آفتاب
به مناسبت روز ملی عطار

سرالاسرار؛ گنجه عطار

سرالاسرار؛ گنجه عطار

تهران- ایرنا- عطار شاعر شهیر قرن ششم هجری در زمانه جنگ ها و آشوب ها زیست، اما تسلیم پلیدی و ناراستی نشد و جان در راه باورها نهاد.

پسرک یازده ساله است، ترکان غز، شرق ایران را درنوردیده‌اند و به دارالعلم خراسان نزدیک می‌شوند، شهر را التهابی فرا گرفته، هر که از سویی می‌گریزد، اموال مهم را پنهان می‌کنند و کتاب‌ها، کتاب‌ها؛ سال 548 قمری در نیشابور است.
غزها که وارد شهر می‌شوند، با همه ناآگاهی‌شان هفت کتابخانه بزرگ شهر را غارت می‌کنند، پنج کتابخانه را به آتش می‌کشند، مسجد عقلا که مامن بسیاری از جویندگان علم است را با 5 هزار جلد کتاب نابود و 25 دارالعلم شهر را با خاک یکی می‌کنند.
محمد، همه چیز را به چشم می‌بیند. پدرش، طبیب و عطار بزرگ شهر، زخم‌ها را می‌بندد و رنج‌ها را مداوا می‌کند، پدری که ثروتش را به پای نیشابور می‌ریزد که دوباره در شهر نفسی تازه شود. مردمان شکرگزار ابوبکر بن ابراهیم هستند، بزرگ نیشابور که طبیب است و محرم رازها، کتاب می‌خواند و با دراویش و صوفیان هم‌سفر و هم سفره می‌شود.

**552 قمری؛ نیشابور
پس از نابودی زمین‌های کشاورزی و باغات نیشابور، قحطی شهر را فرا گرفته است، محمد و خانواده‌اش قوت غالب دارند اما مردمی که چهل روز چیزی برای خوردن نداشته‌اند قلب پسر بزرگ عطار شهر را به درد می‌آورد. اندوه محمد او را به صوفیان نزدیک می‌کند، به فقر که اگر به سوی خدا باشد، گرسنگی در پیشگاهش شوخی است و حاصلش استغناست. قحطی نیشابور و جنگ و خونریزی، مردم را غم‌زده می‌کند، جمعیت شهر رو به کاهش است و دارالعلم پرغوغای خراسان، به ماتم‌کده بدل می‌شود.

** صبح معطر نیشابور
ابوحامد، محمد بن ابوبکر بن ابراهیم عطار نیشابوری، ملقب به فریدالدین را اثرگذارترین شاعر در میان صوفیان و عرفا می‌دانند. اوست که اندیشه مولانای رومی را شعله‌ور ساخته و حافظ شیرازی را مستغرق خود گردانده است.
مردی که در میانه دو جنگ، در نیشابور زیست و حیات او عطر معطر صبح نیشابور بود، شاگردان بسیاری بین دو جنگ از او آموختند و او به بهانه ارث پدری یعنی کسب و کار عطاری، به سفرهای بسیار رفت، برخی راویان، می‌گویند او به سفر دراز هندوستان نیز رفته است.
فریدالدین عطار، با همه مشایخ صوفیه نشست و برخاست داشت اما هرگز خرفه نپوشید و لباس غنا از تن بیرون نکرد.
بین دو جنگ، عطار که طبیب است و دانای راز مردمان، دارالعلم خود را بی آن که مدرسه بسازد در میان کتاب‌هایش بر پا کرد، بسیار خواند و بسیار نوشت و زندگی را به رشته تحریر درآورد.
آثار او در میان مردم دست به دست گشت و از مرزهای خراسان تا شرق، یعنی هرات و بخارا از سویی و در قلب ایران، یعنی ری و شیراز و جندی شاپور از سوی دیگر شهرت یافت.
عطار در سال‌های میان دو جنگ، راحت جان مردم بود، شاید بتوان او را نخستین روانشناس ایرانی دانست که به شعر روح نیشابور را زنده نگه داشت و شهر به یمن حضور او از پس این همه رنج برآمد، او که با شغلش در میان مردم اعتبار و رفت و آمد داشت، رنج انسانی را به چشم دید و به روایت عرفانی آن پرداخت.
غزلیات عاشقانه که کمتر از تذکره الاولیا و منطق الطیر دیده شده است، نتیجه همنشینی با مردمی است که در شعر او حضور دارند.

**نیشابوریان بر بال سیمرغ
عطار که مرگ را بارها به چشم دیده است، به زندگی دل می‌بندد، رویای سیمرغ را در قلب‌ها را پرورش می‌دهد. برای هر کس، این سیمرغ، دست نیافتنی خواسته شخصی است. او راه را می‌نمایاند و دلیل راه دل سوختگان است. اگر به مساله اجتماعی نگاه کنیم، آن سی مرغ که به سدره المنتهی می رسند و سیمرغ می‌شوند، روایت مردمی است که در روزگار نه چندان دور به فلک ناز و بر ستاره فخر می‌فروختند که ساکن نیشابورند اما غزها به کشتارشان برخاسته‌اند، اندکی بعد آب و نان از این سرزمین برکت رخت بربسته و اکنون شهر بدون دارالعلم و بدون کتابخانه، بدون مسافران و دانشجویان و طلبه‌های آشنا و غریب به حال خود رها شده است، حال مردم شهر باید دوباره سیمرغ را بیابند و آرمان شهر خود را بنا کنند.

**سرالاسرار گنجه عطار
عشق، سرالاسرار گنجه عطار است. چون معجونی که از ترکیب پرسیاووشان و عطر گل محمدی و برگ‌های نازک زعفران به هم می‌کوبد و آن را بر زخم روح نیشابور مرهم می‌کند. او عشق را به خوبی می‌شناسد، حتی بهتر از شاعران پس از خود، که هیچ یک چون او عاشقانه‌های والایش شده در قامت اندیشه‌‌های مردم نیشابور نسروده‌اند.
غزل عاشقانه عطار به زبان پرندگان نیز بال می‌گشاید، در زندگی اولیای الهی جاری می‌شود و حتی اسرار الهی را بازمی‌گوید، او رنج را در هاون عطاری می‌کوبد و عشق را از میانه آن بیرون می‌کشد، زیرا می‌داند این دو توامان‌اند و او این توامانی را در جای جای کشتار و قحطی و زلزله نیشابور دیده است.

** 618 قمری، نیشابور
خونریزترین سپاه اهریمن به قلب خراسان حمله‌ور می‌شود، داماد انگره مینیو (دشمن یا اهریمن)، در میان آنان است و مردم شهر که حالا سیمرغ شده‌اند، او را به تیری از پای در‌می‌آورند.
چنگیز اهریمنی، دستور می‌دهد نیشابور را با خاک یکسان کنید و در خاکش جو بکارید.
سیمرغیان، در برابر اهریمنیان تاب می‌آورند، تا آنگاه که طاقت اهریمن طاق می‌شود، شهر را به خونین‌ترین شکل می‌گیرد و می‌کوبد و حتی یک خروس را زنده نمی‌گذارد. پیشینیان می‌گفتند تا سال‌ها صدای جغد هم از نیشابور به گوش نمی‌رسید.
عطار شهر چه شد؟
فریدالدین محمد را بنا به روایاتی مستدل و معتبرتر از دیگر روایت‌ها، مغول‌ها اسیر می‌کنند و در قال و مقالی از سر خشم، سر می‌زنند و این گونه شیخ عطار، شیخ شهید می‌شود. عارفی که گوشه نگرفت و اندیشه آزاد خود را در کتاب و خانقاه به کنجی نگذاشت.

**صبح فیروزه نیشابوری
صبح نیشابور، امروز از شهر تا آن‌جا که شادیاخ است و باغ عطار، راه بهشت است، اگر سیمرغ را طلب می‌کنید، شبی را در نیشابور به صبح برسانید که عطر عطار و رنگ فیروزه و باغ خیامی، جهان را تازه کند.
فراهنگ**9211**9157
کد N2139863

وبگردی