آفتاب
گفتگوی مهر با فائزه عزیزخانی-۲

مرگ را با «روز مبادا» شناختم/ پایان فیلم قصه زندگی خودمان شد

مرگ را با «روز مبادا» شناختم/ پایان فیلم قصه زندگی خودمان شد

کارگردان فیلم «روز مبادا» که هنگام ساخت این اثر پدرش از دنیا رفت از تاثیر این اتفاق بر زندگی‌اش و اینکه مرگ پدر چگونه پایان فیلم را تغییر داد، می‌گوید.

خبرگزاری مهر- گروه هنر: «روز مبادا» اولین فیلم بلند فائزه عزیزخانی است که این روزها در سینماهای «هنر و تجربه» در حال اکران است. این فیلم یک اثر داستانی است که با نوعی روایت مستندگونه همراه است. فیلم داستان مادری را روایت می کند که براساس خوابی خود را برای رفتن آماده می کند. وصیت می کند، سوالات شرعی درباره نمازهای قضایش را می پرسد و می خواهد برای دخترش که از این روزهای او فیلم می گیرد کاری بکند و آن کار آوردن یک بازیگر حرفه ای به فیلمش است. نقش این مادر را شیرین آقا رضا کاشی مادر خود کارگردان و نقش پدر را ولی‌الله عزیزخانی پدر وی بازی می کنند.

مادر در این فیلم در پی این است که هدیه تهرانی در فیلم دخترش بازی کند و او را به منزل دعوت می کند. هدیه تهرانی تنها بازیگر حرفه ای این فیلم است و فائزه عزیزخانی با این داستان توانست سیمرغ بهترین فیلم گروه «هنر و تجربه» را از آن خود کند.

«روز مبادا» این روزها در گروه سینمایی «هنر و تجربه» در حال اکران است و به همین مناسبت گفتگویی با کارگردان فیلم انجام داده‌ایم. عزیزخانی در قسمت پیشین این گفتگو از جسارتی که در کارگاه های عباس کیارستمی آموخته است و همچنین چگونگی نگارش فیلمنامه سخن گفت، اینکه ابتدا چه فیلمنامه ای نوشته و بعد از کارگاه های کیارستمی چه تغییراتی پیدا کرده است. وی همچنین با اشاره به اینکه بعضی فیلمش را مستند پنداشته اند، بیان کرد که فیلم کاملا براساس یک فیلمنامه نوشته شده است.

در قسمت پایانی این گفتگو نیز عزیزخانی از فوت پدرش در پایان فیلمی که به نوعی درباره مرگ ساخته است سخن گفت و اینکه این اتفاق درکی واقعی از مرگ به او داد. وی همچنین درباره حضور پدر و مادر خودش در این فیلم گفت و اینکه برای جلوگیری از اینکه مادرش ژست بازیگری بگیرد فیلمنامه را صحنه به صحنه به او داده است و درواقع مادر که بازیگر فیلم بوده است در میان عوامل آخرین نفری بود که فیلمنامه را خواند.

گفتگوی ما را با وی بخوانید:

*شما در «روز مبادا» مادر، پدر و خانواده خود را به عنوان شخصیت های اصلی به کار گرفتید آیا حضور آنها به دلیل فضای فیلم و نزدیک کردن آن به واقع نمایی بود؟

- به هرحال فرم فیلمنامه ای که نوشتم، تعیین کرد چگونه پیش بروم و من را به سمت این اشخاص برد.

*فیلمنامه اولیه یا فیلمنامه بعد از کارگاه کیارستمی، چون او هم در آثار خود سراغ نابازیگران می رود.

- فیلمنامه من بعد از کارگاه و زمانی که توانستم با فرم آشنا شوم، شکل گرفت. به طور مثال من اکنون فیلمنامه ای با عنوان «یک روز یک پنجره» دارم که عاشق سکانس به سکانس آن هستم. آن را پیش از این کارگاه نوشته بودم و الان فکر می کنم فیلمنامه ای کاملا کلاسیک است که باید دوباره بازنویسی شود چراکه اتفاقات کارگاه‌های عباس کیارستمی روی فرم استوار است و من هم باید فرم آن را تغییر بدهم.

*این فرم به استفاده از نابازیگر هم مربوط می شود؟

- من در خلق چیزی هستم که تاکنون اتفاق نیفتاده است، بنابراین نمی توانم از ابزار تکراری سینما استفاده کنم. اگر من بخواهم از گذشته خود وام بگیرم چطور می توانم از ابزاری که دیگران بارها استفاده کرده اند، رد شوم و عبور کنم. افراد بزرگی در سینمای جهان هستند که در همین فرم کار می کنند. چه بسا کارگردان فیلمی مثل «شب های کابیریا» یعنی فدریکو فلینی برای دهمین بار از همسرش استفاده می کند، اما فیلم تاثیر خود را می گذارد. من هم از مادرم بهره می گیرم، استفاده از ابزار حرفه ای سینما به طور مثال بازیگران حرفه ای سینما برای کاری که من می خواهم، انجام دهم چندان مناسب نیست. من به دنبال تجربه متفاوتی هستم. البته نه برای دل خودم، بلکه برای اشتراک گذاشتن احساساتم آن هم در مدلی جدید. من نمی خواهم در ۳۰ سال باقیمانده عمرم مصرف کننده باشم بلکه می خواهم صاحب تولید باشم و تولید باید خلاقیت داشته باشد، البته در اشل سینما شما ابتدا می پذیرید که مجموعه ای از قواعد را کپی کنید، اما این میان خلاقیت هایی هم باید داشته باشید.

نابازیگر در مقطعی تمرین می کند و بعد ژست می گیرد و دیگر نمی توان این ژست را از او گرفت. مادرم در ابتدای کار این امکان را به من داد که با او تمرین کنم، من هم چند سکانس گرفتم و فهمیدم که شدیدا ظرفیت ژست گرفتن را دارد. حتی زمانی که من کات می دادم، ناراحت می شد و می خواست به همان روند خود ادامه دهد اما من نمی خواستم که نابازیگرم صاحب دانش شود. اگر چه که مادر من این اواخر کاملا صاحب ایده شده بود، کارگردانی می کرد و حتی به من می گفت که تو اشتباه می کنی.

*فکر می کردید که مخاطب فیلم شما را با این نابازیگران دوست داشته باشد؟

- من تلاش کردم از زبان عمومی در این فیلم استفاده کنم البته زبان عمومی به این معنا نیست که در آن ریسک نکردم اتفاقا من ریسک کردم و خلاقیت همین را می طلبد و اگر شما ریسک نکنید سال های سال باید از یک قاعده پیروی کنید چون انسان به طور طبیعی به دنبال امنیت است.

*فرم چقدر برای شما اهمیت داشت؟

- فکر می کنم در مقطعی هستیم که نمی توان فرم را انکار کرد و قدیمی ترین محتواها را هم باید در جدیدترین فرم ها به کار گرفت.

*بازی گرفتن از مادرتان چه سختی ها و یا شیرینی هایی داشت؟

- اتفاقا در بعضی از صحنه ها من به شدت اذیت می شدم. مادر من مثل همه مادرها بسیار مهربان و فداکار است و نوعی حس مادرانگی دارد که در طول فیلم هم ادامه داشت. در این فیلم نوعی نگرانی دو طرفه بین من و مادرم وجود داشت. هنگام گرفتن سکانس های وصیت نامه فشار عصبی من بالا رفته بود و زمانی که مادر در این صحنه ها گریه می کرد نمی توانستم خود را کنترل کنم. در این صحنه ها بارها کات می دادم، او را آرام می کردم و حتی می گفتم به فیلمبرداری ادامه ندهد و فیلم اصلا اهمیتی ندارد که او اذیت بشود.

*در نهایت چه صحنه هایی از مادر گرفتید و فیلم را چگونه پایان دادید؟

- ببینید با نوع فیلمنامه ای که من داشتم شاید این ذهنیت وجود داشته باشد که پایان بازی دارد. فکر می کنم با دیدن این فیلم نباید کسی به این فکر کند که این اتفاق واقعی است یا خیر.

*البته من درباره واقعی بودن یا نبودن پایان بندی آن نمی پرسم بلکه درباره تغییر این صحنه ها سوال دارم و صحنه هایی که از مادر گرفتید؟

- ما صحنه هایی از مرگ شخصیت مادر در فیلم گرفتیم یعنی در یکی از پلان های پایانی، مادر را در قاب داریم که با یک شیون همراه می شود و بعد با دوربین دختر، فیلم پایان می یابد. ما در این پایان نمی دانیم که مادر مرده است یا خیر، اما در فیلمنامه داستان با مرگ این شخصیت پایان می یابد.

بعد از آن اتفاقی که با فوت پدرم رخ داد من به شکل عجیبی غافلگیر شده بودم. اتفاق بسیار عجیبی بود و من تا چند ماه فکر می کردم این قصه ای است که من آن را رقم زده ام.

*و عذاب وجدان داشتید.

- بله، عذاب وجدان زیادی داشتم و اتفاق پیش آمده این بود که لحظات فیلم مثل خرید گل و یا سر زدن به برخی از مکان ها در واقعیت با درگذشت پدرم برای من تکرار می شد. نمی دانم درسی را که طبیعت می خواست به من بدهد گرفتم یا خیر، اما من مرگ را شناختم. من عاشق پدرم بودم و به نظرم غم و اندوه و تعریف غم برای مرگ خیلی کوچک است. مرگ عزیز مثل یک زلزله است که شما را تکان می دهد. در دنیای ذهنی من مرگ معنایی نداشت و من همیشه فکر می کردم مرگ برای دیگری است.

*چقدر این اتفاق نگاهتان را نسبت به مرگ عوض کرد؟ چون شما فیلمی ساختید که درباره یک اتفاق تجربه نشده بود و بعد با یک واقعیت مواجه شدید؟

- نمی دانم واقعا چه باید بگویم، انگار قرار بوده که پروسه ذهنی من کامل شود. فکر می کنم ما تاوان سنگینی می دهیم تا بعضی از مسایل زندگی را تجربه کنیم. در واقع واژه ای مثل مرگ را که بارها می شنوید و درک نمی کنید باید با از دست دادن یک عزیز بفهمید.

*و شما با آن اتفاق پایان فیلم را هم تغییر دادید.

- بله. پدر یکی از شخصیت های اصلی قصه است. او در عین اینکه دایم از پول دادن به همسرش ناراحت است اما شخصیت شیرینی دارد. مادر هم با اینکه دایم غر می زند اما شیرین است و من خواستم نوعی تعادل در این دو شخصیت حفظ شود. من تدوین فیلمم را بعد از اتفاقی که برای پدرم رخ داد شروع کردم. من بعد از فوت پدرم، تغییر کرده بودم و بزرگ شدم، بنابراین احساس کردم که پایان فیلمم هم باید تغییر کند و مرگ مادر را به مرگ پدر تغییر دادم.

*لطفا توضیحی هم درباره نوع فیلمبرداری این اثر بدهید. شاید بعضی ها فکر کنند که خود شما واقعا پشت دوربین قرار گرفته اید. می خواهم بدانم در صحبت هایی که با مجید گرجیان فیلمبردار اثر داشتید، چه نوع فرمی از فیلمبرداری را در نظر گرفتید؟

- مجید گرجیان یکی از بهترین فیلمبردارهای سال های اخیر سینمای ما است. او به شدت باسواد است و سینمای مستند را هم تجربه کرده است. اگر فیلمبرداری با من بود تکان ها و آشفتگی فیلم را بسیار بیشتر می کردم، اما گرجیان این لرزش ها را کم کرد و این اطمینان را به من داد که چیزی از واقعی نشان دادن فضای فیلم کم نمی شود. مجید گرجیان با شناخت درست، به زبان مشترکی با من در راستای آنچه که می خواستم، رسید تا این فیلم بیشتر دیده شود.

*من شنیدم که مادرتان آخرین کسی بود که فیلم را به او نشان دادید. درست است؟

- ابتدا باید این را بگویم که او حتی آخرین نفری بود که فیلمنامه را می خواند چرا که من فیلمنامه را به تدریج به او می دادم. البته او از این کار ناراحت می شد و دایم درباره پایان فیلم از من می پرسید اما مجبور بودم فیلمنامه را صحنه به صحنه به او بدهم چون می دانستم که او به سرعت تیپ می سازد و همانطور که گفتم ژست می گیرد.

درباره نمایش فیلم هم باید توضیح بدهم که من در جلسه ای با حضور خانم رخشان بنی اعتماد، مجید گرجیان، جعفر پناهی و چند فیلمساز دیگر فیلم را به نمایش گذاشتم و مادرم هم در همان جلسه توانست فیلم را ببیند و با دیدن فیلم و صحنه های آن هم می خندید و هم گریه می کرد.

*صحنه ای در فیلم دارید که مادر برای نمازهای قضایش به خانمی در مسجد مراجعه می کند و درباره چگونگی انجام امور شرعی خود قبل از مردن سوال می پرسد. شاید یکی از برداشت ها از این صحنه نقد نوعی نگاه سنتی باشد که فکر کنم در جلسه نشست پرسش و پاسخ فیلم در جشنواره فیلم فجر با انتقاد یک یا دو نفر هم مواجه شد.

- من در سکانس مسجد این قصد را نداشتم که نگاه آن خانم را که به سوالات شرعی جواب می دهد نقد کنم و اصلا قصد این تقسیم بندی که نگاه سطحی و روشنفکرانه را بیان کنم، نداشتم.

من در این فیلم مادرم را جلوی دوربین قرار دادم و به نظرم او نماینده ای از تمام مادران است بنابراین با او شوخی نمی کنم. او هم در این فیلم زندگی واقعی خود را دارد. خانمی هم که در این فیلم به سوالات شرعی جواب می دهد و بازی می کند، در زندگی واقعی خود فقه خوانده است و کارش را انجام می دهد. من حتی فکر نمی کردم که او پیشنهاد بازی را قبول کند و در فیلم من به ایفای نقش بپردازد، اما او ابتدا از من خواست که فیلمنامه را بخواند، ایرادهای فقهی آن را برطرف کرد و به من مشاوره هایی در این زمینه داد. بنابراین کار برای او کاملا جدی بود و اگر کسی نسبت به صحنه هایی که این خانم به سوالات شرعی جواب می دهد حساس شود، باید دید که این مسایل در ذهن خودش به چه شکلی جریان دارد.

*فیلم شما در گروه «هنر و تجربه» اکران شده است این اتفاق را چگونه ارزیابی می کنید؟

- اتفاقی که در این گروه افتاده این است که ما هم با یکسری از فیلم های متفاوت و هم با نمایش متفاوت آنها در این گروه سینمایی روبرو هستیم. مردم در حال حاضر عادت ندارند که دو کار متفاوت را با هم انجام دهند، یعنی هم به دنبال فیلم متفاوت باشند و هم برای تماشای آن در یک سانس و روز مشخص برنامه ریزی کنند. به نظرم مخاطب سینمای «هنر و تجربه» فرق چندانی با مخاطب عادی سینما ندارد و اصلا ما نباید پیام صادر کنیم و مخاطب را به مخاطب عادی و مخاطب خاص تقسیم بندی کنیم. به نظرم ترکیب مخاطب خاص اشتباه است. مردم با طیف گسترده ای از نگاه ها و تجربه های مختلف می توانند مخاطب گروه «هنر و تجربه» قرار گیرند.

*به هر حال فیلم های گروه «هنر و تجربه» در فضای متفاوتی اکران می شود.

- درست است اما مخاطبی که ما نام او را خاص می گذاریم و مخاطب عادی، هر دو گاهی احساس نیاز دارند که به یک تجربه متفاوت دست بزنند و ما با تفکیک مخاطب خاص و عام، مانع از این تجربه می شویم. اکران فیلم ها در گروه فیلم های «هنر و تجربه» به این دلیل است که سینمای حرفه ای ما از قواعدی پیروی می کند که بسیاری از فیلم ها در آن قواعد نمی گنجند. با این حال ما باید از اراده شخصی خود کمک بگیریم تا فرهنگسازی کنیم. باید بهتر ببینیم، بشنویم تا بتوانیم به نوعی کند و کاو و کشف برسیم. ما این روزها نیاز داریم نسبت به خود و زمانی که در این دنیا سپری می کنیم، حساس، مسئولیت پذیر و سختگیر باشیم. این سختگیری به معنای تلخ و عذاب آور بودن نیست بلکه باید بدانیم دنیای ما وجوهی دارد که باید آن را لمس کنیم و اتفاقا می توان برای کشف این دنیای جدید به سراغ سینمای «هنر و تجربه» رفت.

گفتگو از عطیه موذن

کد N842674

وبگردی