آفتاب

ماجرای عجیب آقای سرافراز و کاسبان عدالت

ماجرای عجیب آقای سرافراز و کاسبان عدالت

هرچند وقت یک بار در شبکه های مجازی و واقعی سر و کله کسانی یافت می شود که صریح و بی پروا از عدالت دم می زنند و همه گروه های سیاسی را در بی اعتنایی به عدل و داد از یک قماش می دانند.

در جامعه هیجان زده ما معمولا یخ این حرف ها زود می گیرد و البته زود هم بخار می شود و دیگر نه از یخ خبری هست و نه از صاحب یخ. حاصل این یخ فروشی ها اما عمدتا دو چیز است.

بی اعتمادی مردمی که تنها بهشت گمشده آن ها عدالت است نسبت به شعارهای عدالتخواهانه و کاسب کاری مدعیان عدالتخواهی. اما چه می توان کرد؟ به نظرم بدبینی در هر کجا که بد باشد در این مورد خاص از اوجب واجبات است. باید نسبت به آن کسی که در این سی چهل سال گذشته چشم بر هر پلیدی و مصیبتی بسته و یا مدافع سرسخت وضع موجود بوده و ناگهان سینه چاک مردم شده به دیده تردید نگریست. طرف خود مجسمه رانت خواری است و اگر نبود مناسبات نسبی و سببی او در ساختار قدرت نمی توانست حتی مدیریت یک دبستان را هم عهده دار شود اما حالا چنان از تبعیض در ساختار آموزشی کشور سخن می گوید کانه همه عمر را در بلندی های سیرا ماسترا همدوش فیدل و چه و کامیلو مشغول مبارزه بوده!

چه خبر است برادر من؟ و آن دیگری که نمایندگی مردم را عهده دار است چنان در مجلس استیضاح فلان وزیر رگ گردنی می شود که تو ته دلت امیدوار می شوی: بالاخره مردی از خویش برون آمد و کاری کرد کارستان، اما خیلی طول نمی کشد تا بفهمی آن همه شور و هیجان نه به مردم دخلی داشت و نه به انقلاب و نظام. نه دغدغه اصلاح طلبی در میان بود و نه نگرانی اصول گرایانه.شاید اگر وزیر بخت برگشته به تقاضای مالی آقای نماینده پاسخ مثبت می داد اصلا آن خیمه شب بازی راه نمی افتاد. نمی گویم به هر صدای عدالت طلبانه ای باید به دیده تردید نگریست اما من به این جماعت یک شبه انقلابی شده به شدت بدبینم. البته تجربه هم نشان داده که خیلی طول نمی کشد تا تشت رسوایی این جماعت از بام رنگ و ریا فرو افتد.

این مقدمه را ننوشتم تا بگویم حرف های انقلابی آقای سرافراز هم خدای ناکرده از جنس زمره رنگ و ریاست. اما این همه سال خاموشی پیشه کردن و گاه خود در صدر مدافعان وضع موجود قرار گرفتن و ناگهان در هیئت یک افشا کننده بی پروای نهادهای قدرتمند امنیتی ظاهر شدن کمی مشکوک است. و جالب این که دم خروس همین اول کار بیرون می زند. آقای سرافراز از پروژه جاسوس سازی سخن می گوید و این که حاکمیت گاه چه راحت به دیگران انگ جاسوسی می زند، و تو تا می خواهی با او همدل شوی همکارش از آن سوی خط می گوید: بله، در زندان آمریکایی ها که بودم ماموران اطلاعاتی آمریکا به من گفتند آقای هاشمی رفسنجانی اطلاعات محرمانه ایران را از طریق عربستان به ما می داد!

این جاست که می فهمی که اصلا دعوا بر سر نفس زشت جاسوس سازی نیست بلکه بر سر مصادیق است. اگر کسی به دوستان آقای سرافراز اتهام جاسوسی بزند زشت است اما به آقای هاشمی ایرادی ندارد. بعضی از دوستان روزنامه نگار من صراحتا آقای سرافراز را به چیزهایی متهم کردند که اصلا خوش نمی دارم آن ها را باور کنم. من ته دلم دوست دارم آقای سرافراز همان طور که مدعی است به دلیل در افتادن با مافیای قدرت و ثروت از ریاست سازمان صدا و سیما کله پا شده باشد. دوست دارم رابطه او و خانم میر قلی خانی صرفا یک رابطه دوستانه باشد و نه یک رابطه عجیب و غریب سیاسی. اما ظاهرا جهان واقعیت بی رحم تر از تصورات کودکانه من است. تا به امروز که این گونه بوده.

کد N2159304

وبگردی