خبرگزاری مهر، گروه جامعه-مهسا شمس: صدای دورگهای داشت و با تسلط کامل کلمات را بیان میکرد، تصور داشتم وقتی وارد سالن میشوم با یکی از مجریهای تلویزیون روبرو شوم. همین که وارد سالن شدم جا خوردم، آن صدا مربوط به یک مددجو بود! جوانی قد بلند، کمی لاغر با رنگ پوست تیره که پشت لباسش نوشته شده بود: مرکز مهر سروش.
در طول برنامه او را زیر نظر داشتم، در ابتدا گویا از جمع خجالت بکشد کمی لکنت زبان گرفته بود ولی رفته رفته تسلطش بهتر شد، آنقدر بر اجرایش تسلط داشت و کلمات را خوب بیان میکرد که چندباری فکر کردم شاید بازیگر تئاتر است و مشغول نقش بازی کردن است.
دیگر مددجویان او را به نام «یوسف» صدا میکردند، بعد از اتمام برنامه به سراغش رفتم و او را صدا کردم: «آقا یوسف، آقا یوسف اگر ایرادی ندارد کمی با هم صحبت کنیم، صحبت که نه در واقع قصد دارم اگر راضی باشید با هم مصاحبهای داشته باشیم»
یوسف با سر آستینش قطره اشکی که گوشه چشمش مانده بود را پاک کرد و کمی سرفه کرد تا صدایش صاف شود و گفت: «بله، مانعی ندارد؛ صحبت کنیم چه ایرادی دارد»
مثل همیشه خواستم خودش را معرفی کند، خیلی راحت و بدون اینکه از آوردن نام خانوادگیاش هراسی داشته باشد خودش را معرفی کرد و گفت: «من یوسف آزاد هستم، در رشته تئاتر تحصیل کردم، فرزند آخر خانواده هستم و ۳۵ سال دارم، از اعتیاد خسته شدم و خودم به این مرکز مراجعه کردم تا بتوانم اعتیاد را ترک کنم، خوبی مرکز بازپروری مهر سروش این است که هم جایی برای معتادان متجاهر است و هم جایی برای افرادی مانند من که خودشان تصمیم به ترک اعتیاد گرفتهاند.»
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است