آفتاب
مروری بر آسیب چهاردهه گردشگری در شمال

پارادوکس تفریحِ دائمی!/ مامنی برای تخلیه خستگی‌های بشر کارخانه‌ای

پارادوکس تفریحِ دائمی!/ مامنی برای تخلیه خستگی‌های بشر کارخانه‌ای

بی‌شک تهران صنعتی، عامل بسیاری از نامعادلات موجود در مازندران است، چراکه حجم بالای تعاملات و پوست‌اندازی‌های صنعتی تهرانی‌ها، بلاشک نیاز به مأمنی برای تخلیه خستگی‌های بشر کارخانه‌ای دارد.

خبرگزاری مهر، سرویس فرهنگ - محمد میلانی بناب

گویا خاصیت ذاتی هر انسانی است که به کوه و جنگل، ابرهای نزدیک به زمین و به هم پیوسته، سبزی طناز طبیعت و از همه مهم‌تر دریایی که رو به یک وسعت بی واژه انسان را می‌خواند، علاقه و تمایل داشته باشد؛ این رسم روزگار است. رسمی کهن که لذت حضورش نه تنها قامتی از شگفتی‌های بزرگ خلقت است، بلکه به عنوان مأمنی برای بشر، حرف‌های زیادی نیز برای گفتن دارد.

از این تعبیر شاعرانه که بگذریم، همین حس ناب، اتفاقات بسیار زیادی را خلق کرده و خواهد کرد. به این معنا که دریا و اقلیم اطرافش که متأثر از شرایط جوی و آب و هوایی هستند، می‌تواند محلی برای سپری کردن تعطیلات برای خیل عظیمی از آدم‌هایی باشد که از دریا به دورند؛ آدم‌ها یا بهتر بگویم، شهرنشینان متأثر از ساختارهای شهری، که در زندگی نوع خودشان و فرم جوامع صنعتی، تا حد بی‌رمقی و عارض شدن خستگی‌های مزمن کار می‌کنند و از قضا رویکرد مشابه و همسو و نیازی مشترک و طبیعی در استفاده از تسهیلات مناطق ساحلی و دریایی، به سبب نوع طبیعت این مناطق دارند.

این اتفاق بدون هیچ شرح و توصیف خاصی در ایران، سال‌های سال است که رسم و الگو شده است. تقریباً از ۵ دهه گذشته که نوار ململینِ حاشیه دریای خزر، به عنوان محملی برای صنعتی نشینان و بوروکراتیک‌مسلکان تهرانی و اطراف این دریا، توانست نقش مثبتی را ایفا کند، دو استان مهم سواحل دریای خزر، یعنی استان‌های مازندران و گیلان کارکردی متفاوت در قبال استان تهران که نه، حتی یک ایران پیدا کردند. مازندران به دلیل موقعیت‌های خاص ساحلی‌اش، کوهستان‌هایش، جنگل‌های انبوه و حتی باغ‌های میوه و معماری زیبای شهرهایش از چنان اهمیتی برخوردار شد که رسماً به قطب صنعت توریسم ایران، چه از نظر داخلی و چه از نظر خارجی بدل گشت. تا پیش از انقلاب، حجم گردشگر ترددکننده در سواحل این استان به حدی جدی و پراهمیت بود که رادیویی به نام «رادیو ساحل» که وظیفه پخش برنامه برای ساحل را داشت و تقریباً ۲۰ ساعت از شبانه‌روز را برنامه پخش می‌کرد، پخش سه نوبت اخبار به زبان انگلیسی را هم در کنداکتور پخش خود داشت. دلیل این امر تعدد گردشگران اروپایی و آمریکایی در ایران بود که یا در قامت گردشگر و یا در قالب نماینده شرکت‌های چند ملیتی و مشاوران صنعتی و اداری در ایران زندگی می‌کردند. فارغ از این‌که این روند چقدر به اقتصاد منطقه کمک می‌کرده، یا این‌که شرایط فرهنگی و اجتماعی منطقه چقدر دستخوش تحولات سریع و نامیمون می‌شده است، این امر به‌خوبی نشان می‌دهد که این استان دارای یک پیشینه قوی و منسجم فرهنگی مبتنی بر توریسم است.

اما همان‌طور که گفته شد تحولات فرهنگی و اجتماعی مذکور را الزاماً نمی‌توان به استان مازندران نسبت داد. مشکلات فرهنگی‌ای که از آن‌ها یاد می‌شود، در پیش از انقلاب اسلامی کل واقعی ایران را دربرمی‌گرفت. یعنی به همان میزان که مازندران درگیر با این آسیب‌های فرهنگی به‌زور تحکیم‌شده شاهنشاهی بود، در خوزستان، شهرهای آبادان و خرمشهر نیز چنین مشکلاتی را تجربه می‌کردند. اما از این موارد به کنار، ذکر و تحلیل این مسئله بسیار ضروری به نظر می‌رسد که چرا و چگونه تحولات به سمتی پیش رفت که مازندران به قطبی برای زندگی آرام تبدیل شد.

تهران صنعتی و شلوغ در تمنای مازندران

بی‌شک تهران صنعتی، عامل بسیاری از نامعادلات موجود در مازندران است، چراکه حجم بالای تعاملات و پوست‌اندازی‌های صنعتی تهرانی‌ها، بلاشک نیاز به مأمنی برای تخلیه هر آن‌چه که نامش را می‌توان خستگی‌های بشر کارخانه‌ای گذاشت، دارد. ایجاد کردن مسیرهایی مطمئن که دارای ویژگی‌هایی منحصر به فرد و واجد تغییرات جوی و طبیعی مطلوب و ملموسی هستند، از توریست‌های سر به راه نهادة مازندران، تشنگانی مشتاق می‌سازد که هر لحظه برای دیدنش شادی نشان می‌دهند و لبخندهایشان بیشتر و بیشتر می‌شود. این خاصیت مازندران بالطبع نیاز به ماندگاری را در ذهن و حس توریست‌ها افزون می‌کند.

طبیعی است. اگر تصور جامعه صنعتی تهران و چند استان مهم کشور در پی‌ریزی و زایش طبقه متوسط شهری که دستش به دهانش می‌رسد و می‌تواند به اندازه کار و اشتغالی که دارد، مدام سرمایه‌ها و ارزش‌های افزوده اقتصادی‌اش را مازاد کند، درست و منطقی به نظر برسد، بی‌شک ایجاد حس لذت استفاده از طبیعت خاص مازندران و دریایش به صورت مداوم هم باید طبیعی باشد. از این روی است که درخواست مِلک و سازه‌های اقامتی در بهترین مناطق طبیعی مازندران و دریای زیبایی که می‌توانست مراد هر ایرانی و حتی اروپایی و آمریکایی باشد، تبدیل به مهم‌ترین معضل ۴ دهه اخیر این منطقه شده است. مطالبات گردشگرهای تفریح‌گر و سیّاح، از آن‌ها افرادی با مطالبات دائمی می‌سازد و چون این طبقه ساکن‌شده در مازندران شکل دستوری و ساختاری زندگی‌اش مبتنی بر تفریح و آرامش است، در تضاد با جامعه کاری و هدفمند کشاورزی، یک پارادوکس وحشتناک را می‌سازد. وضعیت امروزین مازندران دقیقاً مبین همین پارادوکس وحشتناک است. بی‌هیچ تردیدی، می‌توان ادعا کرد که مازندران زخم‌خوردة صنعت توریسم ایران است. توریسمی که به اندازه مطالبات خودش تقاضای تغییر بافت اجتماعی و فرهنگی محل مورد نظر را می‌کند و در این راه، چون پول هزینه می‌کند، پس می‌تواند هر آن‌چه را که می‌خواهد برای خودش فراهم کند.

در وضعیت بحران‌های اقتصادی، عدم توجه درست و مناسب دست‌اندرکاران، نسخه نوشتن‌های بدنهاد بسیاری از مسئولان، که ماهیت این استان آرام را به عنوان یک جامعة صنعتی طلب می‌کنند، و گردشگران بی‌اخلاق، همه و همه یک ساختاری از جامعة میزبان می‌سازند که نمی‌توان جز تأسف چیز دیگری بر آن الصاق کرد. زمین‌های کشاورزی و شالیزارهای بی‌کران مازندران به‌مرور به ویلاهای بدترکیب تبدیل می‌شوند، چراکه مهم‌ترین دلیلش تقاضای گردشگران و از جمله مطالبات جدید آن‌هاست. خانواده‌های کشاورز و باغدار، مشاغل بی‌کیفیت جدید مانند خدمتکاری و دلالی و واسطه‌گری را در راستای اتصال به گردشگران و این صنعت بیشتر برمی‌گزینند و طلب می‌کنند که دلیلش تقاضاهای بی‌شک زیاده خواهانه، ملزم بر اصل مصرف‌گرایی و مجلل‌مداری این قشر است که به فکر اقامت‌های طولانی‌مدت هستند.

از این روی و با این رویه، طبیعی است که فساد و فحشاء شکل متمرکز به خود بگیرد. چون در هیچ قاموس اخلاقی‌ای نوشته نشده که گردشگر ملزم به رعایت موازین اخلاقی عرفی و دینی محلی است که به عنوان محل خوشگذرانی و تفریح خود برگزیده است. در دنیای مبتنی بر اصول سرمایه‌داری موجود، برای جذب سرمایه و پول‌های سرمایه‌داران مشتاق به هزینه کردن، شرایط به حدی رقابتی است که اگر گردشگر را ملزم به رعایت قواعد سختگیرانه فردی و اعتقادی بکنیم، طبیعی است که جای دیگری را برای کسب خوشی و صرف هزینه برمی‌گزیند. پس اگر در میان گردشگرهای به مازندران هجوم‌آورده، فقط چند درصد دارای چنین مَنشی باشند، بروز چنین معضلات و مشکلاتی اصلاً عجیب نیست.

یک مثال دردناک، اما واقعی

پسر جوانی را می‌شناختم که زادبومش استان مازندران بود، با پدری کشاورز، باغدار که شالی کاری نیز داشت و زمین‌های کشاورزی آن‌ها به مدد کار پدر و برکت الهی بسیار خوب و عالی، در وضعیت ثمر دهی بود؛ تا این‌که آفت گردشگری از نوعی که در حال تحلیل آن هستیم به جان مازندران افتاد.

از سوی دیگر، توجه به کشاورزی و کشاورزان از سوی مسئولان روند نزولی به خود گرفت. محصولات کشاورزی در دهه ۷۰ شمسی با قیمتی بسیار ارزان به فروش می‌رفتند و هیچ‌کس هم از کشاورز حمایت نمی‌کرد. تا این‌که به‌تدریج سودای فروش تکه‌ای از آن همه زمین پرثمر در ذهن پدر خطور می‌کند و در نهایت زمین به فروش می‌رود. حاصلش می‌شود ویلایی در نقطه انتهایی باغ‌های پدر. مشکلات کشاورز مقطعی حل شدند، اما مشکل از پس مشکل بروز کرد و هربار چاره‌اش برای پدر، فروش تکه‌ای از زمین‌های موجود شد. حالا سال‌ها گذشته است؛ جوان مانند سایر جوان‌های هم‌تیپ و موقعیت خانوادگی خودش در مازندران ماشین ۲۰۶، تیپ ۵ دارد؛ گردنبندهای متعدد طلا بر گردنش می‌اندازد؛ مدام در راه تهران و شهرشان در تردد است، صرفاً به این نام که تهران می‌روم و می‌آیم، خریدهایم را از تهران می‌کنم، دوست‌های متعددی در پایتخت دارم! شغلش هم مراقبت از ویلاهایی است که صاحبانش مشتری زمین‌های پدرش بوده‌اند و زمینشان را از آن‌ها خریده‌اند.

پدر تکه‌ای باغ و مقداری زمین کشاورزی و شالیزار برایش مانده که کار می‌کند. غیر از دوست جوانم، الباقی فرزندان مرد کشاورز، به نام هدیه پدری، اما رسماً به عنوان ارث و میراث، از پدر یا وجه نقد زمین‌ها را گرفتند و یا زمین‌های اهدایی پدر را فروختند و در گوشه‌ای برای خودشان کسب و کاری خدماتی و نه کشاورزی به راه انداختند. این جوان بد افسوس جوانان زیادی را می‌شناسد و با آن‌ها دوست است که در شهرشان دقیقاً شرایطی چون خودش را دارند. خودش می‌گوید: «ما نسل کشاورزان معتبر و بزرگ نوین شهرمان بودیم که به سرایدار و سوپرمارکتی بدل شده‌ایم».

متأسفانه این روایت حال و روز یکی از زمین‌داران استان مازندران است که حتی شنیدنش آزاردهنده است. به اسم صنعت توریسم و جهانگردی بلایی بر سر ماهیت استان مازندران در حال وقوع است که در صورت عدم کنترل می‌تواند نوید روزهای بسیار نامناسبی باشد.

اما شکل دیگر رویداد هم قابل تصور است. این‌که اگر بنای فکر و قول مسئولان و نگران‌های مازندران بر تکامل این استان، در عین حال مبتنی بر محو ناملایمات و مشکلات باشد، بی‌شک هنوز زمانی اندک برای جبران این‌همه ظلم سال‌های گذشته به مازندران وجود دارد؛ به شرط آن‌که این بار از این سوی به مازندران نگریسته شود. اتفاقاً تنها راه چاره نیز همین است. به‌راحتی می‌توان خرید و فروش زمین‌های کشاورزی را به قصد ساخت و ساز مستقلات و املاک متوقف کرد. به‌راحتی می‌توان برای باغ‌ها و جنگل‌ها و شالیزارهای تغییر کاربری داده‌شده، یا بهتر بگویم به‌تاراج‌رفته، تاریخ مصرف قائل شد و خرید و فروش آن‌ها را هم متوقف کرد. دریا را پاس داشت و از تعرض انسان‌ها به دریا به قصد داشتن ساحل اختصاصی جلوگیری کرد. توهم این مسئله که وقتی شخص پولدار یا متمولی چیزی را بخواهد، باید محیا شود، حتی مسئولان ما را هم تحت‌الشعاع قرار داده است. چرا باید دریا را فروخت؟ ساحل اختصاصی به چه معناست؟ مهم‌ترین سوال این است که تبدیل جنگل به ملک شخصی در کجای دنیا جز همین نوار باریک ساحل خزر رخ می‌دهد؟

از سوی دیگر، آیا تابه‌حال به این فکر کرده‌ایم که گردشگران، حال در معنای موقت یا دارای خواست اقامت دائم چه وظایفی دارند؟ آیا تابه‌حال به این اجماع رسیده‌ایم که برای گردشگر باید شرحی از وظایف را تعریف کنیم؟ تعیین وظایف از قضا اصلاً به معنای محدودیت یا تلخکام کردن اوقات فراغت گردشگران نیست، بلکه به معنای افزایش ارزش و برند سرزمینی به نام مازندران است که هم‌اکنون اگرچه نامش همان است و تاریخی دیرینه دارد، اما کیفیت بهترین ویژگی‌ها و محسناتش مدتی است که رو به زوال است.

کد N2145580

وبگردی