشد، می‌گوئیم توسعه نیافته است. و اینگونه است که کَپَر و روستا می‌شود سمبل توسعه نایافتگی! بسیار شنیده می‌شود که افراد می‌گویند «جایی رفتیم که آنقدر فقیر بودند که هنوز در کَپَر زندگی می‌کردند» در حالی که کَپَر، یک سازه زیستی سازگار با بوم است. در حالی که در خانه‌ای که با بلوک ساخته می‌شود، این بلوک تاریک، برای روشن شدن و برای گرم و سرد شدن، به انرژی نیاز دارد. آن‌وقت در نبود انرژی بومی، مجبور می‌شوید گاز ببرید و یک کنتور هم بگذارید که اگر پولش را ندادند قطعش کنیم! یک دفعه سبک زندگی و شیوه‌هایی که قرن‌ها، با آن زیست بوم تطبیق داشته را بهم می‌زنیم.

وی دیدن واقعیت‌های جغرافیایی و تاریخ زیست منطقه را امری ضروری دانست و گفت: وقتی درباره بشاگرد صحبت می‌کنیم، صحبت از منطقه‌ای کوهستانی با سنگ‌های بسیار سخت بُرَّنده است که خاک اندکی برای زراعت دارد. زمین‌هایی با شیب بسیار تند که بارش‌های فصلی در آن، تندآب می‌شود. ما نمی‌توانیم بدون اطلاع از جغرافیا به معنای دقیقش و الزاماتی که دارد درباره توسعه‌پایدار صحبت کنیم. طبعاً در جایی که خاک برای کشاورزی نیست، نمی‌توان استراتژی توسعۀ آن را براساس زراعت‌های وسیع گذاشت. دیگر نمی‌توانیم شاهد باغ‌های گسترده باشیم و لذا جغرافیا، قید و بندهایی را ایجاد می‌کند و البته ظرفیت‌هایی را هم خلق می‌کند.

این محقق توسعه منطقه‌ای افزود: از سوی دیگر باید زیست تاریخی بشاگرد را هم بشناسیم؛ بشر، بی‌دلیل، جایی را برای سکونت انتخاب نکرده و نمی‌کند. اینجاست که باید از خودمان بپرسیم که چرا اقلیمی مثل بشاگرد برای سکونت انتخاب شده است؟ آنجا برای قرن‌ها سکونتگاه بشر بوده و اصلاً هم مثل حالا، خودشان را فقیر محسوب نمی‌کردند و برچسب‌هایی مثل منطقه محروم هم تا همین ۷۰-۱۰۰ سال پیش نبوده است! این که دراین گذشته مردم چگونه زندگی می‌کردند و چگونه خرجشان را در می‌آوردند، سوال‌هایی هستند که برای امروز بشاگرد به ما بسیار خط می‌دهند.

عظیمی ادامه داد: درمداخله برای توسعه منطقه‌ای در معرض یک آسیب جدی هستیم. این آسیب، الگویی برای مداخله است که در آن مردم، یک طرف، و دولت، طرف دیگر است؛ دولت، دهنده و مردم، گیرنده هستند. در چنین الگویی، مردم همیشه طلبکارند و دولت در این موضع است که قول می‌دهیم و کم‌کاری را جبران می‌کنیم! این یک الگوی فسادآور است! در چنین الگویی، مفسده بسیار بزرگی ایجاد می‌شود؛ اینکه دولت‌ها یا نمایندگان دولت‌ها، مردم را یا برای ملاحظات سیاسی یا ملاحظات ایدئولوژیک، مورد سو استفاده قرار دهند. چیزی که در جامعه شناسی و علوم سیاسی به آن می‌گویند حامی پروری! دولت در این رابطه برای خود حامی ایجاد می‌کند؛ یا حامیان سیاسی یا حامیان ایدئولوژیک.

وی افزود: گاهی برای ارائۀ یک خدمت، یک سیستم اجتماعی ملی تعریف می‌شود؛ گاهی برای همان خدمت، دست به دامن خیریه می‌شوند. ادبیات بحث‌های خیریه‌ای و NGOها مشخص است. بسیار، «فرد محور» و موقت است و به زبان آشناتر، مبتنی بر «جود» است. اما وقتی برای همان کار، یک سیستم طراحی شود، این سیستم جمعی است، تکیه به ضمانت‌های اجرایی قانونی دارد، مستمر است و باز به زبان آشناتر، در مسیری است که می‌توان از آن انتظار برقراری عدل داشت؛ و یادمان نرود که به ما یاد داده‌اند که جامعه را باید با عدل اداره کرد نه با جود. این درس بسیار بزرگیست که جامعه را با جود و خیریه نمی‌توان اداره کرد؛ باید با سیستم اداره کرد. البته این را بلافاصله باید بگویم که این جمله به هیچ وجه به معنای حذف خیریه‌ها نیست. بلکه اگر به دنبال تاثیرگذاری‌های بسیار بزرگ و ماندگار هستیم لازم است امور خیریه در ادامه و در رابطه طولی با موارد سیستمی باشد.

این محقق توسعه منطقه‌ای تاکید کرد: ادبیات توسعه منطقه‌ای به ما گوشزد می‌کند که مناطقی که به لحاظ کارکردی منزوی هستند، محکوم به توسعه نیافتگی هستند. اگر اقتصاد ملی را به مثابۀ یک سیستم کل در نظر بگیریم، مناطق، باید نقشی را به عهده داشته باشند. اگر منطقه‌ای، در سیستم ملی هیچ نقشی نداشته باشد، منزوی می‌شود و سر از توسعه نیافتگی در می‌آورد. اگر به دنبال توسعه بشاگرد هستیم که هستیم، باید دنبال یافتن استراتژی مناسب برای توسعه آنجا باشیم. این استراتژی نباید بر این مدار باشد که فقط دولت بدهد و بشاگرد بگیرد. اگر قرار است بشاگرد از این مدارهای توسعه نیافتگی خارج شود، باید از این انزوای کارکردی خارج شود. انزوای کارکردی باعث توسعه نیافتگی می‌شود. برای خروج از انزوای کارکردی چه کار باید کرد؟ باید مزیت‌های پایدار درون‌زا در آنجا شناسایی شود.

عظیمی ضمن تاکید بر اهمیت توجه به مزیت‌های پایدار منطقه و درون‌زایی توسعه گفت: رشته‌ای در دنیا وجود دارد به نام «مدیریت تغییر»؛ که موضوع آن، بررسی مسیر تغییر در مناطقی مانند بشاگرد است و به دنبال این سوال که روستاها یا شهرهای توسعه نیافته را چگونه به توسعه برسانیم. ایرادات و نقاط مثبت هر تجربه را جمع‌بندی و توصیه می‌کنند؛ یکی از موارد بسیار جدی رشته مدیریت تغییر، این است که این مناطق باید از طریق مزیت‌های پایدار از فقر نجات پیدا کنند. اگر مزیت پایدار برای آنجا شناسایی نشود، کماکان وابسته به دولت‌ها خواهند بود و اگر دولت‌ها سیاست‌شان تغییر کند و چیزهایی که به آنجا تزریق می‌کنند، کم و زیاد شود، آن منطقه دچار چالش می‌شود.

وی ادامه داد: یک نکته‌ی دیگر که این رشته دارد، تاکیدش بر درون‌زایی توسعه است. توسعه باید از خود آن جامعه بجوشد و بالا بیاید. خوشبختانه امروز در گفتمان عمومی، ما هم این جمله را زیاد می‌گوئیم. اما باید توجه کنیم که وقتی می‌گوئیم درون‌زایی توسعه، یعنی هزینه‌های توسعه را آن جامعه بپردازد. اگر ما معتقدیم که بشاگرد را باید بشاگردی‌ها آباد کنند، و به شیوه درون‌زا توسعه پیدا کند، یعنی خود بشاگردی‌ها هزینه تغییر و هزینه توسعه را نیز بدهند. و این تضاد دارد با آن نگاهی که بشاگردی‌ها در موضع گیرندگی و طلبکاری‌اند و دولت و حاکمیت در موضع بده‌کاری و دهندگی. از اینجا، سوال جدی ایجاد می‌شود که بشاگردی که الان با مسئله توسعه نیافتگی و کمبود درآمد و غیره مواجه است، چگونه هزینه‌های توسعه را بدهد؟ که این همان «معمای توسعه» است که احتیاج داریم درباره آن بیشتر با هم صحبت کنیم.

عظیمی در پایان گفت: در ادبیات توسعه، یک تفاوت بسیار جدی وجود دارد بین امرار معاش و چرخۀ توسعه. امکان دارد شما یک جماعت یا سکونتگاهی را از گرسنگی نجات دهید؛ اما نمی‌توانید این رها شدن از گرسنگی را اسمش را بگذارید «ورود به چرخۀ توسعه»؛ ورود به چرخه توسعه، نیاز به انباشت دارد؛ باید پس انداز شکل بگیرد و پس اندازها متراکم شود و این پس اندازهای متراکم‌شده، منبعی شود برای تغییر معنادار در آن جامعه. اگر با این اصول نگاه کنیم، می‌بینیم که علی‌رغم همه تلاش‌های ۳۰-۴۰ سال گذشته، ما هنوز راهی بسیار طولانی داریم. تا زمانی که ما سیاست‌های نادرست و غلط چند دهه گذشته را تکرار کنیم، بشاگردها شانسی برای خروج از چرخه‌های توسعه نیافتگی، نخواهند داشت. لازم است ما در چارچوب همان مثلث، ۳۰-۴۰ سال گذشته را ارزیابی کنیم و با توجه به دانش توسعه منطقه‌ای یا رشته‌هایی مثل مدیریت تغییر، سیاست‌های جدیدی را برای مناطقی مثل بشاگرد اتخاذ کنیم.

کد N2173088

وبگردی