معروف است که میگویند هر سینماگر یا روزنامهنگاری که یک بار تجربه حضور در جشنواره کن را پیدا کند، دیگر نمیتواند از آن دل بکند و دوست دارد هر سال به این سفر برود؛ سفری که گاه - بهویژه در سالهای اخیر - با حاشیههایی همراه میشود. در این میان سیفالله صمدیان از ایرانیهایی است که نزدیک به دو دهه است دیگر نتوانسته از کن دل بکند.
به گزارش ایسنا به نقل از «مثلثآنلاین»، سیفالله صمدیان را کمتر کسی است که در حوزه سینما، عکس یا رسانه این مملکت فعالیت کند و نشناسد. مرد از مرز ۶۰ سالگی گذشتهای که نه به چهرهاش میخورد ۶۰ ساله باشد، نه میزان جنب و جوشش از این رقم نشانی دارد. همچنان فعال و پس از چند دهه فعالیت هیچ جا عارش نمیشود که دوربین به دست بگیرد. فعالیت در خبرگزاری جمهوری اسلامی در زمان جنگ و آرشیوی که از عکسهای جنگ شکل داد، پس از آن راهاندازی مجله «تصویر» و جشن سالیانه تصویر که هر سال چند هزار هنرمند جوان و پیشکسوت را درگیر میکند، فیلمبرداری فیلم آ ب ث آفریقای عباس کیارستمی و برگزاری کارگاههای آموزشی فیلمسازی در کشورها و قارههای مختلف یک طرف و دو دهه حضور و عکاسی و فیلمبرداری پیگیرانهاش در جشنواره فیلم کن، خصوصیتی است که همه صمدیان را به آن میشناسند.
یک سال قبل به بهانه اکران فیلم «ردکارپت» که داستان آن در بستر این جشنواره میگذرد، خبرنگاران مثلث با او درباره کن و جشنوارهاش از ابعاد مختلف، ازجمله حضور ایرانیها به گفتوگو نشستند که این گفتوگو بازنشر میشود:
* واقعا شما ۲۰ سال است که هر سال به جشنواره کن میروید؟
این طور میگویند. اولین سالی که رفتم، یکی از فیلمهایی که از ایران آنجا بود، «بادکنک سفید» بود.
* سال ۷۳ یا ۷۴ بود پس ...
بله، حسابش را دقیق ندارم، چون میگفتم ۱۷-۱۶ سال است که میروم، از همان سالی که «بادکنک سفید» را نمایش دادند، دوستان گفتند این فیلم ۲۰ سال پیش آنجا به نمایش گذاشته شده است.
* همان وقتهایی که بحث تحریم جشنوارههای خارجی مطرح بود؟
بگذار از اینجا که شروع کنم که وقتی سوار هواپیما شدم، یک مرد جوانی در کنار من نشسته بود که گفتند او جعفر پناهی است. بعد که فهمید من آذری هستم، صندلیها و دلها به هم نزدیک و نزدیکتر شد و من شدم صمدگارداش! از آن سال به بعد هر سال در کن بودهام، به جز یک سال که همزمان با آن جشنواره، در یک جشنواره دیگر یا فستیوال عکاسی در خارج از کشور حضور داشتم برای داوری یا یک کاری که باید انجام میدادم آنجا.
* بیش از دو دهه! واقعا برای چه بیش از دو دهه به کن رفتهاید؟
گفتنش کار سختی است. از میان حرفهایم شاید در بیاید ولی نمیتوانم مستقیم در یکی دو جمله بگویم. بگویم دلم میخواست؟ یا چون مجله تصویر قرار بود اتفاقات مهم سینمای جهان را پوشش بدهد؟ چه بگویم؟ بگویم میخواستم بروم «بیخ سینما» را ببینم؟ دورهای بود که خیلی کم دوربینویدئو به دستها را آنجا میدیدید اما الان احساس میکنی تو نفر آخر هستی. من آدمها را در سالهای پشت سر هم دیدم، دیدم که آدمها در سالهای متمادی چقدر حضورشان معنادارتر میشود، چقدر وقتی دنبال میکنید کار آدمها را چیزهایی در آنها پیدا میشود که شاید در برخورد اول نه دست تو میآید، نه دست شنونده و ببیندهات!
* به دنبالش فیلمهایی هم که شما آنجا میگرفتید قویتر میشد؟
قطعا، شما میدانید که سابقه خبر همیشه خبر را پربار میکند و این در مورد این روایت هم هست. من احساس کردم که حسم در این سالها پختهتر شده، چیزهایی که اول در نگاه توریستی و ندید بدیدی بود، کمتر شده و سرجای خودش نشسته است، مثبت و منفی نگریستنها کم شده است، نه سیاستزدهای، نه غربزدهای، نه شرقزدهای، نه بیرونزدهای، نه درونزدهای و همه اینها کمک میکند که نگاه سالم و یکدستی داشته باشی.
* در صحبتهایتان گفتید که میخواستید بروید بیخ سینما را بینید. چرا فکر میکنید که کن بیخ سینماست؟
من این طور فکر نمیکنم، این جمله مال کارگردان ایرانی است که احتمالا شما نمیتوانید این روزها اسمش را بیاورید. آن کارگردان این طور فکر می کند، به اضافه خیلیها در این دنیا.
* خوب چرا اینطور فکر میشود؟ اصلا چه طور شد که شما این همه به کن رفتهای؟ چرا جشنوارههای دیگر نه؟ چرا برای اسکار سر و دست نمیشکنند که بروند؟
امسال شصت و هفتمین دوره کن بود، گاهی در میانه جنگ هم بوده است، گاهی هم به خاطر جنگ جهانی متوقف شده است. هر جشنوارهای یک ویژگی فرهنگی و موقعیتی خاص دارد که این دست ما نیست که تعیین کنیم کدام بالاتر و کدام پایینتر هستند، گلدن گلوب و اسکار بافت متفاوتی دارند و اصولا جشنواره نیستند و نوع برخوردهایی که با فیلم میکنند متفاوت است. میگویند فرانسه مهد فرهنگ است و فسیتوال کن هم از ابتدای کار یک موقعیتی را برای خودش ایجاد کرد که بخش بزرگی از ظرفیت و داشتههای آن به سینمای فرهنگی و هنری مربوط شد و جشنوارههای دیگر در حاشیه قرار گرفتهاند. در کن اتفاقی که افتاد یک هویت فرهنگی و جهانشمول بود که تلاش میکرد غیرسیاسی هم باشد. برای همین است که چه بخواهیم چه نخواهیم هر کسی که بخواهد سینما را با ابعاد فرهنگی و هنری جهانشمولی دنبال کند، نمیتواند جایی بالاتر از کن پیدا کند.
* بنا بر این میتوان گفت که کن به نوعی مقاومت وجه فرهنگی سینما در برابر وجه صرفا اقتصادیاش بوده است؟
نه، این خیلی کلیشهای است که بگوییم فرق تنها در این نکته است.
* حالا اسکار و گلدن گلوب نه، چرا جشنوارههای ونیز و برلین اینطور نشدهاند؟
اگر وارد بحث مقایسه فستیوال ها بشویم، باید بگوییم برخی مثل برلین و ونیز جشنوارههای ردیف آ هستند. اما جشنواره کن آنچنان با قدرت و برنامهریزی آدمهایی که شاخصترینشان میتواند همان ژیل ژاکوب باشد، کار کردهاند که دیگران نکردهاند. اینها برخوردهای ظریفی کردهاند که فستیوال را از لای همه شبههها به سلامت رد کنند و آنچنان این کار را حتی در طول جنگ سرد با ظرافت انجام دادند که مثلا هیچ کس از بلوک شرق یا غرب نگران این نبود که اگر آن جا برود، ممکن است به گونه دیگری با او برخورد کنند. بعد فرهنگی و هنری جشنواره به نحوی بود که کسی نمیتوانست به آن انگ تکبعدی بودن بزند. یک دورهای افرادی مثل پییر رییسیان آمدند و به دنبال مطرح کردن سینماهایی مثل کره و چین و ایران بودند و موفق هم شدند.
کن چنان استمراری داشته است که در ۶۷ دوره کمترین تغییرات را به خود دیده است. در کنار این استمرار، نظم مدیریتی دارند که من همیشه آرزوی آن را برای جشنوارهای مثل فجر داشتهام. متاسفانه اینجا هر کسی که بر سر کار میآید به سرعت تغییر میکند و نفر بعدی صفر کیلومتر دیگری است که چند کیلومتر بیشتر کار نخواهد کرد. حالا دیگر رسیدن به مقصد و باقی قضایا بماند ولی مثلا در کن مسئول ارتباط رسانهایشان سالهاست که تغییر نکرده است. منظورم «کریستین امه» است که همه خبرنگاران و نویسندگان سینمایی را در ۲۰ سال گذشته به خوبی شناخته است. آنچنان روابط تنظیم شده است و مدیریتها دقیق انجام میشود که منزلت و اندازه همه چیز و همه کس مشخص است.
همچنین آنها یادگرفتهاند که چطور سیاست را طوری دور بزنند که سایهاش بر سر جشنواره نیفتد یا حداقل قابل رویت نباشد. شاید این کار خودش نوعی سیاست تلقی شود چون سیاست به معنای عام با مدیریت و خردگرایی در برگزاری جشنوارهای بینالمللی آن هم با این وسعت فرق زیادی دارد.
* همین که میگویید میدانند چه طور برخورد کنند که شائبه سیاسی از کارشان برداشت نشود، میتواند جزئی از سیاستشان باشد؟
ببینید، منظور من سیاستزدگی در کارهای فرهنگی است که به هر نحوی در هیچکجای دنیا و در هیچ دورهای جواب نداده است.
* درست است که میگویند پول برگزاری این فستیوال را هم وزارت خارجه فرانسه تامین میکند؟
ببین، بگذار راحتت کنم. اینها خوب میدانند که چه طور باید کار کنند. این را در نظر داشته باشید که کل فرهنگ فرانسه دولتی است. همه آدمهای بزرگی هم که در آنجا بر سر کار آمدهاند، از اندره مالرو بگیر تا بقیه، همه یک هدف را دنبال کردهاند، همهشان هم در نهایت به دنبال این هستند که چه طور از اسپانسرهای مختلف پول و امکانات برای جشنواره بگیرند اما این کار را طوری برنامهریزی میکنند که گلدرشت نباشد و این ویژگی کار آنهاست. مگر دولت ما هزینه جشنواره فجر را نمیدهد؟ موضوع این است که ما قواعد بازی را بلد نیستیم و طوری کار میکنیم که سیاستزدگی از سر و رویمان میبارد. ما همه چیز را یک جوری سیاسی میکنیم.
سیاستزدگی در فرهنگ ما بیداد میکند. ما بلد نیستیم کار صرفا فرهنگی بکنیم، نتیجهاش هم بیشتر به ضررمان تمام میشود تا به نفع ادامه منطقی مسیر جشنوارههایی مثل فجر که بعد از سی و چند سال هنوز چارچوب حرفهای و قابل اتکایی چه در داخل و چه در خارج پیدا نکرده است. اما در نهایت حرف من این است که اگر چیزی را بلد نیستیم حداقل میتوانیم ادعایی در موردش نداشته باشیم.
* به نظر شما این که میگویند فرانسویها هر سال هزینه ساخت برخی فیلمها را در کشورهای دیگر میدهد و بعد آن فیلمها و آن کشورها را در کن مطرح میکنند، درست است؟ آیا از این طریق کیفیت جشنوارهشان را تضمین میکنند یا چیز دیگری؟
من فکر میکنم که اگر چنین هوش و برنامهای داشته باشند اینکه چیز بدی نیست، اگر چنین کاری کردهاند و میکنند، خوب است. چون سرمایهگذاری برخی از فیلمها را شبکههای معروف تلویزیونی فرانسوی بر عهده دارند، بهویژه در مورد فیلمهایی که در آفریقا ساخته میشود. اما برخی هم میگویند این توجه به یک کشور میتواند یک جور «مد» باشد. چرا که در هر دورهای سینمای یک منطقه مورد توجه بیشتری قرار گرفته است.
این را هم اضافه کنم که در مورد ایران یک عدهای میگفتند که در فلان سالها سینمای ایران به صورت مد روز درآمده است اما واقعیت این است که سینمای ایران از پشتوانهای فراتر از این حرفها و تعابیری چون مد روز بودن برخوردار است. میدانید که آخر و عاقبت هر مدی جایگزینی با مد دیگری است ولی در سه دهه گذشته سینمای ایران همچنان طرفداران و جویندگان بینالمللی خود را داشته و انگار این چشمه استعداد در سینمای ایران خشکشدنی نیست.
* اما جشنوارهای که به قول شما این قدر قواعد بازی سیاست و فرهنگ را خوب میداند، در نهایت کارگردانی مثل فون تریه را به خاطر اظهار نظرش در مورد هلوکاست اخراج میکند ...
فکر نمیکنم این موضوع تماما به خود جشنواره کن ربط داشته باشد و باید جریان سیاسی فرهنگی قدرتمندی که اینترتینمنت یا همان سرگرمی جهانی را اداره میکند را هم در نظر داشته باشیم. اما من آرزو دارم که کارگردان ایرانی به جایی برسد که کارش چنان یکه و یگانه باشد که آنها نتوانند اثر او را از این سفره گسترده جهانی کنار بگذارند.
* میگویند هر کسی که یک بار به کن میرود، به بودن در کن معتاد میشود. هر سال که موعد جشنواره کن میرسد اگر در جشنواره حاضر نباشد حالش بد است و احساس خلاء میکند و برای همین هم هست که همه چندین بار به کن میروند.
من فکر میکنم که کن برای ما تبدیل به یک معضل شده است. وقتی به کن میروی، چه از طرف دوست، چه همکار، یک چیزی به تو وصل میشود که همهاش نمیتواند مثبت باشد. من نمیخواهم اسم حسادت بر آن بگذارم ولی یک رشک و حسرت کوچکی وجود دارد. دو موضوع در اینجا مطرح است. اگر کسی با پول نهادها به جشنواره میرود، نوش جانش، اما اگر از جیب خودش میرود، این سوال طرح میشود که از کجا این پول را آوردهای؟ اگر موضوع به من مربوط باشد که من باید توضیح بدهم که چه طور میروم. علت اینکه چرا من به کن میروم این است که کن تنها جایی است که در آن میتوانم 10 روز کامل تنها و تنها روی سینما تمرکز کنم. تنها جایی است که میتوانم آن همه فیلم با آن کیفیت را به صورت مجانی ببینم؛ آن هم فیلمهایی که اغلب تازه یک سال بعد وقتی در اسکار مطرح میشوند صدایشان درمیآید. خود من سفر هایم را هم با کمترین هزینه انجام میدهم. با دوستان آنجا آپارتمانی اجاره میکنیم که قیمت اجاره آپارتمان در 11 روز جشنواره با هزینه دو شب اقامت در یک هتل معمولی برابر است. ما خودمان هم آشپزی میکنیم، پول سینما را هم که نمیدهم، میماند فقط هزینه یک بلیت هواپیما که آن هم گاهی با جشنوارههای دیگری که داور هستم یا در آنها شرکت کردهام همزمان میشود و در نتیجه بلیت را هم گاهی دیگران برایم پرداخت کردهاند و من تنها هزینه قطار تا کن را میدهم.
اما باز باید بگویم که کن برای ما به یک معضل تبدیل شده است. کن تبدیل شده است به آخرین نقطه امید برای سینماگران ما. طرف به من زنگ میزند، میگوید «عمو صمد چطوری؟» میگویم ببخشید من شما را میشناسم؟! میگوید مثلا من در تصویر سال کار داشتهام، بعد میگوید میخواهم ببینم تا کی فرصت داریم کارمان را به کن بفرستیم. نمیخواهم دیر بشود. میگویم دیر برای چی؟ میگوید برای حضور فیلمم در کن. میگویم حالا چه فیلمی هست، میگوید تازه میخواهم اولین فیلمم را بسازم.
بله! طرف میخواهد با اولین فیلمش درست بزند وسط خال و برود به جشنواره کن. این از آن رویاهایی است که بسیار بعید است اما باز هم اکثر قریب به اتفاق جوانهای ما میخواهند کارشان را به کن بدهند. کن به موضوع و معضلی تبدیل شده است که همه خوابش را میبینند. از نظر مدیران هم که قضیه قصه مفصلی است. حالا در دورهای که آقای ایوبی مسئول سازمان سینمایی است باز من امیدواریهایی دارم چون ایوبی خودش چند بار در کن حاضر بوده است و به قواعد و جوانب کار آگاه است.
* یک عده دیگر هم هستند که مسافر دائمی کن هستند، تیپ رسانهایها، خبرنگاران و کسانی که بعد از مدتی کار خبری، یواش یواش خودشان را منتقد سینما میدانند، انگار رفتن به کن را برای خودشان کسب یک لیسانس میدانند. اینگونه است و حالا واقعا حضور در کن یک پرستیژ ایجاد میکند؟
این موضوع به شخصیت هر فردی بستگی دارد. برای بعضیها حضور در کن پرستیژ ایجاد میکند اما به هر حال در دو دهه گذشته، جهان خیلی تغییر کرده است، چه از نظر تکنولوژی و چه از نظر خصلتهای انسانی، جوانهای امروز خیلی متفاوت از جوانهای دیروز هستند. با همه اینها هرچه که من بگویم با آن چیزی که میخواهم نشان بدهم فرق دارد. به مسئولان فرهنگی نگاه کنید، مسئولان فرهنگی ۲۰ سال پیش ما چه کسانی بودهاند؟ آقای بهشتی مثلا 20 سال پیش مسئول بود و یکی از سفرای شاخص سینماییمان فردی مثل علیرضا شجاعنوری بود با آن پرستیژ و آن رفتار و منشی که از او سراغ داریم. چهار سال پیش مسئولان ما چه کسانی بودهاند، امسال چه کسانی هستند؟ آن آدمها چقدر تغییر کردهاند، آدمهای دیگر چه طور؟
* در همین چند سال اخیر اگر بخواهید تقسیمبندی کنید، شما چند جور آدم در کن دیدهاید؟
من موضوع را منفی یا مثبت نمیبینم. اگر چیزی برایم در رفتار آدمها عجیب است، طنز حضور آدمهاست. چیزی که برای من ماندگار است همین طنز است. در اثر همین هم هست که ماندگار میشود. همین طنازیهای مولف است که باقی میماند و من هم به کن نرفتهام که مچ کسی را بگیرم یا کسی را خوشحال یا ناراحت کنم. مثلا در مورد اولین حضور دهنمکی در کن، وقتی شریفینیا خبردار شده بود که او میخواهد به کن برود، گفته بود اگر میخواهی فارغ از نگاه سیاسی چپ و راست کسی باشد که به تو کمک کند، صمدیان است. این شد که دهنمکی سراغ من آمد. من قبل از آن با او دیداری نداشتم. وقتی آمد با یک دوربین دیوی کوچک آمده بود و میخواست فیلم بگیرد. دنبال سوژه میگشت. به او گفتم فکر نکن از این چیزهایی که اینجا میگیری می توانی بروی یک مستند «فقر و فحشا»ی دیگر بسازی، این قصهاش فرق میکند. تا اینکه به فکرم رسید که یک دوئل تصویری با هم بکنیم و در نهایت آن فیلمی درآمد که در جشنواره فیلم تصویر همان سال نمایش دادیم با عنوان «از کرخه تا کن». بعد هر کسی که آن کار را دیده بود میگفت که چقدر همنشینی دو نگاه متفاوت در یک تصویر، خوب از کار درآمده است. کاری که معمولا در سینما و تلویزیون ایران کمتر پیش میآید. نمایش هم به نحوی بود که تصویر هر دو دوربین در یک زمان و در کنار هم دیده میشد. در آن فیلم صحبتها، چه شوخی و چه جدی بسیار دلنشین به دنبال هم میآمد. حتی حس آدمی مثل دهنمکی هم وقتی وارد کن شد با وقتی که خارج شد متفاوت بود.
ما در این سال ها در کن خیلی چیزها دیدهایم؛ مدیرهای سینمایی وطنی که میخواستند به ژیل ژاکوب پیشنهاد بدهند که در فلان جا اگر فلان کار را بکنید بهتر است یا بهتر است آن کار را انجام ندهید و مانند این. فکر میکردند چون عنوانشان مدیر است در آنجا هم مدیر هستند. آرزوهایی داشتند که میخواستند در اولین حضور در کن به آنها برسند اما همانها سه سال بعد که دوباره به کن میآمدند رفتارشان کاملا متفاوت بود و حد اقل میدانستند که باید چه طور برخورد کنند و چه چیزیهایی را به زبان بیاورند و چه چیزهایی را در دل خودشان نگه دارند.
یک خاطره جالب دیگر هم بگویم. یک سال که بهمن قبادی و یکتاپناه که هر دو مشترکا برنده جایزه دوربین طلایی شدند و قرار بود در مراسم رسمی حاضر شوند، آنجا بهمن به طرف من آمد و گفت ببین منِ کُرد را چه به پاپیون؟ نمیگذارند همینجوری بروم توی مراسم؟ حالا ما چه کنیم؟ فاطمه معتمد آریا هم که هر سال در کن حاضر است و با ظرافت و دقت هنری یکی از تماشاگران فیلمهای روز جهان است، شاهد این ماجرا بود. او آن وقت با یک جوراب سیاه زنانه که از کسی به عاریه گرفته بود، آمد و برای بهمن و دستیارش علیرضا امینی پاپیون درست کرد و هیچ کس هم نفهمید که چه اتفاقی افتاده است.
* در مورد شما دو تا صحبت هست که من دومی را اول میگویم. میگویند صمدیان همیشه آماده است که هر خدمتی از دستش برمیآید برای تازهواردها انجام دهد و همیشه هم میتواند آرامش بدهد و برای کارهای دیگران انرژی بگذارد. این را از جمله کسانی میگویند که برای اولین بار است که میخواهند به کن بروند و حیران بودهاند. حکمت این همه انرژیدادنها چیست؟
من بدون تعارف خودم را حیران میدانم، آنقدر حیرانم که حیرانی را فراموش کردهام و این شاید از آنجایی میآید که همه چیز برایم جدی است. در حالی که عملا هیچ چیز جدی نیست. اینکه اگر بگویند حالا چرا این کارها و این کمکها را میکند و شاید هدفی دارد و از این حرفها! باید بگویم که دسیسه دیدن این کارها مال ذهنهایی است که دسیسه میسازند.
* از این بیست سالی که در کن بودهاید مدام دوربین در دست داشتهاید؛ چه عکاسی و چه فیلمبرداری و به قول کنرفتهها شما در اکثر جاهای ممکن و غیرممکن با دوربین حاضر بودهاید. با این حال غیر از آن فیلمی که از حضور دهنمکی ساختهاید چیز دیگری در نیامده است. چه کار دارید میکنید؟ بقیهاش کجاست؟
خوب، این تصور شماست که چیزی در نیامده است. شما ظاهرا گزارشهای تصویری هر سالهام را که در مجله تصویر منتشر شده است به حساب نمیآورید. در ضمن برای مثال یکی از ثمرههایش این است که الان شهردار کن میتواند روی 20 سال تاریخ تصویری شهرش حساب کند. آرایش شهر، آرایش پوسترها در زمان جشنواره، فضاسازیها و مانند آنها، یکی از خروجیهای همین کار مستند عکس و فیلم در مورد شهری مثل کن است؛ در مورد آدمهای مختلفی که به این شهر آمدهاند و رفتهاند، آنهایی که دیگر نیستند. برای من عکاسی از مردم هم خیلی مهم بوده است، من به دنبال عکاسی مد و ستارهها نبودهام بلکه بیشتر به دنبال این بودم که از مردمی که عاشق سینما هستند و ساعتها در صفهای طولانی برای دیدن کارگردانها و ستارههای سینما صف میکشند، تصویر بگیرم. این مثل کاری است که در استادیومها هم انجام دادهام؛ جایی که از ابراز علاقه مردم به فوتبال عکس گرفتهام. در کلی از استادیومهای مهم دنیا از واکنشهای تماشاچیها به بازیهای مهم عکاسی کردهام. من به دنبال ماهیت انسان معاصر بودهام، در جایی که به چیزی علاقهمند شده باشد. در مورد مذهب هم همین است، این ابراز علاقهها برای من انگیزه بوده است.
بخشی از تمام این تجربه را در تصویر سال منتشر کردهایم اما در مورد اینکه کل اینها به صورت یک مجموعه منسجم جمع شود، امسال امیدوارم که امکانش فراهم شود. چون که امسال فیلمبرداریام را از کن تمام کردهام، آن هم با این بهانه که در آخرین روز کاری ژیل ژاکوب به دفترش رفتم و با او یک مصاحبه تاریخی انجام دادهام که قطعا در شکلگیری اطالاعات مربوط به مدیرت جشنوارهای این چنین در تدوین نهایی فیلم کارایی بسیاری خواهد داشت.
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است